قتل‌ناموسی، نشان‌دهنده‌ی مردانگی‌ست یا عقب‌افتادگی و ارتجاع؟!

با جستجویی ساده در گوگل در مورد قتل ناموسی به یک جمله بسیار تاسف‌برانگیز برمی‌خوریم. اولین جمله در ویکیپدیا در مورد قتل ناموسی؛ " قتل ناموسی پدیده‌ای رایج در ایران است". با خواندن این جمله به چه می‌اندیشیم؟ آیا درصدد اقدامی برای ایجاد تغییر در جامعه بر می‌آییم؟ یا فقط به نوشتن مطلبی کوتاه در این مورد در صفحات اجتماعی خود بسنده می‌کنیم؟ و یا اینکه فکر می‌کنیم با لایک و بازنشر از کسان دیگری سهم خود از مسئولیتمان را انجام داده‌ایم؟

آرین مهاباد

 

عاطفه نویدی دختر دبیرستانی ۱۸ساله، اهل شهرک حسن‌آباد کنگاور در استان کرمانشاه، به‌دلیل داشتن دوست پسر توسط پدر خود سر بریده شد. یک دختر ۱۶ ساله کرمانشاهی به بهانه‌ی «بازگشت دیرهنگام او از بازار» پس از ضرب و شتم شدید، با ضربات متعدد چاقو توسط پدرش به قتل رسید. رومینا دختر ۱۳ ساله اهل گیلان به دست پدرش با داس سر بریده  شد. چهارمحال و بختیاری دختری که همراه فرزندش توسط برادر و پسرعموهایش به قتل رسید. قتل خواهر با ضربات چاقو توسط برادر ناتنی‌اش با انگیزه‌ی ناموسی. خوی: قتل دخترش با تفنگ شکاری به دلیل شایعاتی که شنیده بود. سنندج: به دلیل نیتش برای ازدواج مجدد توسط برادر خود کشته شد و هزاران نمونه‌ی دیگر که رسانه‌ای نشده و کسی از آنها اطلاعی ندارد. قضاوتش با شما آیا این آمار نشان‌دهنده‌ی مردانگی است یا عقب‌افتادگی و ارتجاع؟

تمامی این خبرهای تکان‌دهنده در چند سال اخیر را شنیدیم، به طوری که هنوز از شوک یکی بیرون نیامده، خبر قتل فجیع دیگری به گوشمان می‌رسید. به این فکر می‌افتادیم، آیا واقعا قتل آنقدر راحت است؟ کشتن خواهر و دختر و دخترعمو و برادرزاده و ... آنقدر باعث سربلندی مردان و باعث اثبات مردانگی‌شان می‌شود که خیلی به راحتی تصمیم به کشتن عزیزترین کسان‌شان می‌گیرند؟

این درست است که قتل‌های ناموسی ریشه در فرهنگ و ذهنیت و سنت‌های یک جامعه دارد اما بدون شک سیستم حاکم بر جامعه در عادی‌سازی و گسترش آن نقش بیشتری دارد. جامعه‌ی ایران نیز به واسطه‌ی فضای مجازی که تمام دنیا را به هم متصل کرده، در حال تغییراتی سریع است و خصوصا در زمینه‌ی حقوق زنان بسیار موثر واقع گشته و سبب بیداری بیشتر زنان گشته است. خصوصا این تغییرات بیشتر متوجه جوانان و نوجوانان جامعه است. تغییراتی که ممکن است با سنت‌های موجود در جامعه در تضاد باشد. به همین سبب با مخالفت‌های شدید خانواده روبرو می‌شوند. در چنین شرایطی وظیفه‌ی دولت و نهادهای روشنفکری و خصوصا نهادهای آموزشی، آماده کردن بستر جامعه برای بروز تغییرات و ارضای خواسته‌های جوانان در چارچوب فرهنگی آن جامعه است. که متاسفانه در ایران اقداماتی از این دست انجام نمی‌شود به دلیل اینکه سیستم حاکم بر ایران خود سیستمی مردسالار، جنسیت‌گرا و تئوکرات است که قادر به نوآوری نیست و حتی شدیدا با آن مخالف است. به همین سبب قوانینی به شدت ناعادلانه را در جهت پیاده کردن ذهنیت‌شان بر جامعه تنظیم گردانیده‌اند.

زنان به واسطه‌ی منعطف‌تر بودن افکار خود بیشتر برای نوآوری و بروز تغییرات آماده هستند در حالی که برای مردان به مراتب سخت‌تر است. به همین دلیل زنان بیشتر سعی در ایجاد تغییرات در خود و جامعه برای گذار از قوانین مردسالارانه دارند. به همین دلیل زنی که باید مطیع خانواده و خصوصا مردان خانواده می‌بود زمانی که تصمیم به نافرمانی می‌گیرد باید مجازات شود. زیرا این مرد است که دامنه‌ی اختیارات زن را تعیین می‌کند و در صورتی که زن از حدی فراتر رود به سبب اینکه مرد مالک اوست لذا اختیار منع و حتی قتل او را دارد. علاوه بر باورها و رسومات غلط در جامعه، قوانین اسلامی ایران نیز به یارای مردان شتافته و دست و بال آنها را برای قتل بیشتر باز می‌گذارد. برای مثال طبق قوانین مردسالار ایران مجازات قتل فرزند توسط پدر و جد پدری ۳ تا ۱۰ سال حبس تعزیری است که آن هم زمانی برای حفظ ناموس باشد باز هم تخفیفات دیگری را شامل می‌شود.

در چنین شرایطی پرسش "مسئولیت ما در برابر این جنایات چیست" بسیار مهم است. زیرا با پاسخ به آن درصدد انجام اقداماتی برای جلوگیری از چنین جنایاتی برمی‌آییم و درصدد بیداری جامعه و خصوصا زنان بر می‌آییم.