زنان و نقش مادری
نویسندە: شادی احمدیان
هزاران سال است که زن ها باردار میشوند، نوزادشان را بغل می کنند و شیر میدهند. الهههای باروری و طبیعت در تمام تمدنها و فرهنگها به شکل زن توصیف شدهاند. ولی آیا نقش مادری، طبیعی و غریزی است؟
مادری مهم است اما ذیل همسر خوب دیده میشود. مادر شدن به عنوان پیامد غیرقابل اجتناب ازدواج و رابطه جنسی شناخته میشود. در گذشته مادری بیش از هر چیز به معنای شیر دادن و برآوردن نیازهای زیستی بود اما اکنون مادری تنها به معنای مراقبت و براوردن نیازهای نوزاد نیست بلکه مادری به معنای پرورش استعدادهای کودک هم هست. بازی با بچه و وقت گذراندن با او مهم شده است.
نظام جمهوری اسلامی همچنان به بازتولید نابرابری بر پایەی جنسیت صحه میگذارد و نظم جنسیتی در ایران همچنان پدرسالاری مدرن است.
جسم زن و فرزندآوری مهمترین دلیل جامعەی مردسالار برای محدودکردن زنان و ممانعت از ورود آنها به محیط اجتماعی است. زن قرنها به خاطر ویژگیهای زیستیاش مجازات شده و از حقوقی که مرد از آن برخوردار بوده، محروم شده است. در عصر جدید و با پیشرفت دانش و فناوری و شکلگیری نظریههای برابری، تا حدودی موقعیت زنان تغییر کرد و فکر اینکه بیولوژی نمیتواند مبنای محرومکردن زنان از تعالی و خودشکوفایی باشد، در جامعه رواج یافت.
والد بودن از بدو تشکیل نطفه تا زمان به عرصه رسیدن یک کودک و تا همیشه وظیفهای دونفره است. به همین خاطر مسوولیت نگهداری، تر و خشک کردن و ضبط و ربط یک کودک بر عهدەی مادر و پدر به صورت توامان و همراهی تا حد ممکن اطرافیان آنان است. دو والدی که میبایست با تقسیم وظایف میان خود به بهترین شکل ممکن از کودک خود نگهداری کنند. یک نفره نشان دادن نگهداری کودک به عنوان وظیفەی مادر و عادیسازی آن -چنانکه امروزه در موارد زیادی شاهد آن هستیم- به تحلیل رفتن تدریجی و نهایتا از پا افتادن مادر منجر گردیده، به رخ دادن آسیبهای جدی هم برای خود مادر و هم تمامی خانواده خواهد انجامید.
برای تقریب به ذهن کافی است پنجاه و هفتاد درصد خواب کمتر مادر نسبت به افراد عادی در یک سال و یک ماه اول زندگی شیرخوار را با تجربه تنها چند روز کم خوابی در زندگی خودمان مقایسه کنیم تا مانند مشتی از خروار به چشم انداز مناسبی از سختیهای دوره والدی برسیم. در همین بستر، از زندگی اجتماعی مادر نیز باید حمایت گردد و مسائلی از قبیل شاغل بودن مادر به هیچ وجه نباید در تناقض با نقش مادری او قرار گیرد. اینجا این پدر و سایر اطرافیان نزدیک هستند که باید با همراهی خود این امکان را برای مادر فراهم آورند.
در ایران نیز جنسیت بهانهای برای محصورکردن زنان در خانه است.
با همین استدلال برای نگهداری فرزندان کمکی به زنان نمیشود و وجود مهدکودک در محل کار تقریبا نادر است. در واقع زن شاغل خودش باید فکری برای مراقبت از فرزند بکند وگرنه حمایت رسمی از او فراهم نشده است. زنان شاغل همواره با اضطراب مادر بد بودن و اظهار نظر جامعه مواجه هستند. این اضطراب زنان را در موقعیتی قرار میدهد که بین مشارکت اجتماعی و مراقبت فرزندان یکی را ترجیح داده که البته انتخاب یکی از این دو بدون تبعات نخواهد بود. چنانکه زن شاغل اگر وظایف شغلیاش و مشارکت اجتماعی را به وظایف مراقبتی ترجیح دهد، به بیعاطفگی و مادر بد بودن متهم میشود و اگر وظایف مراقبتی را برگزیند که خود را از حقوق انسانیاش محروم کرده است.
جامعه با تحمیل نقش تقدیس مادری اکثر زنان را مجاب به ایفای نقش مراقبتی میکند در واقع با رومانتیک کردن نقش مادری و برساخت الگوی مادر فداکار، تلاش شده است که نیاز زنان برای مشارکت اجتماعی در تقابل با مادری قرار گیرد و زنان را به احساس گناه دچار کند و انگ مادر بی مسئولیت را از جامعه بپذیرد.
سوال این است که چرا زنی که در یک موقعیت زحمت کشیده، رشد کرده و بر روی او سرمایه گذاری شده است به یک باره و به خاطر مادر شدن باید از سیستم حذف شود؟ مگر مادر بودن یک ناتوانی است؟
قطعا نه و در این مورد این سیستم مدیریتی اداری است که مقصر است.
با رویکرد جدید سیاست افزایش جمعیت توسط دولت، فشار بر زنان بیشتر شده است و از نظر برخی از طرفداران افزایش جمعیت آنچه به کمفرزندی و کاهش رشد جمعیت انجامید، بخاطر عدم پذیرش زنان از نقش مادری و فرزند آوری به بهانه حضور در جامعه و اشتغال زنان است. اما برای این منظور مسئولیتی را به گردن دولت نمیبینند.
نظریه تاریخی، ستم جنسی را حاصل نهادهای ساخته شده به دست انسان معرفی مینماید که این نهادهای ناشی از تقسیم جامعه به طبقات و شکلگیری نظام پدر سالاری است. امروز فمینیسم با چنین دیدگاهی ستم کشیدگی زن در جامعه را بررسی می کند، ستم کشیدگی زنان نه ازلی و نه ابدی است.
مبارزات زنان بر آن است با تغییر در شرایط اقتصادی و اجتماعی موجود و دگرگونی در مناسبات طبقاتی جامعه به رهایی زنان دست یابد. در ایران از بین ۲۱ میلیون زن متأهل، حدود دو میلیون شاغل هستند و مابقی از نظر مشارکت اقتصادی غیرفعال هستند.
اما با نظرسنجی دو قشر زنان شاغل و خانهدار میتوان متوجه شد تمایل به فرزند آوری بین هردو گروه یکسان است و برعکس آنچه بر کم شدن فرزندآوری تاثیر داشته تغییرات فرهنگی و اقتصادی و ... جامعه است بنابراین مقصر نشاندادن زنان در کاهش جمعیت تبلیغات منفی علیه مشارکت زنان در جامعه است.
سیاست و برنامه ریزی موفق هست که بجای تنگ کردن عرصه بر زنان و پاک کردن صورت مساله بفکر نگرش زنانه به موقعیت و حل مشکلات حضور زنان در جامعه است بدین صورت جامعه و کشور در مسیر رشد قدم برمیدارد و کشور از رده های پایین اشتغال به بالاتر صعود میکند
طبق تحقیقات انجام شده باید گفت همچنان در سراسر جهان با معضلی به اسم (مجازات مادر شدن) رو به رو هستیم. زنان بعد از مادر شدن، درآمد از دست داده یا میزان دستمزدشان کاهش پیدا میکند، فرصتهای شغلی برای آنها کاهش پیدا میکند و بیشتر از سایر همکاران در معرض خطر از دست دادن کار قرار میگیرند. در این میان، زنانی که مادر تنها هستند بسیار بیشتر در معرض آسیباند.
سازمان ملل میگوید با اینکه در مجموع دسترسی زنان به منابع اقتصادی در همه جای جهان بیشتر شده و پیشرفت داشته، کماکان نگهداری از فرزندان و ادارهی امور خانه امری زنانه باقی مانده است. در کشورهای در حال توسعه هنوز برای اینکه زنان در جامعه حضور داشته باشند شرایط مهیا نشده است و خدمات اجتماعی در زمینەی نگهداری کودکان ارائه نمیگردد و همچنان نگهداری از کودکان وظیفهی زنان در خانه شده و امکان حضور آنها در جامعه را محدود کرده است.
برغم دههها فعالیت فمینیستها و زنان، تغییر قوانین خانواده در کشورهای مختلف کماکان آمار خشونت علیه زنان در خانه بسیار بالاست و چهاردیواری خانه هنوز یکی از ناامنترین نقاط برای زنان است.
در مجموع سن ازدواج در تمام مناطق جهان بالا رفته و این یکی از عواملی است که به زنان این امکان را داده که بتوانند تحصیلات بهتری داشته باشند یا وارد بازار کار شوند. زندگی زیر یک سقف بدون ازدواج رسمی، در جهان رو به افزایش است، نرخ طلاق در تمام جهان افزایش داشته و یک اثر مثبت این موضوع اینجاست که در نتیجه امکان بیشتر طلاق، نرخ خودکشی زنان کاهش داشته است. با اینحال افزایش طلاق، زنان را از نقطهنظر اقتصادی آسیبپذیرتر کرده است.