هامون در اغماء؛ مهاجرت و فروپاشی کشاورزی در سیستان و بلوچستان
خشکسالی و کاهش حجم آب هیرمند تالاب هامون را تقریباً به جای لعبت نمکی بدل کرده؛ کشاورزی و معیشت روستاییان فرو ریخته و موجهای مهاجرت داخلی و فشاری تازه بر شهرها شکل گرفته است.
مرکز خبر-سیستان و بلوچستان، ناحیهای که روزگاری با تالابهای هامون، آبچرخههای زراعی و ماهیگیری زندگی میکرد، در سالهای اخیر با مجموعهای از شوکهای متقابل، خشکسالیِ ممتد، افت حجم آب رود هیرمند و فشار استخراج آب در بالادست مواجه شده است. کاهش بارش و افت آب رودخانه هیرمند باعث شده بخشهای گستردهای از هامون به کفههای نمکی و خاکِ کَنده تبدیل شود؛ نتیجه، از بین رفتن مزارعِ کشتِ غلات و آبیاری سنتی و نابودی معیشت صدها روستا است.
سه عامل همزمان وضعیت را تشدید کردهاند؛ افزایش خشکسالیهای اقلیمی، پروژههای مهندسی و ذخیرهسازی آب در افغانستان و مدیریت ناکافی منابع آب در داخل مرزها. معاهدهی هیرمند (۱۹۷۳) سهم مشخصی برای ایران قائل میشود اما اجرای آن طی دههیهای اخیر ناقص بوده و کاهشِ جریان ورودی به هامون را تشدید کرده است؛ در کنار آن، برداشتهای بیرویه از سفرههای زیرزمینی و سدسازیهای کوچک و بزرگ در حوضه باعث کاهش ورود آب سطحی به تالاب شده است.
مزارع آبی و باغهای کوچک که روزگاری ستون معیشت خانوارها بودند، امروز یا رها شدهاند یا به کشت کمبازده و نمکی تبدیل شدهاند؛ کاهش محصول، حذف اشتغال فصلی و نفوذ نمک به زمین، درآمدهای کشاورزان را از بین برده و سرمایه اجتماعی محلی(همپیوندی شبکههای حمایتی، کار جمعی و دانش زیستی محلی) را متلاشی کرده است. گزارشها نشان میدهد که طی چند سال گذشته دهها روستا خالی شده و موجهایی از سکونتگزینی موقتی یا دائم به شهرهای استان و کلانشهرها رخ داده است.
مهاجرت کنونی ترکیبی است از کوچ فصلیِ کارگرانِ زمینزده به مراکز شهری و کوچ دائمی خانوارها به دنبال دسترسی به آب و خدمات. بسیاری خانوادهها به شهرهای نزدیک و نیز به تهران و شهرهای بزرگتر مهاجرت کردهاند؛ بار افزایش جمعیتی بر زیرساختهای شهری، بازار کار غیررسمی و خدمات رفاهی افزوده شده است. آمار رسمی پراکنده و محلی است، اما تحلیلهای میدانی و سازمانهای مدنی از خروج چشمگیر جمعیت روستایی در طول یک دهه اخیر خبر میدهند.
خشک شدن کف هامون منبعی بزرگ برای طوفانهای غبار نمکی شده است؛ بازگشت ذرات نمک و ریزگردها به هوا بیماریهای تنفسی، مشکلات بینایی و افزایش اضطراب و فشار روانی را در پی دارد. مطالعات ماهوارهای و محیطزیستی نشان میدهد که تشدید گردوغبار منطقهای به کیفیت هوا و سلامت عمومی جوامع محلی و شهرهای همجوار آسیب میزند.
فقر رو به افزایش، بیثباتی معیشتی و جابجاییهای جمعیتی میتواند ظرف اجتماعی-سیاسی استان را حساس کند؛ افزایش نارضایتی محلی، رقابت بر منابع محدود و فشار بر خدمات شهری بالقوه به بیثباتیهای منطقهای دامن میزند. از منظر امنیت انسانی، عدم اقدام هماهنگ برای بازسازی معیشت و تضمین آبِ آشامیدنی، ریسکهای انسانی و میاننسلی را تشدید میکند.
بحران هامون فراتر از یک فاجعهی زیستمحیطی است؛ این یک بحران چندبعدیِ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که بدون ترکیب راهحلهای فنی، دیپلماتیک و اجتماعی-اقتصادی، خطر فروپاشی پایدارِ شبکههای معیشتی و تشدید مهاجرتهای اجباری را به همراه خواهد داشت. بررسیها نشان میدهد که اگرچه اقدامهای مقطعی در جریان است، برای جلوگیری از تکرار «از تالاب تا تبعید» نیاز به یک برنامه ملی-بنیادی و همکاری فراملیتی وجود دارد.