جبهههای نبرد زنان در کشمکش جنگهای امپریالیستی-بخش دوم
در قرن بیستم، فاشیسم بهعنوان افراطیترین جلوه دولت-ملتگرایی، جهان را به میدان جنگهای ویرانگر تبدیل کرد. در این میان، زنان که در جبهههای مقاومت علیه فاشیسم حضور یافتند، همزمان از سیاستهای سرکوبگر مدرنیته سرمایهداری آسیب دیدند.
زیلان کوچگیری
«در پسرفت اجتماعی، زنان نخستین کسانی هستند که بهای آن را میپردازند» آنیتا مالاوسی
بیتردید در طول تاریخ بشر، جنگها هرگز پایان نیافتهاند. با این حال در هیچ دورهای از تاریخ، سیاست نابودی چنین نظاممند و گستردهای همچون قرن بیستم به اجرا درنیامده است. در پایان جنگ جهانی اول که بازتاب استعمار و تقسیم امپریالیستی بود، قدرتهای هژمونیک که هنوز نتوانسته بودند جهان را به طور کامل میان خود تقسیم کنند، در فاصله سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۹ با بهرهگیری از رویکرد فاشیستی دولت-ملتها ، وحشتی عظیم را بر زنان و ملتها تحمیل کردند. در آغاز قرن بیستم، اندیشههای بدیل و آرمان سوسیالیسم که به سود ملتها و زنان در حال اوجگیری بود، با تکامل و تجلی آن در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، روند تقسیم مستعمرات را پیش از تکمیل با اختلال روبرو کرد. در کنار این، میتوان به عواملی چون گسترش صداهای صلحطلب در برابر جنگ جهانی اول و مقاومت زنان در برابر بازگشت به قالبهای پیشین که در جریان جنگ در هم شکسته بودند، اشاره کرد. زیرا واقعیت جدیدی که در جنگ تقسیم قدرت برای حاکمان پدید آمده بود، برای ملتها و زنان نیز صدق میکرد. هیچکس نمیخواست دستاوردهای به دست آمده را از دست بدهد. اکنون زمینهای برای مبارزه انترناسیونالیستی به رهبری زنان شکل گرفته بود. مدرنیته سرمایهداری در رویارویی با این وضعیت جدید، چاره را در هموار کردن راه برای ظهور حکومتهای فاشیستی یافت، چرا که این بستر مبارزاتی که تحت رهبری زنان در حال گسترش بود، برای حاکمان هراسانگیز مینمود.
«آیا دولت-ملتی هست که محصول جنگ نباشد؟»
برای از بین بردن زمینه مبارزه انترناسیونال، فاشیسم که نماد افراطیترین شکل دولت-ملت بود، به میدان آمد. در فاصله ۲۱ ساله میان دو جنگ جهانی، نخبگان خشونتطلب فاشیست و مردسالار، مخالفت با این جریان مبارزاتی را سازماندهی کردند. رهبر خلق كورد عبدالله اوجالان، ارتباط میان فاشیسم، دولت-ملت و جنگ در قرن بیستم در مدرنیته سرمایهداری را اینگونه توصیف میکند: «این واقعیت مسخشده که هزار بار محافظهکارتر و بستهتر از مذهبگرایی قرون وسطا ساخته شده است، اگر پیوسته در قالب فاشیسم و کاربستهای آن در همه جا در برابر ما پدیدار میشود، نباید مایه شگفتی باشد. شکلگیری آن همواره با جنگ همراه بوده است. نمیتوان حتی یک دولت-ملت را نشان داد که بدون جنگ شکل گرفته باشد. وخیمتر آنکه، آیا میتوان از دولت-ملتی سخن گفت که در درون با جامعه و در بیرون با دیگر دولت-ملتها در حال جنگ، درگیری و تنش دائمی نباشد؟»
پیشدرآمد جنگ جهانی دوم: جبهه اسپانیا
پیش از جنگ دوم امپریالیستی، طرفهای جنگ تقسیم سرمایهداری مشخص شده بودند. در حالی که جوامع در برابر ویرانیهای ناشی از جنگ و فقر، امید خود را در اندیشه سوسیالیسم میجستند، قدرتهای هژمونیک راه چاره را در جنگی جدید میدیدند. «بحران بزرگ» که در سال ۱۹۲۹ در ایالات متحده آغاز شد، بهویژه به دلیل بدهیهای تعمیراتی باقیمانده از جنگ اول امپریالیستی، تمام جهان و بهخصوص اروپا را به شدت تحت تأثیر قرار داد و به قحطی و فروپاشی اقتصادی کشورها انجامید. فاشیسم، این نجاتدهنده همیشگی مدرنیته سرمایهداری در زمان بحران، گام به گام در اروپا تقویت شد. تودههای گرفتار در چنگال فقر با استدلالهای ناسیونالیستی تجهیز و تغذیه شدند و فاشیسم در آلمان و ایتالیا قدرت را به دست گرفت.
اسپانیا در این دوره به کشوری تبدیل شد که مقاومت علیه فاشیسم را سازماندهی میکرد. در فاصله ۱۷ ژوئیه ۱۹۳۶ تا ۱ آوریل ۱۹۳۹، مبارزه بزرگی علیه فرانکوی دیکتاتور فاشیست که علیه رژیم جمهوریخواه کثرتگرای منتخب کودتا کرده بود، شکل گرفت. این دوره در تاریخ به عنوان جنگ داخلی اسپانیا ثبت شد. مقاومتی که در اسپانیا علیه فاشیسم آغاز شد، تأثیری فراتر از مرزهای این کشور داشت. با این حال، به دلیل عدم حمایت اتحاد جماهیر شوروی که امیدهای بزرگی به آن بسته شده بود، مقاومت در اسپانیا سرکوب شد و فرانکوی فاشیست قدرت را به دست گرفت.
سازماندهی جبهه بینالمللی ضد فاشیست
مردم از بسیاری از کشورهای جهان در جنگ علیه فاشیسم در اسپانیا شرکت کردند و یک جبهه مقاومت بینالمللی شکل گرفت. زنان که برای مشارکت در تمام عرصههای مقاومت آغاز شده در اسپانیا در سال ۱۹۳۶ تلاش میکردند، علیه به بردگی کشیدن زنان تحت نام موخرس لیبرس (زنان آزاد) سازماندهی شدند. پپیتا کارپنیا که از جبهه مبارزه زنان را به «خودرهایی» فرا میخواند، میگفت: «وقتی به مردان میگفتیم که فکر نکنند از ما بهترند و حق حکمرانی بر ما را ندارند، همیشه نوعی آشوب به پا میشد. به نظر من زنان اسپانیا منتظر چنین فراخوانی بودند.» زنانی که هنگام تلاش برای پیوستن به جنگ از سوی فرماندهان مردسالار رد میشدند، زندگی جدیدی را پایهریزی کردند.
جنگ داخلی اسپانیا همچنین تصویری از صفبندی زنان در جنگ دوم امپریالیستی را آشکار ساخت. در یک سو، زنانی که با شعار «نو پاساران» (عبور ممنوع) در همه عرصهها برای آزادیشان سازماندهی میشدند، و در سوی دیگر، زنانی که در صف فاشیسم دولت-ملت به عنوان نگهبانان وفادار فاشیسم در نقش «مادران فداکار ملت» قرار داشتند.
در واقع، در جنگی که بعداً آغاز شد نیز میبینیم که رهبران فاشیست مانند هیتلر، موسولینی و فرانکو، زنان را به ابزاری برای «پرورش سربازان خوب برای بقای ملت» تبدیل کردند. با فاشیسم، این فرزند وحشی مدرنیته سرمایهداری، درهای جهنم جدیدی گشوده شد و ماشینهای جنگی به جبههها گسیل شدند. جنگ دوم امپریالیستی که به قیمت جان ۱۵ میلیون سرباز، ۴۵ میلیون غیرنظامی، مجروح شدن ۲۵ میلیون نفر و در مجموع از دست رفتن جان ۶۰ میلیون انسان تمام شد، عملاً در اول سپتامبر ۱۹۳۹ با اشغال لهستان توسط آلمان آغاز شد. در این جنگ، انگلستان، اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده، چین و فرانسه به عنوان «دول متفق»، و آلمان، ایتالیا و ژاپن به عنوان «دول محور یا متحدین» حضور داشتند.
ماشینهای جنگی دوباره به حرکت درآمدند
ماشینهای جنگی اکنون کارآمدتر شده بودند، جبهههای نبرد به همان نسبت گسترش یافته بودند و این بار قرار بود ویرانی به مراتب هولناکتر از جنگ اول به بار آورند. در چنین شرایطی، زنان بار دیگر به خدمت امپریالیستها گمارده شدند. در وضعیتی که شهرها ویران و سوخته بودند، نیروهای تولیدی به شکل وحشیانهای نابود شده بودند و نیروی کار مردان برای کشتار یکدیگر به جبهههای جنگ فرستاده شده بودند، مهمترین عنصر برای تأمین نیروی کار مورد نیاز سرمایهداران باز هم زنان بودند. گرسنگی، خانهنشینان را از پا درآورده بود و زنان ناگزیر بودند در هر شغلی که مییافتند کار کنند: برخی در کارخانهها، برخی در مزارع و برخی با فروش تن خود.
زنان در خدمت جنگ: تشکیل نیروهای کار زنان
سناریوی جنگ جهانی اول این بار به شکلی گستردهتر، زنان را به بخشی از جنگ تبدیل میکرد. انگلستان، استرالیا و ایالات متحده آمریکا سازمانهای «نیروی زنان میهن» را با اهداف متعددی تأسیس کردند: افزایش دوباره تولیدات کشاورزی که به دلیل اعزام مردان به جنگ کاهش یافته بود؛ اشتغالزایی برای زنان بیکار شهری و تأمین درآمدی هرچند اندک برای آنها؛ و جلوگیری از ویرانی روانی ناشی از جنگ. این کشورها با نمایش تصویر زنان در پوسترها با لباس کار، یونیفرم نظامی و لباس پرستاری جنگ، تلاش میکردند تصویری از «مادران فداکار و قدرتمند ملت» ارائه دهند تا انگیزه جنگی ایجاد کنند. مدرنیته سرمایهداری بار دیگر به دنبال راههایی برای بهرهبرداری از بدن زنان به شیوه مورد نیاز خود بود.
انحصارات جنگی و سرمایه، با بهرهگیری از این واقعیت که هزاران زن تا آن زمان وارد عرصه کار نشده بودند، به وحشیانهترین شکل ممکن نیروی کار زنان را استثمار میکردند. اکثریت قریب به اتفاق زنان کارگر ماهر، حتی دستمزدی کمتر از کارگران مرد غیرماهر دریافت میکردند. هنگامی که زنان صدای اعتراض خود را علیه نابرابری دستمزد و شرایط نامناسب کار بلند میکردند، به دلیل فضای شووینیستی که طبقه حاکم با بهرهگیری از جنگ ایجاد کرده بود، برچسب «خائن به میهن» میخوردند.
در آلمان که زیر چکمههای فاشیسم به خود میپیچید، هیتلر با شعار «جای زن در خانه است»، زنان آلمانی را همچون ماشینهای تولید فرزند در خانه محبوس کرده بود، در حالی که زنان و مردان یهودی را در اردوگاههای کار اسیر کرده بود. در این اردوگاههای محصور با دیوار، دهها هزار یهودی اسیر، تحت شرایط کاری سنگین ۱۲ تا ۱۹ ساعته، در ازای تکهای نان و کاسهای سوپ، بدون دستمزد و در واقع به عنوان برده کار میکردند. بیتردید زنان بیشترین آسیب را از این شرایط میدیدند. گاه زنان گرسنه را بدون وقفه تا ۳۰ ساعت به کار میگرفتند، آنها از شدت ضعف پای دستگاهها از حال میرفتند و نمیتوانستند مدت زیادی در این شرایط دوام بیاورند و جان میباختند. آمار دقیقی از تعداد قربانیان نسلکشی یهودیان در دست نیست، اما گفته میشود بیش از ۵ میلیون نفر به قتل رسیدند. از این میان، ۲ میلیون نفر زن در آمارها ثبت شدهاند. در گتوها و اردوگاهها، زنان یا در کارهای اجباری مرگبار استثمار میشدند یا به عنوان موش آزمایشگاهی در آزمایشهای غیراخلاقی مورد استفاده قرار میگرفتند.
در این میان، ماشین جنگی در تمام کشورهای امپریالیستی با تمام توان کار میکرد. در طول شش سال جنگ، تعداد زنان شاغل در صنایع جنگی در انگلستان به ۶.۵ میلیون و در ایالات متحده به ۶ میلیون نفر رسیده بود. در حالی که شمار زنان پیوسته به ارتش بریتانیا به ۴۶۰ هزار نفر افزایش یافته بود، دیگر ارتشهای امپریالیستی نیز دست کمی از آن نداشتند. تنها همین آمار، در مقایسه با جنگ اول امپریالیستی، نشاندهنده ابعاد گسترش تسلیحات و تبدیل ماشین جنگی به هیولایی عظیم است.
در کنار استثمار نیروی کار، میتوان جنگ جهانی دوم را دورهای دانست که در آن بدن زنان بیش از هر زمان دیگری به طور نظاممند به میدان اشغال و ابزار جنگی تبدیل شد و مورد تهاجم قرار گرفت. سینتیا انلو در کتاب خود با عنوان «موزها، ساحلها و پایگاههای نظامی» به این نکته اشاره میکند که نقش زنان در جنبشهای ملیگرایانه و درگیریها عمدتاً نمادین بوده است و میگوید: «زنانی که در جنبشهای ملیگرایانه از سوی ملت تقدیس میشدند، در درگیریها به غنایم جنگی برای تصرف و تحقیر تبدیل میشدند.» مشخص شد که سربازان آلمانی به هزاران زن روس و یهودی تجاوز کردهاند. کتاب «تجاوز اجباری: تجاوز و سربازان آمریکایی در اروپا در جنگ جهانی دوم» نوشته جی. رابرت لیلی در سال ۲۰۰۷، بخش مهمی از ادبیات متمرکز بر این موضوع است. کتاب لیلی که یک جامعهشناس و جرمشناس است، پیامدهای اجتماعی این جنایات را بررسی میکند. این کتاب بر تجاوز و خشونت جنسی اعمال شده بر زنان اروپایی بین سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ تمرکز دارد. طبق این کتاب، در طول سه سال، ۱۴ هزار زن به عنوان سلاح جنگی مورد تجاوز قرار گرفتند.
یکی دیگر از تروماهای باقیمانده از جنگ دوم امپریالیستی، گورهای دستهجمعی است. برای نمونه، در ۲۵ سال اخیر، کمیسیون گورهای دستهجمعی مخفی دولت اسلوونی، وجود بیش از ۶۰۰ گور دستهجمعی مخفی باقیمانده از جنگ جهانی دوم را تأیید کرده است. مورخان تخمین میزنند که حدود ۱۰۰,۰۰۰ نفر بدون محاکمه اعدام شدهاند و اکثر قربانیان این قتلهای بین دو جنگ و پس از جنگ هنوز در گورهای دستهجمعی مخفی در اسلوونی مدفون هستند و هویت آنها مشخص نشده است. گورهای دستهجمعی در اسلوونی به ندرت با اسنادی مرتبط هستند که امکان شناسایی هویت قربانیان را فراهم کند؛ تنها شمار اندکی از گورهای دستهجمعی با فهرستهای بایگانیشده قربانیان مرتبط هستند و حتی در چنین مواردی نیز، به دلیل گذشت زمان طولانی از قتلها، یافتن بستگان زنده دشوار است.
جنایات جنگی علیه زنان در خاور دور
همچنین در جریان جنگ دوم امپریالیستی، ژاپنیها اعمال مشابهی را علیه زنان چینی مرتکب شدند و هزاران زن چینی را از کشورشان ربوده و مجبور به تنفروشی کردند. مشخص شد که ارتش ژاپن در کره اشغالی بین سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۵، نزدیک به ۳۰۰ هزار زن را به اجبار در فاحشهخانهها به بردگی کشاند. در آغاز سالهای ۲۰۰۰، قربانیان تایوانی خود از رفتار مشابه سربازان ژاپنی با زنان تایوانی سخن گفتند. در کره تحت اشغال ایالات متحده بین سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۲، حدود ۴ میلیون نفر کشته شدند و صدها زن مورد تجاوز قرار گرفتند.
زنان از چین، تایوان و دیگر مناطق آسیا - از جمله شهروندان هلندی در ژاپن و اندونزی - نیز در معرض این جنایات قرار داشتند. از سال ۱۹۳۲ تا پایان جنگ در سال ۱۹۴۵، زنان در مراکز تجاوزی که «ایستگاههای آسایش» نامیده میشدند نگهداری میشدند؛ این مراکز ظاهراً برای بالا بردن روحیه سربازان ژاپنی و کاهش تجاوزهای پراکنده ایجاد شده بودند. برخی از این زنان با وعدههای دروغین کار، قربانی طرح عظیم قاچاق انسان تحت مدیریت ارتش ژاپن شدند. بسیاری دیگر به سادگی ربوده شده و به مراکز تجاوز در تمام مناطق تحت اشغال ژاپن، از جمله چین و برمه (میانمار) فرستاده شدند.
تنها نوک کوه یخ
البته باید ارقام ذکر شده در بالا را تنها به عنوان نوک کوه یخ در نظر گرفت. به طور کلی، تعیین آمار دقیق خشونتهای دوران جنگ دشوار است. بسیاری از آسیب دیدگان به دلیل شرم، ترس از برچسب خوردن و طرد شدن یا درد ناشی از یادآوری تجربیات آسیبزای خود، سکوت میکنند. دیگران نیز یا در اثر پیامدهای تجاوز جان باختهاند، به قتل رسیدهاند یا سالها بعد دست به خودکشی زدهاند. تجاوزهای زمان جنگ به ندرت ثبت یا به طور نظاممند مستندسازی میشوند، از این رو میتوان گفت که موارد ثبت نشده بسیاری وجود دارد. در جنگ جهانی دوم، گزارشهای شاهدان، خاطرات سربازان پیشین، پروندههای بیمارستانی و نظامی و همچنین سوابق روحانیون، نشاندهنده ابعاد گسترده تجاوزها است. بر اساس پژوهشها، تخمین زده میشود که در این دوره میلیونها زن و دختر مورد تجاوز قرار گرفتهاند.
مقاومتهای دفاع مشروع زنان علیه فاشیسم
صفحات پنهان تاریخ مملو از مقاومت زنان علیه فاشیسم، اشغال و نسلکشی زنان است. برخی از زنان عضو یا رهبر سازمانهای مقاومت در گتوها بودند. آنچه آنها را هدف قرار میداد نه تنها جنسیتشان، بلکه پیوندهای مذهبی و سیاسیشان بود.
نخستین و تنها مقاومت مدنی جمعی علیه نازیها نیز توسط زنان صورت گرفت. زنان «آریایی» که با یهودیان ازدواج کرده بودند، پیشگام اعتراضات چند روزه در روزناشتراسه برای نجات همسرانشان بودند. لیری گرو یکی از این زنان مقاومتکننده بود. او در سن ۱۳ سالگی در آلبانی علیه اشغال نازیها جنگید. او همراه با ۶۸ زن دیگر، ابتدا به صفوف جنبش رهاییبخش ملی آلبانی و سپس به تیپ ۱۶ حمله که جایگاه مهمی در تاریخ مقاومت دارد، پیوست. نازیها او را در یک حمله در حالت بیهوشی یافتند و به قتل رساندند. امروزه از ۶۸ زنی که در مقاومت شرکت کردند با احترام یاد میشود.
تسولا دراگویچوا، با نام مستعار سونیا، نماد مقاومت بود و به عنوان کابوس نازیها شناخته میشد. همراه با او میلیونها زن بلغارستانی در جنگ ضد فاشیستی شرکت کردند.
الیزابت رز که نامههایی برای تشویق سربازان جبهه به موضعگیری علیه فاشیسم مینوشت، فردی اورستیگن که در ۱۴ سالگی همراه با خواهرش تروس علیه اشغالگران نازی عملیات ترور و خرابکاری انجام میداد، جادوگران شب که در عملیاتها شرکت میکردند، زنان اردوگاهها و بسیاری از زنان دیگر در خط مقدم مقاومت قرار داشتند.
زنان کرهای، تایوانی و چینی برای محافظت در برابر حملات اشغالگرانه ژاپن، واحدهای دفاع مشروع و دستههای مقاومت تشکیل دادند. وجود بیش از صد واحد دفاع مشروع روستایی که توسط زنان در چین تشکیل شده بود، نشاندهنده ابعاد مقاومت زنان در این دوره است.
جنگ جهانی دوم، در حالی که از یک سو نظاممندترین روشهای نابودی جامعه سرمایهداری، نسلکشی و کشتار زنان در تاریخ را به اجرا میگذاشت، از سوی دیگر دورهای بود که نیرومندترین مبارزات علیه جنگ و فاشیسم در جبهه زنان به پیش برده میشد. زنانی که در جبهه مبارزه ضد فاشیستی حضور داشتند، هم در خط مقدم و هم در پشت جبهه نقش مهمی ایفا کردند.
زنان، پیشگام مبارزه علیه فاشیسم
در جنگ جهانی دوم، بخش مهمی از میهندوستان، کمونیستها و سوسیالیستهایی که در سراسر جهان علیه فاشیسم مبارزه میکردند را زنان تشکیل میدادند. زنان فمینیست نیز با حضور در مبارزه ضد فاشیستی، مقاومت را بخشی از زندگی خود ساختند و در این امر هیچ چیز غیرعادی نمیدیدند، اما هنگام نگارش تاریخ مقاومت پس از پایان جنگ، حتی به کتابهای تاریخ راه نیافتند و نادیده گرفته شدند. آنها علاوه بر شرکت در مقاومت مسلحانه همچون همرزمان مرد خود، بیشتر با مقاومتهای روزمرهشان جایگاه مهمی داشتند. به علاوه، موفقیت در انجام وظایف مهم، مستلزم آن بود که افراد مسئول این وظایف در جامعه جلب توجه نکنند. زنان حلقه واسط میان زندگی زیرزمینی و زندگی «عادی» بودند. ما هرگز نام بسیاری از این زنان را نتوانستیم پیدا کنیم. بیایید نام برخی از آنهایی را که توانستیم پیدا کنیم، در اینجا ثبت کنیم.
مقاومت ارکستر سرخ
زنان بخش مهمی از مقاومت کمونیستی و میهندوستانه علیه فاشیسم هیتلری را تشکیل میدادند. در این میان، «سازمان شولتزه-بویزن/هارناک»، که گشتاپو آن را «ارکستر سرخ» مینامید، در تاریخنگاری آلمان غربی یا نادیده گرفته شد یا به عنوان مقاومت چند کمونیست جاسوس برای اتحاد جماهیر شوروی تحقیر شد. «ارکستر سرخ» هدف خود را تنها به مبارزه با آلمان هیتلری محدود نمیکرد، بلکه در راستای اهداف سوسیالیستی نیز فعالیت میکرد. عامل گردهمآورنده آنها اندیشه جبهه خلق بود. در واقع، در این مقاومت، کمونیستها، اتحادیهگرایان، سوسیال دموکراتها، مستقلها، بیخدایان، افراد مذهبی، زن، مرد، جوان، پیر، کارگر، دانشمند، معلم، هنرمند، کارمند و کسبه، سرباز و افسر، همگی علیه فاشیسم متحد شده بودند.
در دستگیریهایی که از ۳۱ آگوست ۱۹۴۲ آغاز شد، بیش از ۱۳۰ مبارز دستگیر و شکنجه شدند. برای ۴۹ مبارز حکم اعدام صادر شد. ۳۱ مرد و ۱۸ زن مبارز در برلین-پلوتزنزه، هاله، براندنبورگ و برلین-تگل یا با طناب دار یا با قطع سر به قتل رسیدند. هفت نفر از مبارزان بازداشتشده در بازجوییهای گشتاپو کشته شدند، هفت نفر به اردوگاههای مرگ نازی فرستاده شدند و بقیه به حبسهای سنگین محکوم شدند.
گروه دیگری که در جبهه ضد فاشیست سازماندهی شد، جنبش گل سفید بود. سوفی شول عضو بنیانگذار گل سفید، یک جنبش مبارزه ضد نازی آلمانی و صلحطلب بود. در سال ۱۹۴۳، سوفی و دوستانش به دلیل پخش اعلامیه در دانشگاه مونیخ دستگیر شدند و به اعدام با گیوتین محکوم شدند.
فرانسه، ایتالیا، لهستان، اسلوونی...
زنان در همه جا، به ویژه در فرانسه، اسپانیا، هلند، لهستان، یونان، یوگسلاوی و اسلوونی، علاوه بر آلمان، در جبهه ضد فاشیست مبارزه کردند. در فرانسه، زنان از تمام اقشار به جنبش «مقاومت» علیه فاشیسم که یک مقاومت مردمی بود، پیوستند. زنان هم در جبهه و هم به عنوان غیرنظامی وظایف مهمی بر عهده گرفتند. ژرمن، قومشناس فرانسوی، در این جنگ به مقاومت پاریس (مقاومت فرانسه) پیوست. گردانهای زنان پارتیزان در مقاومت پاریس نیمی از کل پارتیزانها را تشکیل میدادند. قدرت مقاومت ژرمن در سازماندهی مقاومت و جنگ دفاع مشروع، او را در سال ۱۹۴۱ به یکی از رهبران جنبش تبدیل کرد. او در سال ۱۹۴۲ در پی یک خبرچینی دستگیر و به اردوگاه راونسبروک تبعید شد و پس از سه سال یکی از معدود زنانی بود که از این اردوگاه جان سالم به در برد.
زنان ایتالیایی و اسلوونیایی با تشکیل یگان گاریبالدی، جبهه مهمی علیه فاشیسم ایجاد کردند. اوندینا پتهآنی یکی از پیشگامان این جبهه بود. آنها اقدامات متعددی از جمله عملیات خرابکاری در کارخانهها انجام دادند. زنان در ایتالیا، هم علیه آلمان نازی و هم علیه سیاستهای فاشیستی در ایتالیا، به قیمت جان خود، وظایف بسیار مهمی در مبارزه بر عهده گرفتند.
یوگسلاوی؛ قویترین سازماندهی مبارزه ضد فاشیستی
یوگسلاوی یکی از مناطقی بود که مبارزه ضد فاشیستی در آن به نیرومندترین شکل سازماندهی شد. با آغاز جنگ، بسیاری از این انجمنها عملاً به مبارزه ضد فاشیستی پیوستند. سازمانها و انجمنهای زنان که در سال ۱۹۴۱ در مناطق مختلف تحت نامهای گوناگون تشکیل شده بودند، در ۶ دسامبر ۱۹۴۲ در نخستین کنفرانس ملی زنان گرد هم آمدند. در این کنفرانس، ۱۶۶ نماینده از تمام مناطق تحت اشغال، به جز مقدونیه، شرکت کردند. نمایندگان مقدونیه به دلیل مشکلات حمل و نقل و نگرانیهای امنیتی نتوانستند در این گردهمایی حضور یابند. در پایان کنفرانس، تصمیم گرفته شد که جبهه زنان ضد فاشیست با هدف برانگیختن زنان در چارچوب اصل برادری و اتحاد برای کمک به واحدهای مقاومت، مشارکت در اقدامات مسلحانه و خرابکاریها، و یاری رساندن به دولت مقاومت تشکیل شود. زنان از تمام گروههای قومی، اعم از صرب، کروات و بوسنیایی، تجربه مهمی از مبارزه علیه فاشیسم را به نمایش گذاشتند.
مبارزه زنان ضد فاشیست در اتحاد جماهیر شوروی
زنان در اتحاد جماهیر شوروی، در دفاع از میهن، هم در پشت جبهه و هم در واحدهای پارتیزانی حضور داشتند. آنها در همه نوع شغل قابل تصوری فعال بودند: کارکنان بهداشت، اپراتورهای بیسیم، مهندسان، خلبانان، تیراندازان، توپچیها، پدافندگران هوایی، کارگران سیاسی، تانکچیها، سوارکاران، چتربازان، ملوانان، متصدیان ترافیک، رانندگان، کارگران رختشویی و نظافت، آشپزها و نانواها. تنها سازمان کومسومول ۵۰۰ هزار زن نظامی، از جمله ۲۰۰ هزار عضو کومسومول، را به جبهه اعزام کرد. زنان موفقیتهای نظامی برابر با برادران، همسران و پدران خود نشان دادند. در کنار آنهایی که توانستند روز پیروزی را ببینند، بسیاری از زنان میهندوست شوروی نیز در دفاع از میهن جان خود را از دست دادند. از میان همه آنها، نام یکی، تا حدی به لطف ناظم حکمت، در خاطر ما حک شده است: تانیا...
آلمانها یک دختر چریک جوان را در نزدیکی شهر ورِیا در منطقه مسکو دستگیر کردند. او با وجود شدیدترین شکنجههای نازیها، حتی یک کلمه بر زبان نیاورد. او حتی نام واقعی خود را نگفت و تنها اعلام کرد که نامش «تانیا» است. نام واقعی «تانیا»، زویا کاسمادمیانسکایا بود. شاهدان مرگ قهرمانانه او روایت کردند که او در لحظات پایانی، چگونه نیرویی برای برانگیختن و تشویق رزمندگان پشت خطوط دشمن یافت. و این روایتها به موضوع رمانها و اشعار بدل شد.
«میلنا را فراموش نکنید»
میلنا یسنسکا یکی از نمایندگان مهم مبارزه ضد فاشیستی بود. میلنا، اهل پراگ، اگرچه در تاریخنگاری مردسالارانه با عشقش به کافکا شناخته میشود، اما در جریان جنگ جهانی دوم به عنوان یک روزنامهنگار زن سوسیالیست، شخصیتی پیشرو در مبارزه علیه نازیسم بود. میلنا که به دلیل شکنجههای زندان گشتاپو پیش از پایان جنگ بر اثر بیماری جان باخت، به دوستانش وصیت کرده بود: «ما را فراموش نکنید، باشد؟»
زنان از بسیاری نقاط جهان در مبارزه ضد فاشیستی گرد هم آمدند و با تجربه مبارزاتی مهمی که اندوختند، بزرگترین نقش را در شکست فاشیسم در جنگ ایفا کردند. اما پس از پایان جنگ، وضعیت زنان چگونه بود؟
«و جنگ به پایان رسید: رُزی، به خانه برگرد»
این جنگ هولناک در سال ۱۹۴۵ با دهها میلیون زخمی، بیش از ۵۵ میلیون کشته و ملتها و زنان به فقر کشیده شده به پایان رسید. در حالی که شهرهای اروپا که به تمدن خود میبالید به ویرانه تبدیل شدند، تنها پیروزان جنگ، انحصارات امپریالیستی بودند که از این کشتار سودهای هنگفتی به دست آوردند. در حالی که شهرها و کارخانههای ویران شده با تلاش پرشور کارگران زن و مردان بازگشته از جبههها بازسازی میشد، سرمایهداری وارد دوره جدیدی از رونق اقتصادی شد. و خیلی زود همان منظره آشنا تکرار شد. دیگر نیازی به زنان نبود. آنها باید کارهایشان را به مردان واگذار میکردند، دختران جوان باید هر چه زودتر ازدواج میکردند و برای دولتهای ملی سربازان و کارگران جوان به دنیا میآوردند، باید به عنوان مادر و کدبانوی خوب به مردان و فرزندانشان خدمت میکردند و به همین بسنده میکردند. دیگر به زنان شاغل با دیده خوش نگریسته نمیشد.
با کمپینهای «رُزی، به خانه برگرد»، دیگر در فیلمهای تبلیغاتی و آگهیها به جای زنان در لباس نظامی یا لباس کار، زنانی با تأکید بر زنانگی، در حال انتظار مردشان در باغچه خانهای با پنجرههای صورتی در کنار کودکان دوستداشتنی، یا در آشپزخانههای مجهز به محصولات تکنولوژیک در حال ژست گرفتن با این وسایل، به نمایش درمیآمدند. این تبلیغات در آمریکا از طریق فیلمهای هالیوودی به اوج رسید و به تمام جهان صادر شد. برای دختران تحصیلکرده طبقه متوسط، هدف این بود که به محض پایان دبیرستان شوهری پیدا کنند و بلافاصله بچهدار شوند، آنها را «خوب تربیت کنند»، همسرشان را حمایت کنند و در هر شرایطی کنار او باشند.
زنانی که با پوسترهای ساختگی و تصاویر خانواده خوشبخت قرار بود دوباره به خانه بازگردند، در بیشتر موارد نقشهای تعیین شده را نپذیرفتند و از بازگشت به خانه سر باز زدند. مبارزات زنان که در دهه ۱۸۰۰ اوج گرفته و با جنگهای اول و دوم جهانی متوقف شده بود، از مبارزه حقمحور به مرحلهای نظریتر جهش کرد. سنت مقاومت زنان از انقلابهای ملی قرن بیستم تا مبارزات فمینیستی، با اعتراضات مهم علیه جنگهای استعماری و اشغالگری ادامه یافت.
بخش سوم: زنان در جنگ جهانی سوم، پیشینه، امروز و احتمالات