مذهب‌گرایی شکلی از قدرت‌طلبی است

زنان باید با سازمان‌دهی مستقل، نقشی اساسی در مقابله با سلطه‌گری‌های فرهنگی، اقتصادی و مذهبی ایفا کنند و برای بازسازی جوامع بر پایه ارزش‌های دموکراتیک و اخلاقی تلاش نمایند.

هیوا حسینی

خلق‌ها، پیش از هر چیز، فاقد فرهنگ و مفهوم سلطه‌گری و هژمونی هستند. دلیل این وضعیت برمی‌گردد به اینکه مردم به‌طور کلی با مفهوم سرمایه، سود و منفعت در جامعه نزدیک نیستند و سود بدون تلاش، زحمت و هزینه را مانند یک دزدی می‌بینند این وضعیت باعث شده است که مردم، به‌طور منطقی و طبیعی، رفتار سلطه‌گرانه یا برتری‌جویانه در مواجهه با دیگران نداشته باشند. مفهوم سلطه‌گری و هژمونی از دیدگاه خلق‌ها به‌عنوان یک گناه و چیزی مخالف با ارزش‌ها و حقایق جامعه و طبیعت تلقی می‌شود.

 

نقش زن در حفظ ارزشها و مقاومت در برابر سلطهگری

 اساساً مردم تفکری آرمان‌گرا و جهان‌بینی ایده‌آلیستی دارند. انسان ایده‌آلیست همه پدیده‌های طبیعی، اجتماعی، فرهنگی و تمدنی را با نگاهی ستایش‌آمیز و ارزشمند می‌نگرد. این نگرش انسان به زیبایی و ارزش‌ها باعث شده است که خود او و جوامعی که بر اساس طبیعت و زندگی پایدار شکل گرفته‌اند، از چارچوب‌های سلطه‌گرانه و ویرانگر دور بمانند.

این دیالکتیک طبیعی در ذات زندگی برجسته‌تر است، زیرا زن با ویژگی‌های مادری و نقش خاص خود، تمام پدیده‌های اجتماعی و طبیعی را در ارتباط با انسان می‌بیند و به آنها ارزش و قداست می‌بخشد. ارزش و قداست در بنیاد خود با حقیقت زن گره خورده است و همین امر باعث شده است که زن به‌عنوان یک هویت و جنس زن، در بسیاری از دوره‌های تاریخی مقدس و ارزشمند شناخته شود. هم در حوزه تولید و هم در زمینه اجتماعی‌سازی و پرورش فرد و جامعه، زن نقشی اساسی و بی‌بدیل ایفا کرده است. از این رو، می‌توان به این نتیجه رسید که مادر (زن) در ذات خود در برابر سیستم‌های ویرانگر، سلطه‌گر و سرکوبگر قرار دارد. هرچند سیستم سلطه‌گری مردسالار، با حیله‌گری و فریب، تلاش کرده است تمام ارزش‌هایی را که زنان به جامعه اهدا کرده‌اند از بین ببرد و تحت سلطه خود درآورد، اما زنان هرگز به طور کامل تسلیم این سیستم و سازوکارهای مردسالارانه آن نشده‌اند. در هر مرحله و موقعیتی، زنان در برابر سیستم مدرنیته سرمایه‌داری و سلطه‌گری مردانه ایستادگی کرده‌اند و نمونه‌هایی بی‌نظیر از مقاومت و پایداری را به نمایش گذاشته‌اند.

 

تلاش سیستمهای سلطهگر برای مصادره ارزشهای اجتماعی

این سیستم هژمونگرای مردسالار برای تحقق اهداف خود و اینکه جامعه را از حقیقت خودش منحرف کند و بر اساس منافع خودش آن را از نو بازترسییم کند، در مرحله نخست، تلاش کرده است از طریق ابزارهای خشونت‌آمیز و جنگ روانی، مقاومت زنان را در هم شکند، زیرا سیستم سلطه‌گر مردسالاری به خوبی آگاه است که اگر نتواند زنان را به‌طور کامل سرکوب و کنترل کند، نمی‌تواند تسلط خود را بر جامعه و ارزش‌های اجتماعی حفظ کند. تحلیل رژیم حقیقت، روش‌ها و تجربیات اجتماعی می‌تواند واقعیت‌های فرهنگی، اجتماعی، زیستی و اخلاقی جامعه را آشکار کند و در عین حال، ماهیت واقعی سلطه‌گری، سرکوب، ساختارهای طبقاتی و ویرانگری مدرنیته سرمایه‌داری را نیز نشان دهد.

یکی از اهداف سیستم‌های سلطه‌گری، ایجاد هراس و مصادره ارزش‌های اجتماعی است که بر تمامی جنبه‌های جامعه تأثیر می‌گذارد. در این میان، ارزشمندترین سرمایه‌های جامعه زنان هستند، چرا که آنان حامل و خالق ارزش‌های بنیادینی هستند که به طور خدادادی به آنان سپرده شده است. به‌ویژه اخلاق اجتماعی که در برابر ویرانگری ایستادگی می‌کند. ویرانگری، نوعی دزدی پنهان است که توسط قدرت، با استفاده از منطق و قوانین ظاهراً موجه، مشروعیت یافته و برای پیشبرد اهداف خود اعمال می‌شود. هنگامی که سیستم سلطه‌گر مردسالار از طریق اعمال خشونت و سرکوب، بنیان‌های اخلاقی، سیاسی و حفاظتی جامعه را نابود می‌کند، تلاش می‌کند این اقدامات را با پوششی از مشروعیت قانونی پنهان سازد. قانون، مکانیزمی برای مشروعیت‌بخشی به سیستم سلطه‌گری است که با دزدی، غارت، مصادره، نابودی و به انزوا کشاندن فرد و جامعه همراه است. وقتی بنیان‌های اخلاقی جامعه تضعیف شوند، قانون به عنوان یک عامل خارجی وارد عمل می‌شود. در این شرایط، قانون به جای اینکه از ارزش‌ها و اخلاق اجتماعی سرچشمه بگیرد، به واسطه‌ای تبدیل می‌شود که مرز میان قدرت و جامعه را مشخص می‌کند. امروزه سیستم هژمونیک مدرنیته سرمایه‌داری، بیش از هر زمان دیگری تبلیغ قانون‌گرایی مترقی، پیشرفته و ارجحیت قانون و عدالت را می‌کند. اما در واقع، این خود دامی کشنده از سوی نظام سرمایه‌داری نئولیبرالیسم است که هدف آن اشغال تمامی جنبه‌های جامعه و هدایت افراد به سوی انزوا، بی‌قدرتی و بی‌عملی است.

 

اشغال ذهن و اندیشه توسط سیستمهای سلطهگر

زمانی که مردم به واقعیت‌های اجتماعی و رژیم‌های حقیقت پی ببرند، درمی‌یابند که چگونه ذهن، اندیشه و درونشان از سوی سیستم سلطه‌گر سرمایه‌داری اشغال و تحریف شده است. اشغال و دستکاری جامعه، وظیفه اصلی این سیستم سلطه‌گر است که امروز از طریق سازوکارهای پیچیده رسانه‌ای و ابزارهای تبلیغاتی هدفمند، این کار را پیش می‌برد و هدایت می‌کند.

 

تلاش سیستمهای هژمونیک جهانی برای اعمال کنترل فرهنگی از طریق رژیمهای مذهبی

یکی از دلایلی که سیستم‌های هژمونیک جهانی تلاش می‌کنند رژیم‌های مذهبی-آیینی را بر جوامع مسلط کنند، کنترل فرهنگی و ایدئولوژیک است. این سیستم‌های سلطه‌گر جهانی می‌کوشند قدرت خود را بر افکار، باورها، و ارزش‌های فرهنگی افراد و جوامع اعمال کنند. رژیم‌های مذهبی عموماً بر پایه‌هایی از اخلاق خاص و تضادهای اجتماعی بنا شده‌اند که می‌توانند به ابزاری قدرتمند برای هدایت رفتارهای اجتماعی و سیاسی تبدیل شوند.

هژمونی جهانی می‌تواند با بهره‌گیری از این رژیم‌های آیینی و مذهبی، تأثیر عمیقی بر رفتارها، الگوها، ارزش‌ها و تصمیم‌گیری‌های جوامع بگذارد.

تضمین روایت‌سازی، یکی دیگر از اهدافی است که دین می‌تواند به عنوان منبعی برای تقویت قدرت و سلطه به کار گرفته شود. به ویژه در جوامعی با باورها و ارزش‌های عمیق دینی، سیستم‌های هژمونیک جهانی تلاش می‌کنند با حمایت از ارزش‌های دینی یا حتی هم‌راستا نشان دادن خود با آنها، خود را به عنوان یک ساختار قانونی و مشروع در نظر مردم جلوه دهند.

 

تضعیف مقاومت خلقها و نقش دین در مقابله با تغییرات اجتماعی

تضعیف مقاومت خلق‌ها، همواره بخشی از استراتژی سیستم‌های سلطه‌گر بوده است. خلق‌ها و جوامع، از ابتدای شکل‌گیری خود، تلاش کرده‌اند با استفاده از مکانیزم‌هایی چون بازسازی، خودکفایی در زندگی، و حفظ هویت و بقا، در برابر سلطه‌گری ایستادگی کنند. در مقابل، سیستم‌های سلطه‌گر همواره در تلاش بوده‌اند این مکانیزم‌ها را تخریب کنند و مقاومت اجتماعی جوامع را تضعیف نمایند. از این رو، دین می‌تواند به‌عنوان ابزاری برای مقابله با تغییرات اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار گیرد. سیستم‌های هژمونیک جهانی نیز تلاش می‌کنند این مقاومت‌های اجتماعی را تضعیف کنند و حضور خود را به‌عنوان نیرویی طبیعی و ضروری برای ثبات و بقای سیستم جهانی، مشروع جلوه دهند.

 

جهانیشدن و تلاش برای تحمیل الگوهای فرهنگی و اقتصادی

در مرحله جهانی‌شدن، سیستم‌های هژمونیک جهانی به دنبال تثبیت الگوهای فرهنگی و اقتصادی‌ای هستند که بتوانند به‌عنوان مدل‌های برتر بر سایر جوامع تحمیل شوند. در این چارچوب، تلاش می‌کنند رژیم‌های دینی‌ای را که با ساختارهای اقتصادی و سیاسی جهانی هماهنگ نیستند، تحت سیطره خود درآورند و کنترل بیشتری بر آنها اعمال کنند.

هژمونی جهانی در نقطه‌ای قرار دارد که تلاش می‌کند سیستمی یکپارچه و جهانی را پایه‌ریزی کند. برای این هدف، با گسترش اندیشه دینی، می‌تواند به‌گونه‌ای مؤثرتر روابط همسو میان کشورهای مختلف ایجاد کند و از تضادهای مذهبی و فرهنگی جلوگیری کند. هژمونی جهانی در جایی عمل می‌کند که استفاده از سیستم‌های دینی را به‌عنوان ابزاری برای سلطه بر جوامع و تضمین استمرار ساختار قدرت خود ضروری می‌بیند. این سیستم‌ها ابزارهای قدرتمندی برای جهت‌دهی، روایت‌سازی، و کاهش قدرت مقاومت و مقابله در برابر تغییرات و بحران‌های جهانی به شمار می‌آیند.

 

هژمونی جهانی و نقش دین در ایجاد یکپارچگی اقتصادی و سیاسی

نقطه دیگری که قدرت هژمونیک بر آن تکیه می‌کند، تقویت یکپارچگی اقتصادی و سیاسی از طریق حمایت از جنبش‌های افراطی اسلامی و سیستم‌های محافظه‌کار است. استفاده از دین در کنار ابزارهای اقتصادی، زمینه‌ای برای افزایش هماهنگی و انسجام میان سیستم‌های اقتصادی و سیاسی جهانی فراهم می‌کند. هنگامی که ایدئولوژی دینی با ایدئولوژی اقتصادی یا سیاسی ترکیب شود، بدون شک نفوذ و تأثیر بیشتری میان کشورها در سطح جهانی و در حوزه‌های مختلف به دست خواهد آورد.

قدرت‌های هژمونیک می‌توانند از دین به‌عنوان ابزاری برای گسترش یک فرهنگ جهانی و ایجاد هویتی مشترک میان ملت‌ها بهره بگیرند. به‌ویژه در دنیای مدرن که فرهنگ‌ها و ایدئولوژی‌های متنوع در حال ادغام و یکپارچه شدن هستند، دین می‌تواند به‌عنوان عاملی تأثیرگذار در این فرآیند عمل کند و احساس همبستگی با یک جامعه جهانی مشترک را تقویت نماید. همزمان، دین می‌تواند به‌عنوان ابزاری کارآمد برای جلب حمایت و پشتیبانی گسترده مردم عمل کند، زیرا بسیاری از جوامع به‌طور طبیعی در بستر ارزش‌ها و مفاهیم دینی شکل گرفته‌اند و دین را به‌عنوان مرکزی برای روایت‌سازی و هدایت اجتماعی می‌پذیرند. بنابراین، استفاده از دین در سیاست و مدیریت می‌تواند حمایت عمومی را تقویت کرده و سلطه قدرت‌های هژمونیک را مستحکم‌تر کند. در نتیجه، بهره‌گیری از نظام‌ها و رژیم‌های دینی نه‌تنها می‌تواند تسلط هژمونیک این قدرت‌ها را پایدارتر سازد، بلکه نظم اجتماعی و سیاسی مورد نظر آنها را در سطح جهانی گسترش دهد.

 

تأثیرات منفی هژمونی جهانی بر وضعیت زنان در جوامع دینی  

در این میان، وضعیت زنان بسیار حائز اهمیت است. در جوامعی که سیستم‌های هژمونیک جهانی از طریق نظام‌های دینی بر آنها تسلط می‌یابند، زنان به‌طور خاص تحت تأثیرات منفی قرار می‌گیرند. این تأثیرات اغلب به شکل پیامدهای منفی بر وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زنان نمایان می‌شود.

در بسیاری از سیستم‌های دینی، نقش زنان اغلب به حوزه‌های خاصی مانند خانواده‌داری، مادری و وظایف خانگی محدود می‌شود. زمانی که هژمونی‌های جهانی از این سیستم‌های دینی بهره‌برداری می‌کنند، این نقش‌های محدود به‌عنوان ویژگی‌های ملی و ارزش‌های فرهنگی مورد تأیید قرار می‌گیرند. در نتیجه، زنان مجبور می‌شوند نقش‌های سنتی خود را در جامعه مدرن نیز بپذیرند و تطابق دهند. این وضعیت به معنای آن است که فرصت‌های زنان برای پیشرفت، تحصیل، کار در حوزه‌های حرفه‌ای، و مشارکت فعال در جامعه کاهش می‌یابد.

 

تشدید نابرابری جنسیتی با بهرهبرداری از آموزههای دینی

در برخی جوامع، ممکن است آموزه‌های دینی به‌طور کامل در راستای ارتقای حقوق زنان عمل نکنند و به جای آن، به تقویت سیاست‌ها و قوانینی بپردازند که نابرابری جنسیتی را تشدید می‌کنند. این وضعیت می‌تواند منجر به تصویب و گسترش قوانینی شود که نقش‌ها و آزادی‌های زنان را محدود می‌کند. برای مثال، قوانین محدودکننده‌ای مانند اجباری‌کردن پوشش خاص یا کاهش مشارکت اجتماعی و روابط خاص زنان، نمونه‌هایی از این روند هستند.

در برخی سیستم‌های دینی، زنان ممکن است به‌طور کامل از مشارکت در عرصه‌های عمومی، به‌ویژه در سیاست و حوزه‌های تخصصی، کنار گذاشته شوند. زمانی که هژمونی‌های جهانی بر این جوامع نفوذ پیدا می‌کنند، این وضعیت تشدید شده و به بازتولید سنت‌ها و آموزه‌های دینی‌ای منجر می‌شود که زنان را از قدرت‌های اجتماعی و سیاسی محروم می‌کنند. این روند به تقویت سلسله‌مراتب سنتی و نهادینه‌سازی قوانین و ارزش‌هایی می‌انجامد که نقش‌های محدودکننده زنان را بازتایید می‌کنند.

 

سرمایهداری جهانی و سیستمهای محافظهکار و بهرهبرداری از موقعیت زنان

سیستم هژمونیک جهانی به شکلی سیستماتیک تأثیرات منفی خود را بیش از همه بر زنان در جامعه اعمال می‌کند. این تأثیرات به‌ویژه زمانی شدیدتر می‌شود که هژمونی‌های جهانی در راستای منافع خود، اقتصاد جهانی، فناوری‌های نوین و علوم مثبت‌گرا را به همراه نفوذ برخی عناصر مذهبی بر جوامع تحمیل می‌کنند. در این فرآیند، زنان به قربانیان اصلی این نزدیکی‌ها و سیاست‌های سیستم‌های هژمونیک تبدیل می‌شوند.

 

ضرورت مبارزه مستقل زنان علیه سیستمهای سلطهگر    

حتی سیستم هژمونیک سرمایه‌داری جهانی و همچنین سیستم‌های محافظه‌کار و ارتجاعی که خود را مدعی دموکراسی و عدالت اجتماعی معرفی می‌کنند، به دنبال بهره‌برداری از موقعیت زنان برای پیشبرد سیاست‌های سلطه و تمدید عمر سیستم‌های خود هستند. بنابراین، ضروری است که زنان و سازمان‌های زن‌محور در خط مقدم مبارزه با سیستم هژمونیک سرمایه‌داری جهانی و رژیم‌های دینی و مذهبی قرار گیرند. این مبارزه باید شامل رد تمامی روش‌ها، سیاست‌ها و ساختارهایی باشد که بر پایه سلطه و تبعیض بنا شده‌اند. زنان باید با سازمان‌دهی مستقل و پذیرش مسئولیت‌های کلان اجتماعی، مسیرهای جدیدی برای بازسازی جوامع بر پایه ارزش‌های اخلاقی، دموکراتیک و زیست‌محیطی ایجاد کنند.