زنان، به ویژه زنان در سن کار، بیشتر سهم مهاجران هند را به خود اختصاص میدهند
نویسندگان: روچیرا قوش، آهانا راینا
مهاجرت داخلی شکل مهمی از مبادلات فیزیکی و اجتماعی در هند است. نظرسنجی دورهای نیروی کار (PLFS) که دادههای مربوط به شاخصهای اشتغال و بیکاری در کشور را جمعآوری میکند، این شکل از مهاجرت را از ژوئن ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱ حدود ۲۷ درصد برآورد کرد. معمولاً این مسئله به عنوان یک روایت مردانه مستند میشود. با اینحال، زنان، به ویژه زنان در سن کار، سهم بیشتری از مهاجران را تشکیل میدهند، اما اطلاعات کمی از آنها در دسترس است. با توجه به کاهش نرخ مشارکت نیروی کار زنان در هند (FLFPR) این موضوع بسیار نگرانکننده است و در مواجهه با آن این سوال مطرح میشود که آیا زنان به دلیل شرایط نامساعد پس از مهاجرت با موانع شغلی مواجه میشوند یا خیر؟
نظرسنجیهای ملی مانند PLFS در مورد زنان مهاجر تحقیق میکنند، اما اغلب تصویری نادرست از آنها ترسیم میکنند. به عنوان مثال، نظرسنجیها معمولا از پاسخدهندگان تنها در مورد دلیل اصلی مهاجرتشان سوال میکنند و موارد دیگر را نادیده میگیرند. دادههای PLFS نشان میدهد که دلیل اصلی مهاجرت در میان زنان نخست ازدواج (۸۱%)، پس از آن مهاجرت اعضای خانواده (۱۰%)، اشتغال (۲.۴۲%) و مهاجرت برای فرصتهای تحصیلی (۰.۴۸%) است. هیچ شرطی برای دانستن دلایل/انگیزههای ثانویه مانند شوکهای آب و هوایی و ناامنی غذایی که میتواند محرک مهم مهاجرت زنان باشد، وجود ندارد.
در همین راستا، دادههای این نظرسنجیها در مورد مشارکت زنان مهاجر در نیروی کار نیز میتواند نادرست باشد. با توجه به PLFS، تقریباً سهچهارم زنان مهاجر بیکار هستند، تقریباً ۱۴٪ از زنان مهاجر در مشاغل خود اشتغالی و مزدبگیر و تقریباً ۱۲٪ از آنها در مشاغل غیررسمی مشغول به کار هستند. شواهد حکایتی و یافتههای حاصل از آثار محققینی مانند سونالد دسای و آشوینی دشپنده نشان داد که اشتغال گاهبهگاه زنان مهاجر غیرمعمول نیست و همین مشاغل کوتاهمدت نشاندهندهی دستکمگرفتن تعداد زنان مهاجر درگیر در بخشهای مختلف است. از جملهی این مشاغل کوتاهمدت میتوان به کشاورزی، ساخت و ساز و کمکهای خانگی اشاره کرد.
عامل دوم، مسائل تعریفی و باورهای خود زنان است که منجر به گزارش ناکافی اشتغال زنان مهاجر میشود. بر اساس تعریفی که در نظرسنجیهای ملی از استخدام استفاده میشود، تنها افرادی که دارای نوعی قرارداد شفاهی یا کتبی با کارفرمای خود هستند، بخشی از نیروی کار محسوب میشوند. در نتیجه، زنان عمدتاً به عنوان بیکار طبقهبندی میشوند.
با اینحال، آنچه اغلب نادیده گرفته میشود این است که زنان معمولا شغلهایی را انتخاب میکنند که به آنها امکان میدهد وظایف خانگی خود را نیز انجام دهند و در عین حال به درآمد خانواده کمک کنند. کار به عنوان خانهدار بدون مزد، در شرکتهای خانگی، رایج است. اما آنها اغلب این کار را مشابه تعهدات خانگی خود میبینند، نه شکلی از اشتغال و همین دیدگاه نادرست منجر به گزارش نادرست وضعیت شغلیشان میشود.
مهاجرت دایرهای: نیمنگاهی به هر دو طرف
سرمایهی انسانی و اجتماعی
با وجود این استدلالها، ورود به نیروی کار رسمی بسیار چالشبرانگیز است. یکی از عوامل مهمی که ورود زنان به نیروی کار را محدود میکند، میتواند نیاز مردم به سرمایهی انسانی و اجتماعی باشد. طبق تحقیقات، حدود ۸۵ درصد از زنان در کل کمتر از ۱۰ سال تحصیلات دارند. همین مسئله میتواند مشکلات بسیاری ایجاد کند. اگرچه تفاوت معناداری در سطح تحصیلات زنان مهاجر و غیر مهاجر وجود ندارد، با اینحال زنان مهاجر معمولا نسبت به زنان غیرمهاجر کمتر شاغل هستند. کمبود روابط اجتماعی نیز یکی دیگر از دلایل به حاشیهرفتن زنان است، به ویژه پس از مهاجرت. مجموعهی این عوامل به طور قابل توجهی شانس اشتغال زنان را پایین میآورد.
صرفنظر از تعداد کمی از زنان مهاجر که به طور رسمی جزوی از نیروی کار به شمار میروند، مهاجرت زنان برای اشتغال بین سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۱۱ حدود ۱۰۱ درصد افزایش یافته است. این افزایش آمار مهاجرت منجر به مبارزات بدون توجه و فقدان سیاستهای هدفمند شده است.
زنان مهاجر از منظر سیاسی نیز در معرض توجه نیستند و بنابراین به نیازهای آنها رسیدگی نمیشود. اگرچه نظرسنجیهای اخیر مخالف این استدلال هستند، با اینحال هنوز هم احزاب سیاسی برای به دستآوردن آرای زنان مهاجر اقدام خاصی انجام نمیدهند. این وضعیت چندین پیامد زیانبار دارد، مانند فقدان دادههای خوب در مورد زنان مهاجر و رفتار یکسان با مردان و زنان مهاجر. این امر سیاستگذاریهایی را در پی دارد که در مورد نیازها، انگیزهها و شرایط زنان مهاجر اطلاعات ضعیفی دارد. سیاستهایی مانند کارتهای جیرهبندی و مجتمعهای مسکونی اجارهای مقرونبهصرفه، نمونههایی از این امر هستند، زیرا آنها عمدتاً جمعیت مهاجر مرد را هدف قرار میدهند.
چندین قدم باید برای رفع این مشکل برداشته شود. در مرحلهی اول، نظرسنجیهای ملی باید اطلاعات بیشتری را در مورد شرایط اجتماعی-اقتصادی این زنان پس از مهاجرت جمعآوری کنند زیرا اطلاعات کمی در مورد آن وجود دارد. به عنوان مثال، PLFS نشان میدهد که تقریباً ۷٪ از این زنان به مزایای تامین اجتماعی دسترسی دارند. هیچ دادهای برای بقیهی جمعیت وجود ندارد. همچنین دادههای کمی در خصوص زمان صرفشده برای کار توسط این افراد وجود دارد. افزایش دادههای زمان اختصاصدادهشده به کار میتواند به طور قابلتوجهی به پیشرفت دانش موجود در مورد مهاجران زن بیکار کمک کند. در مقیاس وسیعتر، تغییری در روایت زندگی این زنان ضروری است که با افزایش مجموعهای از دادههای ویژهی آنها شروع میشود. دسترسی به آن میتواند آگاهی لازم را در مورد وضعیت اسفبار زنان برای تشویق سیاستگذاریهای مترقی ایجاد کند.