افغانستان؛ روایت مادر دختری که فروخته نمیشود
در افغانستانی که خشونت علیه زنان بهروزمرگی بدل شده، زنی که سالها زیر سایه ظلم خاموش مانده بود، حال از دل تاریکی سر برمیآورد؛ مادری که در برابر شوهر طالب و معتادش ایستاده تا دخترش تکرار سرنوشت او نباشد.

بهاران لهیب
بادغیس- خشونت علیه زنان در افغانستان روزبهروز افزایش یافته است. پیشتر نهادهایی مانند وزارت امور زنان، کمیسیون حقوق بشر افغانستان و برخی مؤسسات دیگر، به زنان خشونتدیده رسیدگی میکردند. در شهر کابل خانههای امنی برای زنان ایجاد شده بود، و آمار خشونت علیه زنان نیز بهصورت سالانه منتشر میشد.
البته باید یادآور شد که آن آمار نیز کامل و سراسری نبود. زنان بسیاری در گوشه و کنار افغانستان روزانه با شکنجه از سوی خانوادههای خود مواجه بودند، اما دولت دسترسی به این مناطق نداشت. تنها اگر زنی میتوانست خود را به کابل برساند، شاید امیدی برای نجاتش وجود داشت.
در بسیاری از موارد، زنان قربانی قتلهای ناموسی، ازدواجهای اجباری، لتوکوب و صدها نوع خشونت دیگر بودند، که حتی رسانهای هم نمیشد.
در سال ۲۰۱۵ دفتر یوناما اعلام کرد که به طور میانگین روزانه سه زن در افغانستان قربانی خشونت میشوند، که دو تن از آنان مورد لت و کوب قرار میگیرند.
با به قدرت رسیدن طالبان، درجه خشونت علیه زنان افزایش چشمگیری یافته است. افرادی که مرتکب جرم میشوند نه تنها بازخواست نمیشوند، بلکه با افتخار از آن بهعنوان «غیرت افغان» و «اسلام» یاد میکنند.
از دردناکترین بخشهای این وضعیت، خشونتی است که زنانِ همسران طالبان با آن مواجه اند. اولین ظلم به آنان، چندهمسری اجباری و ازدواجهایی است که نه از سر آگاهی یا باور ایدئولوژیک، بلکه صرفاً سنتی و خانوادگی هستند. میتوان گفت اکثریت، یا حتی تمام این زنان، با ستم و خشونت مواجه اند.
طیبه نواب یکی از این زنان است. او ۱۴ سال پیش در سن ۱۶ سالگی، به اجبار خانوادهاش به عقد یکی از اعضای طالبان درآمد. اکنون پنج فرزند دارد؛ سه دختر و دو پسر. وی از سالها خشونت خانگی چنین روایت میکند: «ما اهل ولایت بادغیس هستیم. از همان روز اول ازدواج، با فحاشی و خشونت مواجه شدم. به دلیل فرهنگ حاکم بر جامعه و منطقهمان نتوانستم از او جدا شوم. وقتی فرزنددار شدم، بهخاطر آنان ظلم را تحمل کردم.»
همسر طیبه، علاوه بر عضویت در گروه طالبان، فردی معتاد است. اکنون که دخترش به سن نوجوانی رسیده، تلاش دارد او را به کسی بفروشد. طیبه که در برابر این تصمیم مقاومت کرده، میگوید: «از روز اول ازدواجم تا امروز، هر نوع ستمی که تصور کنید تحمل کردهام؛ گرسنگی، فساد اخلاقی، اعتیاد، لتوکوب... اما حالا نمیگذارم فرزندانم همان سرنوشت را تجربه کنند.»
او یکی از شبهای وحشتناک زندگیاش را چنین شرح میدهد: «هر شب، شوهرم دوستان طالب و معتادش را به خانه میآورد. شب گذشته نیز مهمان خانه ما بودند. در میان صحبتهای شان از فروش دختر سیزدهسالهام حرف میزدند. وقتی این حرفها را شنیدم، با چوب وارد اتاق شدم و همه را از خانه بیرون راندم. آنان فرار کردند، اما شوهرم مرا شدیداً لتوکوب کرد. دختر بزرگم به کمکم آمد، اما او را هم زد. با کمک همسایهها فرار کردیم. بارها به طالبان شکایت رسمی کردم، اما فایدهای نداشت. هر بار پس از چند ساعت آزاد میشود و خشونتش بدتر میشود.»
در پایان، طیبه میگوید: «اگر تمام طالبان از همسرم حمایت کنند، باز هم من زن شجاع و مادری هستم که اجازه نمیدهم دخترم همان سرنوشت تلخ مرا تجربه کند.»
روایتهایی همچون داستان طیبه، تنها نمونهای از واقعیت تلخ و پنهان شدهایست که زنان افغان زیر حاکمیت طالبان هر روز تجربه میکنند. در نبود نهادهای حامی، رسانههای آزاد، و دادخواهی مستقل، زنان تنها ماندهاند؛ اما هنوز صدای مقاومت و شجاعت در میان آنان خاموش نشده است. در دل تاریکی، فریاد زنی که از دخترش دفاع میکند، امیدی است برای آیندهای روشنتر.