زن در آینه شعر؛ بررسی هویت زن از دیدگاه شاعران

نشستی در رابطه با هویت زن از نگاه شاعران برگزار شد. کلثوم عثمانپور و بیان عزیزی زنان را از نظر ادبی و جامعەشناسی مورد نقد و بررسی قرار دادند. بیان عزیزی می‌گوید اشعار شیرکو بیکس نشان می‌دهد: زن نباشد زندگی نیست، آفرینش و خلقاندن نیست.

سنیا مرادی

سنه- سه‌شنبه در کتابخانه مرکزی شهر سنه نشستی در رابطه با هویت زن از نگاه شاعران، زیر نظر انجمن مولوی شهر سنه و با همکاری خانه ترجمه هوژین برگزار شد. این نشست با حضور کلثوم عثمانپور شاعر، نویسنده و پژوهشگر و بیان عزیزی جامعە‌شناس و پژوهشگر انجام شد. مراسم با حضور ادیبان و شاعران شهر سنه و از ساعت ۴ تا ۶ ادامه داشت.  

کلثوم عثمانپور از زبان شاعر کورد ماموستا قانع، زن را مورد بررسی قرار داد و افزود: قانع را به شاعر مظلومان(بە کوردی شاعێری چه‌وساوه‌کان) می‌شناسیم، زیرا تمام درد رنج جامعه را در شعرهایش می‌توان دید، زن نیز متعلق به آن بخش از جامعه بوده که متحمل درد و رنج و تبعیض طبقاتی بوده‌ است. شعر قانع بهترین نسخه و آینه تمام‌نما برای نشان دادن وضعیت جامعه آن دوره است و حتی به درون خانواده ها نیز رسوخ می کند، تا وضع زنان را مشاهده کند و نحوه برخورد مردان خانواده و همچنین مردان جامعه با زنان را مورد بررسی قرار دهد. در اوایل جوانی می‌توان گفت نگاه قانع به زن همان نگاه کلیشه‌ای است که تصویر واقعی را نشان نمی‌دهد و اشاره به زیبایی‌های اغراق آمیزی دارد که در شعر شاعران دیگر نیز نسبت به ظاهر زنان می‌بینیم و تصویر خیالی از زنان است که با تصویر  واقعی از زن در تفاوت است و در ادبیات فارسی به وفور این را می‌بینیم. زنی که نه تفکر دارد و نه غم دارد، خونریز است و در هیچ محکمه‌ای نمی‌توانی او را محکوم کنی و شاعر(عاشق) او را نفرین می‌کند. برای مثال زنانی که قانع به تصویر می‌کشد زیادند و رنج‌های آنها هم بسیار، زنانی که نیروی کارند و هیچ دست مزد و هیچ پس انداز مادی ندارند و این جایگاه اجتماعی و خانوادگی زن را نابود می‌کند و قانع هفتاد سال پیش این مسئله را بیان می‌کند.

کلثوم عثمانپور به خواندن برخی از اشعار قانع می‌پردازد و به تحلیل آنها می‌پردازد و می‌گوید: قانع در برخی از اشعارش از ظلم به زن به ستوه می‌آید و فریاد سر می‌دهد که مانند انسان به زن بنگرید و مانند ابزار با وی رفتار نکنید. وی می‌گوید نکته قابل توجه برای من در اشعار اغلب شاعران حمله جسورانه به جسم زن است، به جسارت از رابطە با زن حرف زده‌اند در دنیای ادبیات این قضیه ممکن است، زیرا همانطور که می‌گویند، شاعر شجاع ترین انسان است و اگرچه بسیاری مسائل وجود دارد که پنهان می‌کنیم اما هنگامی که به دنیای شعر وارد شدیم ممنوعه‌ها هم می‌توانند ابراز وجود کنند. اما چنین اجازه‌ای هنوز به زن داده نشده و زنان اغلب دچار خود سانسوری می‌شوند و هنوز شرم و یا پنهان کاری زن را از ابراز چنین مسائلی وا می‌دارد. نالی و قانع در شعرهایی از هوسرانی خود در خلوت می‌گویند و آن را می‌شعرانند. قانع چون از نظر آیینی جایگاهی داشته است و از تعنه دیگران هراس دارد بعد سرودن این اشعار می‌گوید من شیطانی شدم و زن را به شیطان تشبیه می‌کند، اینکه زنی اینقدر تاثیرگذار باشد که بتواند مردی را از عقلانیت و انسانیت دور کند خود بحثی جداست، ولی اینکه مرد به این واقعیت تن نمی‌دهد که کمبود از خود بوده و زن را مورد حمله قرار ندهد قابل توجه است.

وی اضافه کرد: قانع در جایی دیگر در جایگاه یک معلم و مصلح اجتماعی فیلمنامه‌ای می‌سازد که در این فیلمنامه تمام شخصیت‌ها زن هستند و از زبان آنها مشکلاتشان را بیان می‌کند و برخی اوقات نیز مردان را نصیحت می‌کند و می‌گوید شما به زنان ظلم می‌کنید و واقعیت را به آنان می‌گوید. گاهی نیز زنان را نصیحت می‌کند و می‌گوید شمایید که زود گول می‌خورید، و معتقد است زن باهوش ودانا زود فریب نمی‌خورد و مرد نمی‌تواند وی را آزار دهد، و بسیار به این موضوع اهمیت می‌دهد که زن از نظر احساسی و عاطفی قوی باشد.

وی جایگاه زن در فرهنگ حاضر را جایگاهی حقیقی نمی‌داند و می‌گوید: بسیاری اوقات برای اینکه ارزش دختری را در خانواده نشان دهیم به نسبت مردان او را ارزش گذاری می‌کنیم، مثلا می‌گوییم تو را با هفت مرد عوض نمی‌کنم. و این وصف، وصف حقیقی نیست و اشعار ما نیز گاهی اشعار توصیفی هستند و حقیقی نیستند. وی ادبیات را چراغی دانست که به دست زن باشد یا مرد تفاوتی ندارد برای مثال تمام ثروت و جایگاه و خان و خوانین اردلان را بی‌ارزش دانست و گفت از آن  تنها یک چراغ ماند و آن سرمایه با ارزش زنی بود به اسم مستوره که به وسیله ادبیات خود را حفظ کرد.

وی با خواندن شعر دیگری از قانع درباره زن، دوران مادر سالاری را یادآور می‌شود و می‌گوید: در آن زمان مرد از این متعجب بوده که زن انسانی از خود تولید می‌کند و تصور مرد از زن این بود که با خدا یکی است که می‌تواند خلق کند، و زن را خدای روز زمین می‌دانست در حالیکه در آن دوران هنوز زن جایگاه تعریف شده‌ایی نداشته است.

کلثوم عثمانپور برای تحلیل شعر شاعران گفت باید به علم مسلح باشیم و بر علومی مانند جامعه شناسی تسلط داشت.

وی بیان داشت: باید جامعه شناسان دیوان قانع را مورد بررسی قرار دهند، من به عنوان معلم ادبیات در ٣٢ سال خدمتم و همکاران دیگر هیچ وقت نتوانستیم جامعه شناسانه به حافظ، به سعدی و.... بنگریم. اگر جامعه‌ شناسانه نگاه می‌کردیم امروز این نبودیم. ما همیشه از این قضیه غافل بودیم و باید بپرسیم آیا یک مرد(در اینجا قانع) چه چیزی می‌خواهد نشان دهد؟ قدرت خود؟ قدرت جنسی و جسمانی خود؟ و ...یکی از شاعرانی که قانع تحت تاثیر او بوده ایرج میرزا است قانع به ترجمه اشعار وی نیز پرداخته و شاید به تاثیر از او بوده که قدرت نمایی می‌کند. این برای من سوال است اما چون از نظر علمی نمی‌توانستم جوابگو باشم از دکتر بیان عزیزی خواستم که بیشتر در این مورد حرف بزند که شاعران ما در واقعیت به دنبال چه چیزی بوده‌اند؟ و خود قانع در عالم خیال خود، و در باور و فرهنگ خود، می‌خواهد چه چیزی بیان کند و آیا برای ما زنان پیامی دارد؟

بیان عزیزی جامعه شناس، نقش و اهمیت زن و همچنین جایگاه اجتماعی زن در اشعار قانع را مورد بررسی قرار داد و همچنین اشاره‌ای داشت به اینکه زن به عنوان معشوق در ادبیات کلاسیک چه جایگاهی داشته و سرنوشت این معشوق در ادبیات مدرن چه خواهد شد، و به طور کل هویت زن در ادبیات کلاسیک و مدرن را مورد توجه قرار داد. وی با اشاره به این مسئله که چرا قانع به شیوه شعر به یکی از غرایز و امیال طبیعی انسان مانند ارتباط جنسی می‌پردازد می‌گوید: همانطور که فروید می‌گوید هرآنچه که به خلق هنر و ادامه زندگی کمک می‌کند همه به اروس برمی‌گردد و بسیاری مواقع اروس در زن خود را نمایان می‌کند. همانکه سرچشمه زیبایی و احساس و الهام است و شاعرانمان به آن اشاره کرده‌اند. دیگری تاناتوس، غریزه تاریکی و مرگ است که به شیوه جنگ و خونریزی است. این دو همیشه همراه همند هنگامی که شاعر طبق غریزه اروسی خود تمایل به زیبایی دارد واحساس نزدیکی به میل جنسی و عاطفی و اجتماعی می‌کند، در اینجا موانعی برای سرکوب این امیال وجود دارد که اگر دین موانع قدرت زیادی داشته باشند و شاعر را در کنترل خود درآورند، این مکانیزم به صورت رفتاری اجتماعی و فردی خود را نشان می‌دهد و به پیش می‌رود و این به بخش‌های مختلف مانند آیین‌های آسمانی، اخلاقیات، ایدئولوژی، اجتماع و قانون و عرف و ... تبدیل می‌شود. از طرف دیگر آنچه که این مکانیزم را آزاد می‌کند خواب و یا رویا دیدن است. آن اهمیتی که در بحث خواب و رویا وجود دارد در روانشناسی نیز به آن اشاره شده است که ما نمی‌توانیم این امیال را سرکوب کنیم زیرا در نهایت آنچه که ما دوست داریم در رویای ما سر بر می‌آورد.

و در اینجا به نظر من قانع بسیار زیرکانه از این ویژگی استفاده می‌کند. زیرا خواب و رویا دیدن مجازات شرعی و قانونی ندارد و سعی داشته بدون اینکه مورد قضاوت قرار بگیرد و سانسور شود از این امیال بگوید و آن را ابراز کند. این مسئله قدمت دارد و در تورات نیز دیده می‌شود و در بخشی از آن بدون سانسور ما شاهد بحث در رابطه با قدرت و میل جنسی و پیوندی کامل بین جسم‌ها هستیم، که آن را به خواب و رویا پیوند می‌دهند. آنچه که دور از سانسور و دور از کنترل است و همواره تازه می‌شود.

این جامعه شناس در ادامه افزود: می‌خواهم به این موضوع اشاره داشته باشم که خود ادبیات چیست؟ ادبیات و بخصوص شعر که فرهنگ کورد را می‌سازد، و همزمان با موسیقی که جایگاه بلندی دارد و توانسته بخش بزرگی از ما، هویت ما، حتی مبارزه ما را در هر دوره شامل شود، شعر نیز توانسته همین‌قدر موثر باشد. در اینجا هر اثر ادبی که ساخته می‌شود فردی و خصوصی نیست بلکه صدای مردم و جامعه است به خواست ملت تبدیل می‌شود و در آنجا تمام طبقات در شعر خود را خواهند دید. به همین دلیل است که می‌توانیم بگوییم شعر هر شاعری که صدای بلندتری داشته است و بازتابی از ملت و وطن خود بوده است ما باید از آن برای پیدا کردن بخشی از هویت خود بهره ببریم و مورد بررسی قرار دهیم.

وی می‌گوید: خانم عثمانپور برای این منظور ماموستا قانع را انتخاب کرده است و من نیز برای مثال شیرکو بیکس را انتخاب کرده‌ام. شیرکو بیکس به عنوان یک شاعر وطنی و مدرن زن را چگونه در اشعار خود نشان می‌دهد؟ آیا زن معشوقه است، آیا مبارز و انقلابی است، آیا زنی ساده در جامعه است و یا چه کسی است؟

و سوالی که در اینجا پیش می‌آید این است که چرا در اشعار وی زنی مانند آیدا معشوقه شاملو، بلقیس معشوقه نزار قبانی و یا السا در شعر آراگون وجود ندارد، چرا زنی اینچنین و معشوقی فیزیکی در اشعار شیرکو وجود ندارد. آیا این چیزی است که شاعر نخواسته و یا جامعه‌ای که شیرکو در آن می‌زیسته به او به عنوان یک شاعر وطنی اجازه نمی‌دهد که ما معشوق و یا نامی زنانه با جسم و هویت زنانه داشته باشیم؟

در بخش اول ما چند تیپ مشخص در اشعار شیرکو داریم اولین چیزی که به عنوان هویت زنانه می‌توان نام برد، زنانی هستند که به طریقی شهید انقلاب و یا شهید مبارزات اجتماعی و سیاسی در دوره خود هستند. این زنان همیشه مورد ستایش و مقدس هستند و این، دورانی که ظلم و ستم بر بخشی از جامعه و جغرافیا حاکم بوده را نشان می‌دهد. این زنان کسانی هستند که پرچم انقلاب را به دست دارند و این تنها بازتابی از جغرافیای باشور نیست بلکه اشعاری که برای لیلا زانا و لیلا قاسم و بیان برقرویی  جمیله پاشا و... دارد و زنان جغرافیا و جوامع دیگر را که در هر بخشی از جغرافیا توانسته‌اند رهایی بخش باشند را نشان می‌دهد.

بخش دیگر تیپیکال زنانی هستند که در جامعه وجود دارند، زنانی که شخصیت و چهره ویژه ایی ندارند و جمعیت آنها بسیار است، اما شکل رنج و فشار روانی، اجتماعی و سیاسی آنها و مانند هم است. این زنان تحت تاثیر جامعه‌ای هستند که در طبقه پایین آنها را نگه داشته است. به عنوان مثال در شعری از شیرکو بیکس درباره زن همسایه که زنی عرب بوده است، زنی را می‌بینیم که تحت ستم مردسالاری بوده است، که نشان دهنده وضعیت هزاران زن دیگر در جامعه آن دوران بوده است. آنها نتوانسته‌اند مانند زنان دیگر مبارز باشند و حتی در خانه خود مورد ستم بوده‌اند. به همین دلیل شیرکو به آنها در شعرش، خواندن و آموزش را توصیه می‌کند و به آنها راه چاره نشان می‌دهد. وی از تغییر در رفتار مردان ناامید است و معتقد است این زنان هستند که باید مرزها را از بین ببرند و به برابری برسند. به همین منظور از هشت مارس می‌گوید و شعری پرآوازه در این باره دارد و همچنین اشعار فراوانی برای زنان دارد که در آن امیدوار است به جمعیت زنان آگاه و باسواد افزوده شود.

هویت دیگری از زنان که در اشعار شیرکو وجود دارد زنی است که معشوقی ازلی است اما این معشوق شبیه معشوق کلاسیک نیست و آن پیوند سادومازوخیستی در بین عاشق و معشوق وجود ندارد بلکه تماما ارتباطی رمانسی است و بارها به این نکته اشاره می‌کند که اگر زن نباشد زندگی نیست، آفرینش و خلقاندن نیست، اگر زن نباشد هیچ چیز وجود ندارد و در شعر شیرکو چهره زن تماما تغییر می‌کند.

بیان عزیزی دو موضوع را برای برنامه آینده در نظر می‌گیرد، ادبیات روژهلات کوردستان به ویژه بعد از ۵٧ و از سواره ایلخانی زاده به بعد و اینکه آیا زنان ما چه شاعر و چه داستان نویس و نویسنده وجود و هویت خود را در ادبیات چگونه معنا می‌بخشند.؟