مادربودن مهم است، اما آیا به تنهایی یک زن را تعریف میکند؟
نیکی بزانت نویسنده، سخنران، روزنامهنگار و نویسندهای است که بر سلامت، تندرستی و علم تمرکز دارد.
دیروز در حال مرور بخش تجارت یکی از رسانههای اصلی بودم. در این حین به تیتری برخوردم که مرا به ستوه آورد. در بخشی از آن نوشته شده بود: «چگونه مادر یک سهقلو به فهرست کارآفرینان برندهای بزرگ راه یافت.»
این گزارش دربارهی کسب و کار یک کارآفرین و خلاق باهوش، اما هیز (emma hayes) بود. اما هیز چند سال پیش در زمینهی منسوجات شروع به کار کرد. او توانست موفقیت چشمگیری در این زمینه به دست آورده و مشتریان برجستهای در خارج از کشور جذب کند.
اما کل گزارش دربارهی اما هیز و نقش او در خانوادهاش بود.
با خودم فکر کردم آیا به ۳۰ سال پیش بازگشتهایم؟
چرا این صاحب کسب و کار بسیار موفق تنها با نقشش به عنوان یک مادر تعریف میشود؟ نقشی که کاملا با کارش نامرتبط بوده و مربوط به زندگی شخصی اوست.
چرا هنوز در سال ۲۰۲۴ این اتفاق میافتد؟ این طرزفکر چه ضرری دارد؟
بعد فکر دیگری به ذهنم رسید: من در این جایگاه نیستم، من مادر نیستم. چرا باید این احساس را داشته باشم؟ من به چه حقی دلخورم؟
بنابراین از زنان اطرافم پرسیدم.
ابتدا موضوع گزارش را از خود اما هیز پرسیدم. اما هیز با مهربانی افکار و احساسات خود را در مورد آن به من گفت، اما از من خواست که آنها را در اینجا به اشتراک نگذارم که کاملا قابلدرک است.
سایر مادران آشنای من در این مورد نظرات مختلفی داشتند. همهی آنها موافق بودند که مادربودن بسیار مهم است. چه بسا مهمترین کاری که تا به حال انجام دادهاند. برخی میگفتند که خوشحال میشوند قبل از هر چیز به عنوان «مادر» تعریف شوند. برخی دیگر گفتند اگرچه مادر شدن برایشان مهم بود اما تنها یکی از کارهای زیادی بود که در زندگی انجام داده بودند. اما همهی آنها گفتند که نمیدانند چرا هویت یک زن به عنوان یک مادر در زمینه دستاوردهای کاری او اهمیت دارد. یکی از آنها موضوع را اینطور خلاصه کرد:
«من به شدت به مادربودنم افتخار میکنم و قطعا که بچه هایم بهترین دستاورد من هستند. اما وقتی در عرصهی کارم هستم، این واقعیت که من یک مادر هستم نباید تاثیری روی کارم بگذارد. میتوانید تصور کنید هر بار که مردی به چیزی دست مییافت برای تعریف او از کلمهی «پدر» استفاده میکردند؟»
معلوم شد هیچکس از این کلمه برای توصیف مردان استفاده نمیکند.
اگرچه ما عناوینی را میبینیم که در آن مردان نیز به عنوان پدر توصیف میشوند، اما این مسئله در میان مردان بسیار کمتر است. جستجوی غیرعلمی من در گوگل بیش از سه و نیم میلیون نتیجه را برای عبارت «مادر سه فرزند» نشان داد و فقط ۲۰۰ هزار نتیجه برای همان جستوجو با کلمهی «پدر» یافتم. بدیهی است که من همهی ۲۰۰ هزار اشاره را بررسی نکردم. اما در میان جستوجوهای اولیهام متوجه هیچ داستان تجاریای نشدم.
فقط مادرها نیستند که با آنها اینطور رفتار میشود. ما زنان را همیشه بر اساس روابطشان تعریف میکنیم و این واقعا سرسامآور است.
این مکالمه من را به یاد نمونهی کوچکی از اتفاقی انداخت که یکی دو سال پیش برای من افتاده بود. مجلهای، گزارش مفصلی از آپارتمان من منتشر کرد. داستانی «در خانهام» با داستانهایی دربارهی فضای داخلی، که یکی از علایق من است. ما در مورد سبک دکوراسیون من و برخی از اشیاء خانهام و تلاشهایم برای بازسازی آنها صحبت کردیم. در این میان کاملا گذرا به خبرنگاری گفتم که بعد از پایان ازدواجم به این ساختمان خواهم آمد. وقتی این داستان در فضای مجازی منتشر شد، تیتر آن این بود: «این بلوک آپارتمانی پس از جدایی، از یک پناهگاه ساده به خانهای تبدیل میشود که نیکی بزانت هرگز از آن خسته نخواهد شد». آیا میتوانید این تیتر را در مورد یک مرد تصور کنید؟
تعریف زنان به وسیلهی روابط آنها با اشخاص دیگر- معمولاً یک مرد - چیز جدیدی نیست. این عملی است که در فرهنگ و جامعهی ما ریشه دوانده است. در رویههای حقوقی زنان برای خود هویت قانونی ندارند.
مورخ کاترین آلگور، مسائل این چنین را در موزهی ملی تاریخ زنان ایالات متحده توصیف میکند:
«نوزاد دختر در بدو تولد تحت پوشش هویت پدرش قرار میگیرد و پس از ازدواج، هویت همسرش به او اطلاق میشود. زن و شوهر به یک نفر تبدیل میشوند و آن یک نفر مرد خانه است. زنان به عنوان نمادی از این تلفیق هویت، نام خانوادگی همسران خود را میگیرند. زنان همواره در تاریخ «در پرده» بودهاند، همواره پوشیده بودهاند. در گذشته، از آنجایی که زنان متأهل از نظر قانونی، به تنهایی وجود خارجی نداشتند، نمیتوانستند قرارداد ببندند یا مورد شکایت قرار گیرند. بنابراین نمی توانستند صاحب کسب و کار باشند یا در شغل خاصی فعالیت کنند. زنان متاهل هیچچیز نداشتند و حتی لباسی که بر تن داشتند متعلق به خودشان نبود.»
زنان هیچ حقی نسبت به فرزندان خود، یا در واقع هیچ خودمختاری بدنی نداشتند. رضایت جنسی تنها با ازدواج برای آنها ممکن میشد.
امروز اوضاع به این وخامت نیست. اما بقایای این مشکلات باقی مانده است. خللهای زیادی در حقوق و امور مالی وجود دارد. حتی در نحوه خطابکردن مردان و زنان: در زبان انگلیسی، مردان - چه مجرد، متاهل، مطلقه یا غیره - با نام خانوادگی خودشان خطاب میشوند. زنان باید انتخاب کنند و انتخابهای افتخاری که در دسترس ما است، همگی به روابط ما (یا عدم وجود آنها) مربوط میشود.
توجه به این مفهوم حتی از اینها هم فراگیرتر است و اکثر ما به سادگی آن را پذیرفتهایم: زنان با موقعیت باروریشان تعریف میشوند و مورد توجه قرار میگیرند.
یک زن جوان با توانایی تولیدمثل به عنوان ایدهآل زنانه دیده میشود. مادر ذاتاً بارور است و بنابراین مفید است. زنانی که بچهدار نمیشوند کمتر لایق توجه و اهمیت هستند.
به عنوان یک زن هرچه بزرگتر میشوید، با کاهش عملکرد تولید مثل روبرو میشوید. ما به تدریج وارد قلمرو «یائسگی» میشویم. تا همین اواخر، یائسگی یک توصیف توهینآمیز تلقی میشد. توصیفی که دلالت بر تمامشدن، بی ربط بودن و قدیمیبودن داشت.
با بالا رفتن سن مردان، عملکرد تولید مثلی آنها نیز کاهش مییابد. اختلال نعوظ بسیار شایع است و بیش از نیمی از مردان بالای ۴۵ سال را تا حدودی تحتتاثیر قرار میدهد. اما ما هیچگاه مردان را با این ناتوانی تعریف نمیکنیم.
با افزایش سن، مردان از یکدیگر متمایز میشوند. دولتمردان بزرگ؛ کارآفرینان موفق و ... با این حال زنها هیچگاه از کلماتی برخوردار نمیشوند که دلالت بر خرد، تجربه یا موفقیت آنها داشته باشد.
مهم است که همهی مادران را گرامی بداریم. نه فقط در روز مادر، بلکه در تمام روزهای سال. مادر بودن نقش فوقالعاده مهمی است. زنها قابلیت باروری و زندگیبخشی دارند که بسیار زیبا و قدرتمند است. اما همهی زنان این قابلیت را ندارند. ما نباید اجازه دهیم این توانایی زنان را تعریف کند و تواناییهای دیگر آنها را در سایه نگاه دارد.
* نیکی بزانت نویسنده، سخنران، روزنامهنگار و نویسندهای است که بر سلامت، تندرستی و علم تمرکز دارد.