داستان دایه ارزان، زنی که برای نجات جامعهاش ماند؛ اندیشه و فرمان ٧۴ام – ۵
شیرین شنگالی، عضو مجلس زنان ایزدی TAJÊ، درباره دایه ارزان سخن گفت و بیان کرد که او همچون پیشگویی در جامعه ایزدی بود.
روژین هبابی
شنگال - در ٣ آگوست ٢٠١۴، گروهک داعش به جامعه ایزدی حمله کردند و هزاران زن و کودک را بە قتل رساندند، به ویژه زنان ایزدی مورد هدف قرار گرفتند. جامعه ایزدی به شکلی بیرحمانه با این فرمان نسلکشی روبرو شد. دایه ارزان یکی از آن زنان ایزدی بود که آینده را پیش چشمانش میدید. او در خوابش دیده بود که داعش خواهد آمد، اما سرزمینش را ترک نکرد. دایه زنی سالخورده بود که به تنهایی در خانهای زندگی میکرد. شیرین شنگالی از نزدیک با دایه ارزان آشنا بود و برای ما روایت میکند که او چگونه زندگی میکرد و چطور داعش در فرمان ٢٠١۴ به شکلی وحشیانه به زندگی او پایان داد و پیکرش را سوزاند.
با کمکهای مردم روزگار میگذراند
شیرین شنگالی، عضو شورای زنان روستای دورگور، در آغاز سخنانش درباره شخصیت دایه ارزان میگوید: «دایه ارزان به تنهایی در خانهای میان روستای دوگور و دوهلا زندگی میکرد. با یاری مردم روزگارش میگذشت. مردم در حد توان خود به او کمک میکردند. با وجود اینکه خانواده داشت، اما نزد آنها نمیرفت. به دایه ارزان، مادربزرگ میگفتند. هر کس خواستهای داشت، از او میپرسید. او همچون پیشگویی بود که آینده را میدید و تفسیر میکرد. دایه ارزان مادری بسیار تنگدست بود. اغلب کشاورزان پیش از کاشت مزارع خود، به سراغ او میرفتند و میپرسیدند، دایه ارزان امسال وضعیت باران چگونه خواهد بود؟»
شیرین در اینجا خاطرهای از دایه ارزان نقل میکند که چگونه آینده را میدید و اینگونه ادامه میدهد: «٢ حلب گندم نزد دایه ارزان بود. او آن ٢ حلب گندم را به کشاورزی داد و به او گفت 'امسال این دو حلب گندم را برای من بکار'. کشاورز به او گفت 'گندمهایت را برای خودت نگه دار'. اما او نپذیرفت و در آن سال باران فراوانی بارید و محصول گندم بسیار خوب شد.»
به زندگی او پایان دادند و پیکرش را سوزاندند
شیرین شنگالی در پایان سخنانش از دلیل اینکه چرا دایه ارزان در فرمان نسلکشی ٢٠١۴ خود را نجات نداد و فرار نکرد میگوید: «دایه ارزان در خوابش دیده بود که جامعه ایزدی دچار فرمان خواهد شد. در زمان فرمان ٣ آگوست ٢٠١۴، خانه دایه ارزان بر سر راه روستای دوگور و دوهلا بود. بسیاری از مردم ایزدی از آن راه نجات یافتند و به دایه ارزان گفتند با ما بیا. اما او گفت 'من سرزمینم را ترک نمیکنم'. زیرا او در خوابش دیده بود که رهایی او مرگ و نابودی جامعهاش است. مرگ او نجات جامعهاش است. به همین دلیل، مرگ خود را پذیرفت و مرگ جامعهاش را نپذیرفت و سرزمینش را ترک نکرد. مزدوران داعش دایه ارزان را جلوی در خانهاش هدف گلوله قرار دادند و پیکرش را به آتش کشیدند.»