«با هر دین و آیینی نباید در مقابل اعدام سکوت کرد»

س.م، برادرش توسط جمهوری اسلامی، بە دلایل سیاسی اعدام شدە است. این خواهر دادخواە می‌گوید: «زندانیان زیادی سال‌های جوانی خود را در زندان‌ها از دست دادند و این نیز قتل محسوب می‌شود». او داستان تلخ اعدام برادرش را روایت می‌کند.

امیره محمدی

سنه- اعدام نه تنها به اجرای عدالت که به ناعدالتی نیز منجر می‌شود، قتل و گرفتن جان انسان در هیچ قانونی صحیح نیست و نمی‌تواند نتیجه مثبتی به دنبال داشته باشد. از دیگر سو، نتایج جبران ناپذیری برای خانواده فرد اعدامی از لحاظ روحی و اجتماعی بر جای می‌گذارد.

س.م، که برادرش را اعدام کرده‌اند، به خبرگزاری ما می‌گوید: هربار که یک نفر به اعدام محکوم می‌شود یاد برادرم در خاطرم تداعی می­گردد، یاد جانی که به زور گرفته می‌شود، یاد خانواده‌ای که تا آخرین لحظه عمرشان طناب دار را بر گردنشان احساس می‌کنند زیرا اعدام تنها گرفتن جان یک نفر نیست! در سال‌هایی که بر ما گذشت، تنها یک چیز از آن روز در ذهنم مانده است، آن هم اذان صبح بود همراه با سکوتی که  تمام وجود ما را فرا گرفت زیرا می‌دانستیم دیگر کاری از ما ساخته نیست. در آن لحظه تنها به مادرم نگاه کردم و چهره بی‌جانش را به یاد دارم كه جانش با پسرش داشت پر می‌کشید و آنجا پیش ما نبود. ما جهنم را با چشمانمان دیدیم، اما اکنون که دارم درباره‌اش حرف می‌زنم یک چیز را خوب می‌دانم و آن سربلندی است که برادرم برای ما به جا گذاشت؛ رفتن برادرم به پایه­ی چوبه اعدام، سربلندی ماست و تا همیشه این را مدیون او هستیم.

س.م می‌گوید برادرم زندانی سیاسی بود، تا مدت‌ها اجازه ملاقات نداشتیم، با هزار و یک تهمت واهی به اعدام محکوم شد. ما تا آخرین لحظه مطمئن بودیم که حکم اعدام لغو خواهد شد زیرا اقدامات زیادی از جمله گرفتن وکیل و پیگیری مراحل قانونی را انجام دادیم اما نتوانستیم حکمش را تغییر دهیم. پدرم تنها چیز با ارزشی که داشت زمینی بود که برای هزینه‌های وکیل و... آن را فروخت. همه ما به هر نحوی که توانستیم تلاش خود را کردیم اما موفق نشدیم. مادر و پدرم اعدام برادرم را قبول نکرده و غم بزرگی را در دل آنها باز کرد. پدرم پس از مدتی به دلیل سکته قلبی زمین گیر شد و مادرم نیز به مشکل روانی دچار شد و افسردگی شدید گرفت. داغ بزرگی که بر ما تحمیل شد، خانواده‌ای را نابود کرد و ما دیگر آن آدم‌های سابق نشدیم. اگرچه ما اکنون خانواده شهیدیم و این برای ما کافی است، احترامی که در بین مردم داریم از هر چیزی با ارزش‌تر است. این اعدام در این سال ها تاثیر زیادی بر افکار ما گذاشت من را وادار کرد بیشتر بخوانم، فکر کنم و به زندگی ارج نهم و الکی هدر ندهم و فعالیت‌های مدنی خود را آغاز کنم. ما بخواهیم یا نه زندگی‌مان با سیاست آمیخته است بنابراین باید هوشیار باشیم و دانش سیاسی کسب کنیم. شاید قبل از اعدام برادرم زندگی بی معنایی داشتم اما در این لحظه می‌دانم او جانش گرفته شد اما بسیاری جای او را گرفتند و چگونه زیستن ‌او درسی شد برای ما... .

با خانواده‌های زندانی زیادی سر و کار دارم و برخی از آنها حکم اعدام دارند، همیشه از آن لحظه ترسیده‌ام که نشود برایشان کاری کرد و همان حس و حال ما را تجربه کنند. من از حال فرد اعدامی خبر ندارم اما می‌دانم خانواده هایشان در بیرون از زندان هر لحظه می‌میرند، به امید اینکه معجزه ای شود هر لحظه را سپری می‌کنند. ثانیه‌ها برایشان به ساعت می‌گذرد، مکان و زمان برایشان مهم نیست، نه نمی‌بینند نه نمی‌شنوند در واقع آنها زنده نیستند. در داخل زندان هر بار برادرم برایمان تعریف می‌کرد که هنگامی که یک اعدامی را برای اجرای حکم می‌برند همه زندانیان برایش عزاداری می‌کنند. می‌گفت ما درکی از حالش نداریم اما با او همزادپنداری می‌کنیم و می‌بینیم اگر قرار است با سرافکندگی زندگی کرد همان بهتر که سربلندانه بمیریم... . ما همیشه از حرفهای او عصبانی می‌شدیم و او از تکرار این حرف ها خودداری می‌کرد و می‌دانست ما هنوز به درک این قضیه نرسیده‌ایم، اما اکنون می‌دانم که مرگ با عزت چه نعمتی است.

از تمامی اینها که بگذریم حکم اعدام را به شدت محکوم می‌کنم و می‌دانم روزی می‌رسد که حکم اعدام در ایران نیز لغو می‌شود تنها باید برای همدیگر ارزش قائل باشیم و خانواده‌های زندانی و اعدامی را تنها نگذاریم و با آنها همدل باشیم و برایشان هر قدمی که می‌توانیم برداریم.

اعدام تنها شامل زندانیان سیاسی نیست، قتل‌های غیر عمد، قتل‌های اجباری در دفاع از خود، دفاع درمقابل تجاوز و... قتل‌های زیادی که شخص در شرایط ویژه‌ای مجبور به آن شده است. بنابراین در هیچ صورتی اعدام حکمی عادلانه محسوب نمی‌شود. زندانیان سیاسی زیادی در زندانها به سر می‌برند که سال‌های جوانی خود را از دست داده‌اند و این نیز بمثابه­ی اعدام است. زینب جلالیان‌های زیادی سال‌ها در زندان‌ به سر می‌برند که جمهوری اسلامی قاتل جوانی آنهاست. گلرخ ایرایی، وریشه مرادی، نرگس محمدی، پخشان عزیزی، شریفه محمدی و... زنانی هستند که عمرشان را بپای رهایی جامعه از دست نظام استبداد و مردسالار جمهوری اسلامی ایران دادند و اکنون نیز جانشان در خطر است باید صدای این زندانیان باشیم و برای هویت و جانشان ارزش قائل باشیم ونگذاریم نظام جمهوری اسلامی ایران آنها را در زندان گروگان بگیرد. باید با هر دین و آیین و خط فکری در مقابل حکم اعدام زندانیان سکوت نکنیم و اقدامات لازم را اعمال نماییم.