اندیشه که آزاد باشد، اسارت چه یک روز چه هزار سال باشد

رها محمدی

رژیم ایران هنوز هم خیال حاکمیت بر جامعه را در سر می‌پروراند و هر بار با سراسیمگی وآشفتگی هرچه تمامتر، پا به صحنه نمایش می‌گذارد. اخیرا عملکردهای رژیم باز در جهان رسانه و میان مردم و جماعت‌های مختلف مدافع حقوق بشر، زندانی و زن مطرح شده و البته اینبار نیز تفاوتی در موضوع مباحث مطرح شده حول محور رژیم در میان نیست. نظام ایران همواره کارزار اعدام، کشتار و اعمال شکنجه و  احکام غیر انسانی بر زندانیان، بویژه فعالین مدنی، فرهنگی، محیطزیستی، زنان، و هر آنچه به حیات شایسته انسان مرتبط است را از سر گرفته. این اعمال هرچند سنگین، نقشی فراتر از آرام‌بخشی با عوارض جانبی فراوان جهت آلام ناشی از اضمحلال و نابودی بافت‌های بدنه حاکمیت را در بر ندارد. رژیم از سوی نیروهای سرمایه‌دار جهانی و اقتدارگرایان منطقه‌ای با فشاری مضاعف روبروست و این فشار پس از انقلاب ژن، ژیان، آزادی، گاها با چاشنی فریب و  اغفال بسیار نیز همراه بوده. البته این فریب و اغفال خاصتا برای گمراه نمودن اذهان و نیروی مبارزاتی جامعه‌ی ناراضی در برابر رژیم که درون‌مایه‌اش چالش خاصی با منافع این نیروها را در برندارد به کار بسته می‌شود. هر وقت رژیم پا پس کشیده و امتیازاتی به آنها داده چشم‌هایشان را بر اعمال ضدبشری رژیم بر مردم بسته و هر بار هم که طبق خواسته‌های آنها عمل ننموده، پرده از کنجی از جهان ستم و نابرابری رژیم در برابر مردم برداشته‌اند. از این‌روست که دیگر هیچ بخشی از جامعه چشم امید به هیچ نیرویی جز آگاهی، نیروی ذاتی خود و اراده به انقلاب ندارد.

رژیم حاکم بر ایران و تمامی نیروهای اقتدارگرای جهانی، نسبت به جوامع مترقی دمکراتیک و آزادیخواه از لحاظ ذهنیتی و اندیشگی فرسخ‌ها عقب مانده و دیگر شانس نوسازی و پیشرفت را از دست داده‌اند. در واقع این مهم از کاراکتر و بنیانی که بر آن استوار گشته‌اند به دور بوده و نه در گذشته و نه در تاریخ معاصرشان چنین رویکردی بعنوان نمونه هم موجود نیست و اگر هم گاها تغییرات و یا انعطافی در عملکردشان رخ نمایانده، از کرامت و مجادله خود جامعه نشات گرفته است. شیوه برخورد و مدیریتشان همیشه  عبارت بوده از تکرر و کهنگی برآمده از چرخ باطلی که بر محور آن میچرند و تنها از لحاظ اندازه و گاهی هم رنگ‌هایشان از هم متمایز هستند.

 این یک حقیقت است که زندان و تمامی مناسک و پدیده‌های مرتبط با آن، در این مقطع از تاریخ مبارزاتی جوامع، معنا و کارکردی که بر اساس آن پایه‌ریزی شده بود را از دست داده است. زندان تحت حاکمیت رژیم ایران به محل همبستگی، سازمان یافتگی، ابراز موضع و ایستار بازخواست‌گر زندانیان متحول گشته. اشخاصی که به جرم اجتماع و تبانی، تبلیغات علیه رژیم و گروه‌های غیرقانونی در زندانها با احکام سنگین ۱۰ و۲۰ سال و غیرانسانی روبرو مانده‌اند، منبع الهام و امید به حیات آزاد برای همه گشته‌اند. چرا که دیگر این حقوق تحقیر شدگی و منفردگشتگی انسان تنها و مطیع نیست که برای آن مبارزه می‌کنند، بلکه مبارزه برای حقیقت انسان آزاد درون جامعه دمکراتیک است که نقشه راه همه آزادیخواهان را ترسیم نموده است. دیگر مرگ، تجاوز، درد، اسارت، تنهایی، گرسنگی، سرما و ... مفاهیمی هستند که نیست گشته‌اند، یا اینکه در اذهان جامعه کارکردی وارونه و سراسر معکوس یافتهاند. جامعه (بویژه پدران و مادران) افراد خود را توسط این مفاهیم نترسانیده و از بیان ایدهها و تلاش برای تحقق و پیاده‌سازی آنها باز نمی‌دارد. "مادر" از این پس در چنین جامعه‌ای، یعنی مادر نیکا شاکرمی که سیاستگذار، دادخواه که نه دادآفرین گشته و رهبر. به تعریف انتخابات رژیم حاکم بر ایران میپردازد و نحوه مشارکت و تداوم انقلاب ژن، ژیان، آزادی توسط مردم را تعیین می‌کند. "زندانی" یعنی زینب جلالیان که نترسید و به کنج درماندگی ناشی از سرکوب ملی و جنسیتی ننشست و هویت تمامی خلق‌ها و زنان و آرزوها و شعرهای ناتمام تمامی جوانان زندانی را در درخشندگی شخصیت خود نمایان ساخت. زندانی زن یعنی شکافتن نه تنها دیوار و میله‌های زندان رژیم، بلکه برداشتن حصار و پرچین تنیده بر ذهن زنان مبارز و آزادیخواه از تمامی اقشار و ملت‌های گوناگون. یعنی ارتقای ایده‌ها و آرمانها و گذار از مرزهای دینی، حزبی و ملی و سنگینی خروارها باید و نباید و مانع پیش‌روی همبستگی. زندانی زن دیگر ابزاری برای به عقب راندن جامعه و مبارزان و جنبش‌ها از خط مبارزاتیشان در دست حاکمان نیستند، بلکه نرگس، وریشه، پخشان، گلرخ و .... هستند که زندان را به میدان مبارزه‌ای نوین مبدل نموده‌اند.