حسرت روستای اشغال‌شده‌اش را در پخت نانِ ساجی می‌بیند

فاطمه المیهمد در پخت نان ساجی، راهی برای حفظ میراث و پشتیبانی از خانواده‌اش می‌بیند. با هر نانی که می‌پزد، بوی روستای اشغال‌شده‌اش را احساس می‌کند و روزهایی را به یاد می‌آورد که با مادرش، که از سال ۲۰۱۹ تاکنون نتوانسته او را ببیند، سپری می‌کرد.

رونیدا حاجی

حسکه- با وجود پیشرفت روش‌ها و ابزارهای مدرن برای پخت نان و رواج دستگاه‌های نانوایی، فاطمه المیهمد هنوز پخت نان ساجی را با روش‌های سنتی ترجیح می‌دهد. این کار برای او منبعی از افتخار است و با مهارت حرفه‌ای‌اش در پخت نان ساجی، احساس رضایت می‌کند. فاطمه از خاک برای درست‌کردن خمیر ساج استفاده می‌کند، همان‌طور که مادرش در روستا انجام می‌داد، تا روزهایی را که مادرش نان می‌پخت به یاد آورد و حس کند هنوز در روستایش است.

فاطمه المیهمد اهل روستای منعجیر از توابع سریکانی سوریه است، که شش سال است زیر اشغال دولت ترکیه قرار دارد. او ازدواج کرده و اکنون سه فرزند دارد. فاطمه از سال ۲۰۱۵ در شهر حسکه زندگی می‌کند.

 

«برای دیدن مادرم و زیارت مزار پدرم در انتظار بازگشت هستیم»

فاطمه می‌گوید از زمانی که دولت ترکیه شهر سریکانی و روستاهای اطراف آن را اشغال کرده است، نتوانسته پدر و مادرش را که در خانه خود مانده و از آن در برابر غارت و ویرانی دفاع کرده‌اند، ببیند.

او چنین گفت: «پدر و مادرم از خانه بیرون نرفتند و هنوز در آنجا در وضعیتی سخت زندگی می‌کنند. ما می‌خواهیم آنها را ببینیم، اما نه ما می‌توانیم برویم و نه آن‌ها می‌توانند بیایند، چون انواع خشونت، قتل و جرم در آنجا وجود دارد. پدرم همیشه با من تماس می‌گرفت و می‌گفت: «کاش قبل از مرگ بتوانم همه‌تان را ببینم.» او می‌ترسید بمیرد، ولی آن روز هیچ‌وقت برایش نرسید. پدرم درگذشت و من نتوانستم برایش فاتحه بخوانم یا به زیارت مزارش بروم. این برایم بسیار دردناک است. درباره مادرم هم باید بگویم که او هنوز در خانه مانده، با امید اینکه روزی اوضاع بهتر شود و اشغالگران بروند تا بتوانیم همدیگر را ببینیم و بر مزار پدرم حاضر شویم.»

 

«برای موفقیت فرزندانم در زمینه‌ی تحصیل کار می‌کنم»

فاطمه با تأکید بر اینکه برای آموزش و پیشرفت تحصیلی فرزندانش دو کار انجام می‌دهد، گفت: «فرزندانم در مرحله‌ی مهمی از تحصیل خود هستند و من برایشان دوره‌های آموزشی ویژه می‌گیرم تا در میان شاگردان، از بهترین‌ها باشند. به همین دلیل تصمیم گرفتم کار کنم و هر آنچه از دستم برمی‌آید انجام دهم تا آن‌ها در درس‌هایشان موفق شوند. من هم کار خیاطی انجام می‌دهم و هم نان ساجی می‌پزم.»

 

«با عشق و دلتنگی دیدار مادرم نان می‌پزم»

فاطمه با اشاره به اینکه روش پخت نان ساجی را همان‌طور که در روستا مرسوم بود، برگزیده تا روزهای زندگی در روستایش را به یاد آورد، ادامه داد: «پیشه‌ی خیاطی و پخت نان ساجی را سال‌ها پیش از مادرم یاد گرفته بودم. از پخت نان لذت می‌برم، چون با هر نانی که می‌پزم، دلتنگ نان‌های مادرم می‌شوم و خاطراتش را به یاد می‌آورم. بوی نان ساجی مرا به یاد روزهای زیبای روستایم می‌اندازد. به همین خاطر همیشه دوست دارم نان بپزم.»

فاطمه در ادامه‌ی صحبت‌هایش گفت که برای نان ساجی، مشتریانی دارد و چنین افزود: «من برای آن‌ها نان می‌پزم. روش پخت نان ساجی من همان روش سنتی است که زنان روستا با آن نان می‌پزند. از کارتن استفاده می‌کنم تا آتش زیر ساج را شعله‌ور کنم. وقتی نان می‌پزم، احساس عجیبی دارم؛ با عشق و دلتنگی برای مادرم نان می‌پزم.»

 

زنی زحمت‌کش و آفریننده است

فاطمه گفت که منطقه‌ی جزیره، با غذای سنتی ثرید که محلی‌ها آن را «مَرگِه» می‌نامند، شناخته می‌شود و این غذا بخشی از میراث فرهنگی آنجاست. او ادامه داد: «در این منطقه، نان ساجی هم جایگاه ویژه‌ای دارد. به همین دلیل، تقاضای زیادی برای آن وجود دارد و من این حرفه را انتخاب کردم تا میراث خود را زنده نگه دارم، به خانواده‌ام کمک کنم و روزهایی را که در روستا کنار مادرم بودم به یاد آورم.»

 

«ده سال است که مادرم در تمام مراحل پخت نان، همراه من است»

فاطمه با تأکید بر اینکه زن در ساخت و پیشرفت جامعه نقشی اساسی دارد، گفت: «زنِ کارگر، زنی سازنده است و در جامعه ارزش و جایگاه دارد و در ساختن آن نقش یاری‌رسان ایفا می‌کند. ما باید جامعه‌ را بسازیم، نه اینکه باری بر دوش آن باشیم. من از خانواده‌ام، همسرم و فرزندانم حمایت گرفتم تا بتوانم در پخت نان کار کنم. ده سال است که در این کار هستم و هیچ‌گاه نتوانسته‌ام از آن فاصله بگیرم. دوست دارم زنی فداکار باشم، چراکه مادرم در تمام جزئیات پخت نان کنارم بوده و همیشه آماده کمک بوده است.»

 

«ما خواستار پایان اشغالگری هستیم»

فاطمه در پایان سخنانش خواستار پایان اشغالگری دولت ترکیه شد و چنین گفت: «کار، ننگ نیست؛ بلکه مایه‌ی شرافت انسان است. این کار باعث شد زنی قوی، بااعتمادبه‌نفس و پیشرو شوم. همه‌ی این‌ها را مدیون مادرم هستم که این حرفه را به من آموخت. من می‌خواهم اشغالگران از روستا و شهر ما بیرون بروند تا بتوانم مادرم را ببینم و بر مزار پدرم حضور پیدا کنم.»