نام، نامخانوادگی، نام پدر؛ مادر کجاست؟
یک بار در یک فرم استخدامی، مقابل نام پدر، اسم پدر و مادرم را همزمان نوشتم؛ یادم نیست سرنوشت آن فرم و کاری که به دنبالش بودم چه شد اما احساس خوبی داشتم. تا قبل از آن با هر نوشتن اسم پدرم به تنهایی، لبریز از عذاب وجدان میشدم. من مقصر نبودم اما گمان میکردم با تن دادن به چنین فرایندِ تبعیضآمیزی، سهمی در بیتوجهی به زنان مخصوصا مادرم دارم. بعضی از مسائل آنقدر گرد تکرار بر ساحتشان مینشیند که کجوکوله و زشت بودنشان از نگاهها پنهان میماند؛ مثلا اینکه چرا پدر همه جا هست و خبری از مادران نیست؟
مهسا غلامعلیزاده
در یک معرفینامهی ساده از آدم، پدر حضور دو چندان دارد یا شاید حتی تنها حاضر همیشه در صحنه است؛ نام ما که روز تولدمان توسط پدرانمان در شناسنامهها ثبت میشود، نامخانوادگی ما معادل نامخانوادگی پدرمان است و بلافاصله بعد از این دو، از نام کوچک پدرمان میپرسند. مادر کجاست؟ هیچ جا!
این قضایا همگی از تابعان موضوع ولایت قهری پدران هستند؛ مطابق قانون مدنی، ولایت فرزندان با پدر و جد پدری است. منظور از ولایت تسلط و اختیار داشتن بر دیگری است و زمانی که قانون منشا اعطای ولایت باشد، ولایت از نوع قهری خواهد بود. به زبان ساده اختیار زندگی فرزندان مطابق متن صریح قوانین با پدر است.
این حاکمیت پدرانه، مصادیق بیشمار و متنوعی دارد. از تصمیمگیری برای درمان یا جراحی کودک گرفته تا ثبتنام در مدرسه، باز کردن حساب بانکی، خرید سیمکارت، گرفتن کارنامه یا مدرک تحصیلی، همه و همه نیازمند حضور پدر هستند. صحبت اینجا سلب این حقوق از پدران نیست؛ چرا که کودکان تا حد زیادی به دلیل شرایط ویژهای که دارند نیازمند حمایت والدین (هم پدر و هم مادر) جهت رسیدگی به مسائلشان هستند. بحث اینجاست که چرا پدر به صورت انحصاری ولایت فرزندان را به عهده دارد؟ آیا جز این است که مادر و پدر نقشهایی اشتراکی هستند و هر دو در تولد فرزندان سهمی برابر دارند؟
این قاعده در حقوق خانواده معنایی جز اصرار بر سرکوب زنان و ادامهی خشونت علیه آنها ندارد. جالب اینجاست که ادعای سیاستگذاران و اهالی تقنین اتفاقا در حوزهی خانواده، بزرگداشت مقام زن و مادر است. در واقع اگر در سایر حوزهها ابایی از اعمال تبعیض و در بوق و کرنا کردن آن نداشته باشند، در ارتباط با خانواده به عنوان نهادی مقدس و موثر در رسیدن به اهداف متعالیشان، مدام از فرشتهانگاری و تکریم مادران میگویند. اما در عمل و با کنکاش در ریشههای قوانین خانواده، اتفاقا بیشترین نادیدهانگاری و بیاعتنایی به حقوق زنان در ساختار خانواده قابل مشاهده است.
مادران به عنوان کسانی که بار اصلی تولد کودک از دوران بارداری تا بزرگسالی او به عهدهی آنهاست، کمترین نقش را در جلوههای عمومی زندگی فرزندانشان دارند. تمام کارهایی که در پستوی خانهها انجام میشود و شاهدی ندارند از شیر دادن و تعویض کهنهی بچهها تا پرستاری و مراقبت شبانهروزی و رسیدن به امور مدرسهی آنها با زنان است. اما همین که کودک از خانه بیرون میرود و قرار است خودش را به جامعه معرفی کند، همه جا نام یگانهی پدر میدرخشد.
در حقیقت گویی اختیار و ولایت تنها جلوههای بیرونی دارند. باورهای پایهای این جریان میپندارند حضور در اجتماع نیازمند شایستگی و صلاحیتی پر صلابت و قدرتمند است که عموما برای یک زن زیادی است. هیچکس نمیپرسد این تفکیک زندگی به دو شاَن عمومی و خصوصی و تعلق داشتن زنان به نوع خصوصی آن از کجا آمده و با کدام شاهد و مثال، به چنین درجه از اثبات و قطعیت رسیده است؟
کودکان به عنوان افرادی نیازمند به حمایت، میبایست از حضور شانهبهشانهی پدر و مادرشان در تمام شؤون زندگی بهرهمند باشند. حذف مادران و تحقیر آنها در امور مختلف، نه تنها خشونتی بلاتوجیه در حق زنان این کشور است بلکه نوعی نقض حق کودکان و تعمیق کلیشههای تبعیضآمیز و مردسالار در وجود آنها تلقی میشود.
برابری زنان و مردان در خانواده، نخستین آموزشی است که میتواند نوید آیندهای روشن برای کودکان این سرزمین باشد!
به سیکل تبعیض و آموزش تبعیض پایان دهیم!
منبع: بیدارزنی