زنان، نیروی غالب اجتماعی در فرایند انقلاب
بهار اورین – عضو آکادمی ژنولوژی
خاورمیانه این روزها بار دیگر ملتهب و اوضاع پیچیدهای دارد که توازنات سیاسی در آن هر لحظه در حال تغییر و فراوانی بحرانها بیشتر و ثبات کمتر شده است. این وضعیت قدمتی طولانی دارد که تابع چند مولفه است؛ خصلت ژئوپولیتیک منطقه و عامل استراتژیک، مسائل و تناقضات تاریخی، قدرتمحور بودن ساختارهای حاکم، شکافهای مذهبی و سیاسی عمیق، ستم تاریخی نسبت به خلقها، دخالت قدرتهای جهانی در امور منطقه در راستای منافع خود و ضعف همکاریهای سازنده میان جنبش و نیروهای انقلابی که موجب تبدیل این جغرافیا به میدان رقابت و خصومت شده که در این میان تنها، گزینهی جنگ میماند که قربانیان آن مردمان بیگناه است. در سالهای اخیر خیزشهای مردمی در اغلب کشورهای منطقه بحرانی بودن نظام مدرنیتهی سرمایهداری و زوال آن را بیشتر نمایان ساخته است. پیداست نظم نوین جهانی به چالش کشیده شده و در دورهی میانی کائوس همراه با اوج قدرتطلبی و ظلم نشانههای سربرآوردن نظم دیگری نمایان است و سیستم موجود در تلاش برای وارد آوردن ضربهی مهلک و مرگبار بر تن جامعه است تا همچنان نظم موجود را حفظ کند. آنومی کنونی علاوه بر موارد بیان شده، بیانگر رخت بر بستن ارزشهای اخلاقی و انسانی در روابط و مناسبات بینالمللی و انسانی است و بازی قدرت و سلطهی زور موجب نادیدهانگاری ارزشها، منافع و دستاوردهای خلقها گشته و هر دولتی بر طبل منافع و مصلحت خود بدون اندیشیدن به مصالح خلقها میکوبد. این زوال اخلاقی را میتوان بیش از همه در عملکرد و سیاستهای جنگافروز دولتهای فاشیستی همچون ترکیه مشاهده نمود که در برابر چشمان دنیا و سکوت معنادار آن، هر گونه عمل ضدانسانی و اخلاقی را مرتکب میشوند. از به کار بردن سلاحهای شیمیایی علیه گریلاهای کوردستان تا قتل عمدی زندانیان سیاسی کورد و مشروع جلوه دادن هر نوع خشونت و بیدادگری در کوردستان تحت عنوان مبارزه با ترور و در نهایت تابلوی تراژیک دادن کیسهی جنازهی شهیدی به دست پدر که بیانگر منتهای فاشیسم، ددمنشی و زشتی اشغالگری است. سیاستهای حکومت استبدادی ایران نیز در این چارچوب قرار دارد. انکار، نابودی، فشار و در نهایت اعدام و کشتار جوانان کورد تحت نام یکسری دستهواژههایی که از ابتدای حاکمیت خود اختراع کردهاند تا کشتن مردم بیگناه آسانتر شود و با این عناوین خود را تبرئه سازند. در چنین شرایطی نیاز به یک ترمیم اخلاقی و معنوی وجود دارد. با افزایش چالش و تنشهای سیاسی بافت جامعه و همهی اقشار آن نیز به نوعی درگیر میشوند. بحران مهاجرت، مشکلات اقتصادی، مسائل خانوادگی و نابودی سلامت روانی، تخریب محیطزیست، مزدورسازی و بردهسازی و مهمتر از همه جنگ ویژهی مبتنی بر تجاوز که محصول سیاستهای جنگ و استعمارگری است؛ کاراکتر جنگ جهانی سوم خلاصهای از این بحرانهاست زیرا از یک فرهنگ مردانهی هزاران ساله تغذیه میشود که هر روز خود را تولید و بازتولید میکند و طبعا شیوهی مبارزه در برابر آن نیز بایستی چندبعدی باشد.
کوردها در متن این جنگ نابرابر قرار دارند و نوع سیاستهای دولتی در کوردستان همواره ضعیفهسازی همراه با نابودی فرهنگ و زبان اصیل کوردی، ازخودبیگانگی فرد کورد و تخریب جغرافیای آن بوده است. در این وضعیت نیاز به درک حساسیتهای تاریخی و اهمیت آن وجود دارد. زیرا اگر تاریخ به فراموشی سپرده شود نمیتوان اکنون را درک و آینده را برساخت. کوردها دقیقا در چنین موقعیتی قرار دارند و جهت عدم تکرار تاریخ و خطاهای گذشته نیاز به تحلیل صحیح واقعیت دشمن و سیاستهای آن وجود دارد و مرحلهی دوم مبارزه، فعالیت ژرف و جدی و متکی به نیروی خود بودن است. هدف نوع جنگی که کوردها هم اکنون در برابر آن قرار دارند علاوه بر نابودی فیزیکی تلاشی برای نابودی دستاوردهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی آنان است. یکی از دلایل وحشیانه شدن چهرهی اقتدار در کوردستان آگاهی انقلابی کوردها و پی بردن به واقعیت تاریخی خود است. اگر آگاهی انقلابی همراه با وحدت خلقها و اصرار بر آزادی و رهایی از ستم باشد، سریعتر میتوان به نتیجه رسید. بیداری کوردها در سدهی ۲۱ نوید آزادی و دموکراسی در جغرافیای خاورمیانه است. حماسههایی که هر روز در کوردستان زیسته میشود به هیچ یک از حماسههای تاریخی شباهت ندارد. در این روزها تاریخ آزادی مزوپوتامیا نگاشته میشود که برگ برگ آن بوی انسانیت و جوانمردی میدهد که هر آزادهای را سرمست از نفحهی عشق میکند.
نظری بر وضعیت زنان
این گفتهی رهبر آپو مبنی بر اینکه «تاریخ بردگی زنان در فرهنگ خاورمیانه نهفته است و بایستی خروج از موقعیت بردگی در این سرزمین باشد.» گویای تاریخ و واقعیت اجتماعی است که هویت زنان در آن شکل گرفته است. خاورمیانه نخستین مکان شکلگیری فرهنگ الهگی و نخستین مکان انکار و از خودبیگانگی زنان است. زنان نخستین قربانیان اصلی شکست جنسی در تاریخ هستند و بایستی مبارزهی آنان با نظام نوعی انتقام تاریخی در برابر مستعمرهسازی روح، بدن و ارادهی آنان باشد. زیرا در جوامع مردسالاری جایگاه زنان به گونهای تعیین گشته که در خدمت نهادهای تحت سلطهی حاکمیت موجود قرار گیرد. نظام مردسالار با تخریب و تصاحب نهادهای مادی و معنوی زندگی اجتماعی توسعه یافتهی پیرامون زنان، نظام خود را محقق کرده است. بنابراین بایستی هویت و جایگاه اصلی زنان را بازتعریف نمود. شناخت هویت زنان صرفا به عنوان جنسی که مورد ستم و سرکوب مرد واقع شده، تعریفی ناکافی خواهد بود. زنان دارای یک هویت اجتماعی نیز هستند که لازم است آن را از استیلای فرهنگ ستبر مردسالاری رهانید و به آن جان بخشید. بدون واکاوی ابعاد فرهنگی و جامعهشناسی کشتار هویتی زنان نمیتوانیم از نابودی فیزیکی آنان نیز جلوگیری کنیم. روشهای مبارزه با نسلکشی زنان باید در چارچوبی وسیعتر مورد توجه قرار گیرد. اعتراض در برابر خشونت و تعرض به دستاوردهای زنان هر چند موثر است اما به تنهایی قادر به تغییر نظام نیستند. نیاز به یک مقاومت ذهنی در کنار مقاومت عملی وجود دارد. از سوی دیگر به چالش کشیدن فرهنگ مردسالاری که محصول آن خشونت و جنگ است، وظیفهای انقلابی است. تفسیر ابعاد تاریخی این فرهنگ در جهتدهی صحیح مبارزات زنان نقش بسیار مهمی ایفا خواهد نمود، زیرا یکی از دلایل اصلی شکست مبارزات آزادیخواهانه علیه مدرنیته سرمایهداری ناتوانی در تحلیل سطح بردگی زنان و اهمیت تفسیر این پیوند است.
تحولات اخیر در منطقه چهرهی انقلابی و عصیانگر زنان در برابر ستمپیشگی نظام حاکم را نشان داد. زنان افغانی در مقابل ارتجاع طالبان علیرغم فضای هولناک حاکم بر افغانستان مقاومت کردند و در ایران با وجود تشدید خشونت علیه زنان، اعدام، زندانی کردن و تحمیل قوانین حجاب اجباری بر آنان، همچنان زنان موضع ایستادگی را اختیار کردهاند؛ زنان کورد در هر بخش کوردستان در مقابل سیاستهای اشغالگری میدان مبارزه را خالی نکردهاند و این خود گویای نقش عمدهی زنان در انقلاب، تغییر و تحولات جامعه و نشانههای بروز انقلاب زنان است. بنابراین فرایندهای انقلابی فضای اجتماعی و سیاسی را برای زنان میگشاید و فرصت مناسبی در اختیار آنان قرار میدهد که تلاش بیشتری جهت آزادی خود نموده و وارد پروسهی انقلاب گردند؛ زیرا انقلاب زنان و انقلاب اجتماعی بسیار درهم تنیده بوده و یکی بدون دیگری ممکن نیست. لذا واقعیت تاریخی دیگری وجود دارد که طی تحولات سیاسی زنان همواره به حاشیه رانده میشوند و حضور و دستاوردهای آنان نادیده گرفته میشود. برای وارونگی این قاعده نیاز به تغییر نوع مبارزه و مقاومت وجود دارد. گرچه میتوان گفت تا حدودی این وارونگی رخ داده که بیشتر به دلیل خصلت انقلابهای اجتماعی سدهی ۲۱، دگردیسی جوامع و ارتقای سطح آگاهی زنان و دیگری نقش رسانهها و کارزارهای اجتماعی است.
زنان بایستی در مرکز و نه در حاشیهی بنا ساختن جامعهای نوین و تمدن دموکراتیک قرار گیرند، زیرا زنان در حفظ حافظهی جمعی که رابطهی میان نسلهاست و گذشته و آینده را به هم مرتبط میسازد، نقش اصلی را ایفا میکنند. نیروی عظیم زنان و کاراکتر صلحجو و دموکراتیک آنان در پیشبرد جامعه به سوی آزادی و برابری بسیار برجسته است. قرن ۲۱، سدهی آشکار ساختن نیروی حیاتی زنان به عنوان نیروی غالب اجتماعی است. سدهای که باید پیوند میان هویت اجتماعی و زن بازسازی گردد. رهایی واقعی حاصل نمیگردد مگر اینکه نظام جهانی که با طرز تفکر و شیوهی ادارهی ذهنیت مردانه ایجاد شده، به یک سیستم زنمحور متحول گردد. این مبارزات در عین حال فرصتی برای یگانگی زنان فراهم میآورد. زمانی که میلیونها زن تجربیات خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند بدون اینکه مشابه و یا لزوما مشابه یکدیگر باشند، متوجه خواهند شد که برای آزادی و برابری اجتماعی دارای اندوختهی عظیمی هستند و پی بردن به این موضوع باعث سوق دادن آنها به سوی دسترسی به زنان بسیار و راههای بیشتری برای تعریف حیات خواهند یافت.