وحدت ملت‌ها، سرکوب زنان و سیاست تفرقه؛ روایت مداخله‌گری و مقاومت در افغانستان

افغانستان سرزمینی چندقومیتی است که همواره آماج تجاوز و مداخله کشورهای خارجی قرار گرفته است، آیا امروز نیز دشمنان داخلی و خارجی تلاش می‌کنند تا با شعله‌ور کردن اختلافات قومی، ملت را تجزیه کنند؟

بهاران لیهب  

افغانستان- افغانستان از جمله کشورهای چندملیتی است که کشورهای متجاوز و مداخله‌گر همواره تلاش کرده‌اند تضادها میان این ملل را دامن بزنند. حتی زمانی که انگلیس، افغانستان را سه بار مورد اشغال قرار داد، شعار اصلی و سرخط سیاست آنان «تفرقه بینداز و حکومت کن» بود. با وجود این‌همه تلاش، انگلیس و دیگر قدرت‌ها موفق به تجزیه این ملت نشدند. در ولایات و گوشه‌وکنار افغانستان، وقتی تاریخ و جغرافیای آن مطالعه می‌شود، دیده می‌شود که اقوام و ملت‌های مختلف کنار هم زندگی کرده و میان‌شان روابط خانوادگی وجود دارد.

اما، دولت‌های دست‌نشانده و وابسته به کشورهای مداخله‌گر در افغانستان زمینه را برای تفرقه‌افکنی فراهم ساختند و به ‌خوبی در خدمت منافع باداران خارجی خود قرار گرفتند. اگر به تاریخ افغانستان نگاه شود، به‌ندرت شاهان و حاکمانی دیده می‌شوند که جنایتکار نبوده یا به امر بیگانگان، بر ملت افغانستان ستم روا نداشته باشند. یکی از آن شاهان، امان‌الله خان (۱۲۹۸–۱۳۰۷) بود که دوره‌اش به نام «دوره امانی» نیز شناخته می‌شود. در کنار امان‌الله خان، همسرش ملکه ثریا نیز نقش بارزی داشت و برای آزادی زنان، حقوق و تحصیل آنان و نیز کاهش تضادهای قومی تلاش کرد.

با مداخله انگلیس، این دوره‌ی شکوفایی مردم افغانستان پایان یافت و حاکمیت‌های پس از آن تا دوره تجاوز نظامی روس‌ها، در کنار سرکوب روشنفکران، به دامن‌زدن به تضادهای قومی، ستم ملی و تقویت فرهنگ پدرسالاری ادامه دادند. اما با تجاوز نظامی روس‌ها و ایجاد دولت دست نشاند‌ه شان، افغانستان رنگ و بویی دیگر گرفت. همه مردم از اقوام و ملل مختلف در کنار هم برای مبارزه با متجاوزان روس ایستادند تا این که دولت وابسته روس را فروپاشیدند. پس از آن، جهادی‌ها، طالبان، و بیست سال حضور امریکا در افغانستان، تفرقه‌افکنی قومی را بیش از پیش دنبال کردند.

تعداد زیادی از روشنفکران و شاعران افغانستان، چه زن و چه مرد، در بیست سال گذشته به‌جای مبارزه با ظلم، به دامن‌زدن به مسائل قومی پرداختند و تجزیه را تنها راه‌حل مشکلات کشور خواندند. اما این دیدگاه‌ها در میان ملت افغانستان جایگاهی نداشته و ندارد. برخی از مردم با طنز می‌گویند: «من تاجک هستم، با زن هزاره ازدواج کرده‌ام. حالا این افراد تجزیه‌طلب چطور مشکل ما را حل می‌کنند؟» میلیون‌ها نفر در افغانستان در همین وضعیت قرار دارند، از دو قوم مختلف ازدواج کرده‌اند و به تعبیر خودشان «خون شریک» هستند و معتقدند شعار تجزیه‌طلبی تنها وسیله‌ای برای فرار از پاسخ‌گویی در برابر جنایات دوران جهادی و طالبی است. آنان به‌جای پاسخ‌دادن در برابر این خیانت‌ها، به طرح تجزیه و رؤیای «خراسان بزرگ» چسبیده‌اند.

از زمان به قدرت رسیدن طالبان، سرکوب زنان و دیگر برخوردهای غیرانسانی به‌صورت رسمی آغاز شد. آنان برای تضعیف اتحاد مردم، پروژه تضاد قومی را با کوچ اجباری مردم به راه انداختند. در ولایاتی مانند تخار، بامیان و بدخشان، که اکثریت ساکنان آن تاجک‌ها و هزاره‌ها هستند، طالبان با زور سلاح مردم را از خانه‌های‌شان بیرون کرده و نیروها و خانواده‌های خود را در آن مناطق جابه‌جا می‌کنند. زمین‌های زراعتی مردم را غصب نمودند. مردم این مناطق، در دفاع از خانه و خانواده‌های خود، دست به راه‌پیمایی زده‌اند اما با سرکوب، بازداشت و حتی کشتار مواجه شده‌اند. و باز هم، مثل همیشه، زنان و کودکان قربانیان اصلی هستند.

امروز طالبان همان راه و روش امیر عبدالرحمان خان(۱۲۹۷ـ۱۳۲۰)، شاه مستبد و معروف به سرکوب مردم تاجک و هزاره را پیش گرفته‌اند. با وجود فقر، بیکاری، سرکوب زنان و هزاران جنایت دیگر، مردم را به کوچ اجباری وادار می‌کنند. از سویی برخی روشنفکران، سران تنظیم‌های جهادی و رسانه‌های‌شان، حتی در شبکه‌های اجتماعی، از این وضعیت استفاده کرده و به تحریک احساسات قومی مشغول‌اند تا اهداف شوم خود، یعنی تجزیه افغانستان، را عملی سازند.

بار دیگر باید تأکید کرد که یگانه راه نجات مردم افغانستان، به‌ویژه زنان، مبارزه و پیکار بی‌امان و نترس در برابر تمامی جنایت‌کاران و خیانت‌کاران است. تنها با این راه می‌توان از دامن‌زدن به تضادهای قومی، سرکوب زنان، و هزاران جنایت دیگر جلوگیری کرد و افغانستانی عاری از ستم، جهل و مداخله‌گری ساخت.