دستفروشی زنان؛ چرخه بی‌پایان فقر و حاشیه

وقتی زنان با کوله‌ای از جوراب و امید در چهارراه‌های شهر ایستاده‌اند، این پرسش همچنان بی‌پاسخ می‌ماند: چرا جامعه‌ای که هر روز از «حمایت از زنان» سخن می‌گوید، زنانش را به پیاده‌روها تبعید کرده است؟

نیان راد

مهاباد- بسیاری از کنارش رد می‌شوند و برخی دیگر برای نیاز خود و یا حمایت از او به نیت خرید، مکث می‌کنند و جلو می‌آیند. زنی آرام و بسیار قوی به نظر می‌رسد که در دهه‌ی چهارم زندگیش تصمیم به شکست چهارچوب‌های مردسالار گرفته است. او کارش را هنگام جدایی از همسر و سرپرستی کودکش با یک کوله‌ی پر از جوراب در یکی از میدان‌های شهر شروع کرده و حالا در گوشه‌ای از خیابان چوارچرا جوراب‌ها را با سلیقه کنار هم می‌چیند و با وجود آنکه برخی روزها هیچ فروشی ندارد، به مدت سه سال است که هر روز بساطش را همانجا پهن می‌کند. از نابرابری‌های اقتصادی می‌گوید و زمانیکه از آروزهایش می‌پرسم در جواب می‌گوید:« آرزو دارم در این شغل یک عمده فروش بزرگ باشم.»

زهره.م چهره‌ی آشنای این خیابان است اما با قدم برداشتن در سایر خیابان‌های شهر، حضور تازه‌ی سایر زنان نیز می‌تواند جرقه‌ی یک پرسش «چرایی» را در ذهن هر شهروند روشن کند؛ زنانی که از جوان و پیر، در کنار خیابان تا فرا رسیدن سکوت شب برای فروش محصولاتشان به قیمت ناچیزی اکنون به عنوان دستفروش شناخته می‌شوند.

پدیده‌ی دستفروشی در ایران و جهان مسئله‌ی تازه‌ای نیست. در شهرهای بزرگ سال‌هاست دستفروشی با نگاهی مردانه به سر تیتر اخباری تحت عنوان «رسمیت بخشیدن به عنوان شغل» ، «برخورد قانونی با دستفروشان» و ... تبدیل می‌شود و در شهرهای کوچک هم عمدتا مردان، چندین سال است در یک مکان ثابت مشغول درآمدزایی از این راه هستند. با این حال در سال‌های اخیر تعداد زنان دستفروش به شکل چشم‌گیری افزایش یافته است بطوریکه در خیابان‌های اصلی شهرهای کوچک و کم جمعیت نیز، حضور این زنان با وسایلی که معمولا ساخت دست خودشان است و یا سرمایه‌ی بسیار کمی لازم دارد کاملا مشهود است.


         


        

این کار در زندگی برخی از این زنان چنان می‌نماید که گویی آخرین ریسمان امیدی باشد که بدان چنگ می‌زنند؛ همچون زنان سالمند که یکی از اصلی‌ترین تشکیل دهندگان این جمعیت هستند و با وجود آنکه سال‌های طلایی عمر خود را پشت سر گذاشته‌اند اکنون نه خانه و نه درآمد قابل اتکایی برای خود ندارند و شاید در همین توصیف بتوان رنج سالمندی زنان را در ایران واضحتر دید؛ زنانی که از سوی حاکمیت، فرهنگ و خانواده از ابتدای تولد خویش با تبعیض روبه‌رو بوده‌اند و در ایام کهن سالی هم، در میان به حاشیه رانده‌ترین زنان در حاشیه قرار می‌گیرند.

 فاطمه احمدی (نام مستعار) یکی از این زنان است گوشه‌ی دیگری از شهر دستفروشی می‌کند. برف پیری بر موهایش نشسته است اما سن خود را نه دقیق، که تقریبی و نزدیک به ٧٠ سال می‌گوید. او دستبافته‌های کوچکش، که تعدادشان زیاد نیست را در همین خیابان‌ها می‌فروشد و با لحنی ناراضی و غمناک می‌گوید: «بعد از مرگ همسرم، پسرانم سهم الارث خود را خواستند و خانه‌ام را فروختند. اکنون در یک اتاق کوچک زندگی می‌کنم. لیف می‌بافم و می‌فروشم و گاهی مردم هم کمکم می‌کنند. دارو و درمان لازم دارم و برای خرید آن‌هاست که در خیابان‌ها از سر بی‌کسی دستفروشی می‌کنم.»

دستفروشی و دوره‌گردی را می‌توان به گذشته‌های دور نسبت داد اما پیشتر نیز بازارهای زنانه‌ای در قالب بازارچه‌های موقت یا هفتگی در برخی شهرهای روژهلات همچون مهاباد، سردشت، بوکان و... وجود داشت و اغلب با نام «بازاری پیره ژنان» (بازار پیرزنان) شناخته می‌شد اما با گذشت زمان این بازارها نیز از شکل انحصاری زنانه به زنانه-مردانه درآمد و اکنون تنها اسم مکانی زنانه را یدک می‌کشد، چراکه تعداد زنانی که به دلیل فشارهای ساختاری و تابوهای فرهنگی آنجا را ترک می‌کنند، بسیار بیشتر شده است. بطوریکه بازارچه‌های موقت دیروزی که غالبا زنانه بودند، اکنون به مکان کسبی کاملا مردانه بدل شده‌اند.


         


        

با شدت گرفتن مشکلات معیشتی مردم، تعداد زنانی که در چرخه‌ی رسمی اقتصاد جایی ندارند، رو به افزایش است. در میان علل دستفروشی برای زنان، مهم‌ترین عوامل را می‌توان فقر، نبود حمایت رسمی، غلبه فرهنگ مردسالار بر بستر اقتصاد و ... دانست. علتی که تا حد زیادی، ریشه‌ی دستفروشی زنان و مردان را از هم متمایز می‌کند. این تمایز در میان زنان مرکز و حاشیه نیز تا حد فراوانی گویای سیاست‌های موجود، محرومیت منطقه‌ای، عدم سرمایه‌گذاری و ضعف توسعه است که ریشه‌های مسئله دستفروشی زنان را در شکل مضاعف خویش منعکس می‌نماید.