«مطمین هستیم روز صدای ما زنان به نیرو مبدل می‌شود»

مادر و دختری که هر دو تجربه تلخی را از حاکمیت طالبان دارند، می‌گویند: «ما در مقابل هر جنایت که طالبان انجام می‌دهند در خانه خود با شعارهای دست داشته اعمال‌شان را تقبیع می‌کنیم و مطمین هستیم روز صدای ما زنان به نیرو مبدل می‌شود.»

بهاران لهیب

پروان- زنانی در افغانستان زندگی می‌کنند که خود شاهد دوره اول حاکمیت طالبان بودند و دختران‌شان نیز شاهد حاکمیت این دور طالبان هستند. هر دو نسل قربانی جنایت و افکار زن ستیزانه طالبان می‌باشند هر دو نسل تأکید می‌کنند که طالبان از لحاظ فکری هیچ تغییر نکرده‌اند فقط بادران‌شان قسمی آنان را تربیت نمودند که با نسل نوع و عصر تکنالوژی برخورد متفاوتتری داشته باشند در عین حال از آگاهی مردم به خصوص زنان هم ترس دارند. زمانی که طالبان در سال ۱۳۷۵ حاکمیت را به دست گرفتند بر قبرستان افغانستان مخصوصا کابل حاکمیت می‌کردند که قبل طالبان برادران جهادی آنان در طول ۵ سال حاکمیت‌شان جنایات بی‌شماری را انجام دادند و کابل را به ویرانه تبدیل نمودند.

ما در سفری که به ولایت پروان داشتیم با مادر و دختر وی هم صحبت شدیم که هر دو تجربه تلخی را از حاکمیت طالبان دارند.

صفیه صافی مادر پنج فرزند، سه دختر و دو پسر می‌باشد از دور اول حاکمیت طالبان برای ما چنین گفت: «من حدود ۱۳ الی ۱۴ ساله بودم که طالبان حاکمیت را به دست گرفتند. تمام تنطیم‌های هشت ثوری به پروان، پنجشیر و بعضی مناطق کاپیسا پناه آوردند. بین‌شان جنگ جریان داشت. هر بار که طالبان در مناطق ما حاکم می‌شدند زمین‌ها زراعتی، درختان و خانه‌های ما را به آتش می‌کشیدند. بنا مجبور شدیم مهاجرت کنیم از تعرضات به زنان از طرف طالبان و تنظیم‌های هشت ثوری در بین مهاجرین روایت‌های درد‌آور و فراوان بر سر زبان‌ها بود.»

صفیه ادامه داد: «من علاقمند درس و معلم شدن بودم. اما وضعیت که حاکم شده بود. برایم اجازه نداد که به آرزو‌های خود برسم به همین لحاظ خانواده‌ام مجبور شد مرا عروسی کنند. من ازدواج کردم. اما هیچ خوش نبودم شب روز گریه می‌کردم. زمانی که فرزند اولم متولد شد. هر بار که گریه می‌کرد و یا به وی شیر می‌دادم بار بار وی را لت می‌کردم از وی متنفر بودم. یگانه کسی که مرا از این وضعیت نجات داد. همسرم بود با من برخورد انسانی داشت آهسته آهسته علاقمند همسرم و فرزندم شدم.»

نامبرده افزود: «بعد با خود تعهد بستم که من نتواستم به آرزوی خود برسم. اما به هیچ صورت دختران خود را در وضعیت خود قرار نمی‌دهم. شرایط را که من پشت سرگذاشتانده‌ام. هیچ زنی نباید از این وضعیت بگذرد. من بارها در ابتدایی ازدواجم به فکر خودکشی بودم. محبت‌های همسرم به من اجازه نداد به زندگی خود پایان بدهم. حالا تلاشم اینست که دخترانم را هر قدر شرایط سخت‌تر حاکم شود، نمی‌گذارم درد که من کشیده‌ام آنان تجربه کنند. بنا اعتراضات که در پروان از طرف زنان راه‌اندازی شد در آن شرکت نمودم.»  

معصومه صافی دختر بزرگ صفیه برای ما گفت: «مادرم شرایط سخت زندگی را که هنوز کودک بود پشت سر گذاشته برایم حکایت نمود. من دردهای وی را در چشمانش دیدم. وقتی طالبان حاکم شدند. من رو به مادرم کردم گفتم که قرار است من هم زندگی ترا تجربه کنم کاملا شوکه شده بودم. مادرم برایم تعهد داده که اجازه نمی‌دهد من و دو خواهرم زندگی بد را تجربه کنیم. بنا ما بعد آمدن طالبان مجبور شدیم قریه خود را ترک کنیم و به شهر پروان کوچیدیم. من فارغ صنف دوازدهم بودم. یگانه بخش که طالبان به زنان اجازه کار و تدریس را می‌دهند بخش صحت است. بنا به یکی از انستتیوت‌های صحی شامل درس شدم.»

معصومه اشاره کرد: «مادرم در راهپیمایی که در شهر پروان از طرف زنان به خاطر تأمین حقوق‌شان راه‌اندازی شده بود شرکت نمود با این که از سوی طالبان سرکوب شد. حالا هم من با مادرم در مقابل هر جنایت که طالبان انجام می‌دهند در خانه خود با شعارهای دست داشته اعمال‌شان را تقبیع می‌کنیم و مطمین هستیم روز صدای ما زنان به نیرو مبدل می‌شود.»