مسیر صلح یا کریدور تانک‌ها؟

شیلان سقزی

در میانه تحولات ژئوپلیتیکی قفقاز جنوبی، پروژه کریدور زنگزور که اکنون از آن با عنوان «مسیر ترامپ یا مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بین‌المللی TRIPP » یاد می‌شود، تنها مسیری ترانزیتی نیست، بلکه نماد بازآرایی موازنه‌های قدرت در منطقه‌ای است که تقاطع منافع ایران، ترکیه، روسیه، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکاست. این کریدور، در دل خود مفاهیمی چون پان‌ترکیسم، فروپاشی نظم سنتی پساجنگ قره‌باغ، تهدید تمامیت ارضی ارمنستان و حذف تدریجی نقش ایران در اتصال به قفقاز را حمل می‌کند.

از فشار نظامی آذربایجان گرفته تا تلاش ترکیه برای نفوذ اقتصادی، فرهنگی و امنیتی در عمق قفقاز و اقلیم کوردستان عراق (باشور)، آنچه در حال وقوع است، نه صرفاً پروژه‌ای ارتباطی، بلکه اجرای بخشی از راهبردی است که می‌خواهد نظم سیاسی-امنیتی منطقه را با الگویی ترک‌محور بازتعریف کند. این شرایط، تهدیدی آشکار برای ثبات منطقه، حاکمیت ملی کشورها و حتی برای منافع استراتژیک کوردها در باشور و دیگر بخش‌های کوردستان است. از همین رو، تحلیل انتقادی این روندها نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی برای فهم ریشه‌ای بحران‌ها و بازیگران آن‌هاست.

 

جغرافیای استراتژیک در تنگنای ژئوپلیتیک

موقعیت جغرافیایی ارمنستان، به‌ویژه در نوار مرزی با نخجوان، امروز به نقطه‌ای بحرانی در ژئوپلیتیک قفقاز تبدیل شده است. پروژه موسوم به کریدور زنگزور، که با فشار جمهوری آذربایجان و حمایت‌های پنهان یا آشکار برخی قدرت‌ها پیگیری می‌شود، عملاً تلاش برای ایجاد مسیری ترانزیتی است که خاک این کشور را به گذرگاهی برای اتصال آذربایجان به نخجوان، و در گام بعدی به ترکیه، بدل می‌سازد.

به‌واقع این پروژه، فراتر از یک اتصال اقتصادی‌ست و حامل پیام‌های سیاسی و امنیتی عمیقی همچون تضعیف حاکمیت ارمنستان، تغییر موازنه ژئوپلیتیکی منطقه به سود محور آنکارا-باکو و تهدیدی برای ایران به‌واسطه حذف از مسیرهای ترانزیتی راهبردی است. از منظر سیاسی، این کریدور نه‌تنها یک راه تجاری نیست، بلکه ابزاری برای تحمیل اراده جغرافیای سیاسی از سوی بازیگرانی است که به دنبال بازترسیم مرزها به‌نفع منافع خود هستند، آن‌هم با بهره‌گیری از زبان زور و فشار دیپلماتیک. در چنین شرایطی، سکوت یا مماشات بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی، راه را برای تثبیت پروژه‌ای فراقانونی باز می‌کند که می‌تواند الگویی خطرناک برای بی‌ثبات‌سازی دیگر مناطق مشابه باشد.

 

زنگزور و انزوای ژئوپلیتیک ایران

مرز باریک و استراتژیک ایران با ارمنستان، آخرین پنجره تهران به قفقاز و اروپا، امروز در سایه تحولات پیرامون پروژه کریدور زنگزور رو به تغییر است. این طرح که با حمایت سیاسی-نظامی ترکیه و آذربایجان پیش می‌رود و با تغییرات توازن قدرت پس از جنگ قره‌باغ دوم تقویت شده، عملاً حذف ایران از معادلات ترانزیتی و راهبردی منطقه را به‌دنبال دارد که در صورت تحقق کامل کریدور، مرز زمینی یا کاملاً حذف می‌شود یا به حد نواری محدود بی‌خاصیت تقلیل می‌یابد؛ رویدادی که عملاً ایران را در انزوای ژئوپلیتیک قرار خواهد داد.

این روند نشان‌دهنده نوعی شکست پیش‌دستانه در سیاست خارجی ایدئولوژیک ایران در قفقاز جنوبی است؛ جایی که تهران نتوانسته وزن دیپلماتیک و امنیتی خود را در مقابل محور ترکیه-آذربایجان-اسرائیل حفظ کند. مهم‌تر آنکه، ایران با از دست دادن این گذرگاه، نه‌فقط در رقابت انرژی و تجارت، بلکه در معادلات امنیتی نیز به حاشیه رانده می‌شود.

 

ادامه رؤیای امپراتوری پان‌ترکیسم در قفقاز

پروژه پان‌ترکیسم، که سال‌ها در قالب گفتمان فرهنگی و نوستالژی تاریخی مطرح بود، امروز با پروژه‌هایی چون «کریدور زنگزور»، «راه ابریشم ترک‌ها» و تقویت پیوندهای نظامی-اقتصادی میان ترکیه، آذربایجان و کشورهای ترک‌زبان آسیای مرکزی، از حیطه تخیل و سطح نمادین به شبه‌واقعیت هشداردهنده‌ی ژئوپلیتیکی تبدیل شده است.

تحقق چنین طرحی در عمل یعنی ایجادِ نواری نفوذ مستمر ترک‌زبان، از آنکارا تا آستانه، که نه‌تنها معادلات قدرت در قفقاز و آسیای میانه را تغییر می‌دهد، بلکه تعادل ژئوپلیتیکی میان قدرت‌های منطقه‌ای مثل ایران، روسیه و حتی چین را نیز تهدید می‌کند.

در این چشم‌انداز، پان‌ترکیسم دیگر صرفاً یک گفتمان هویتی فاشیستی نیست، بلکه به استعمار راهبردی ژئوپلیتیکی تبدیل شده که زیرساخت، ارتش، زبان و اقتصاد را به هم پیوند می‌دهد. در این میان، کشورهای رقیب  به‌ویژه ایران نه‌تنها راهبردی برای مقابله با این موج ندارند بلکه در برخی موارد با سیاست‌های انفعالی خود، به تسهیل آن نیز کمک می‌کنند.

 

فشار جهت حذف مرز سیاسی

فشار ترکیه و آذربایجان بر ارمنستان برای عبور مستقیم و بدون کنترل گمرکی از خاک این کشور در قالب کریدور زنگزور، در ظاهر اقتصادی و لجستیکی جلوه می‌کند اما در باطن، بخشی از پروژه کلان بازسازی قدرت ژئوپلیتیک پان‌ترک است؛ پروژه‌ای که این کشور را مجبور به پذیرش عبور بی‌قانون از سرزمینش می‌سازد.

این فشار که از سوی آنکارا و باکو با تهدید نظامی، محاصره اقتصادی و اهرم‌سازی دیپلماتیک صورت می‌گیرد، در عمل به معنای شکستن حاکمیت ملی ارمنستان و کاهش آن به یک گذرگاه حاشیه‌ای برای اتصال جهان ترک تلقی می‌شود. چنین تقلیل و تحقیر حاکمیتی، نه‌تنها نظم داخلی این کشور را بی‌ثبات می‌کند، بلکه الگوی خطرناکی برای سایر کشورهای ضعیف‌تر منطقه می‌سازد که ممکن است در آینده با منطق زور و تهدید، مجبور به واگذاری کنترل مرزها شوند.

مقاومت ارمنستان در برابر این پروژه، نه صرفاً یک دعوای مرزی، بلکه دفاع از مفهوم بنیادین حاکمیت ملی در عصر فشارهای نئوامپریالیستی است. اگر این خواسته باکو و آنکارا بدون چالش از سوی بازیگران منطقه‌ای و جهانی پذیرفته شود، شاهد شکلی جدید از استعمار زیر نقاب اتصال اقتصادی خواهیم بود که کنترل خاک را بی‌نیاز از اشغال نظامی می‌سازد.

 

ایران در سایه کریدورهای ترکی- آذری

موقعیت ژئوپلیتیک ایران در قفقاز جنوبی که روزگاری به‌مثابه یکی از ستون‌های نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران تلقی می‌شد، امروز با تهدیدهای فزاینده‌ای از سوی ائتلاف ترکیه-آذربایجان مواجه است. پروژه‌‌ی کریدور زنگزور، که عملاً با حذف مرز ایران-ارمنستان، دسترسی زمینی تهران به اروپا و قفقاز را به حاشیه می‌رانند، که این بیش از آنکه طرح‌های اقتصادی صرف باشند، ابزارهای مهندسی ژئوپلیتیک برای دور زدن و تضعیف نفوذ ایران در معادلات منطقه‌ای‌اند.

درحالی‌که ترکیه و آذربایجان با حمایت برخی بازیگران فرامنطقه‌ای به‌دنبال ترسیم مجدد نقشه قدرت در قفقازند، سیاست خارجی ایران همچنان درگیر تعارف‌های دیپلماتیک، بی‌تصمیمی استراتژیک و فقدان ابتکار فعال در این جبهه حساس است. این انفعال، نه‌تنها موجب واگذاری زمین بازی به رقبای منطقه‌ای شده، بلکه پیام روشنی به متحدان سنتی ایران در قفقاز، از جمله ارمنستان، می‌فرستد که تهران دیگر قدرت تعیین‌کننده در هندسه سیاسی این منطقه نیست که تداوم این روند، موقعیت منطقه‌ای ایران را نه‌تنها در قفقاز بلکه در موازنه ترکیه-ایران در کل خاورمیانه تضعیف و حذف می‌کند، حذفی که نه با جنگ، بلکه با کریدورهایی خاموش و اتوبان‌هایی بی‌مرز تحقق می‌یابد.

 

روسیه، قره‌باغ و کریدوری در سایه بازی‌های ژئوپلیتیک

توافق آتش‌بس نوامبر ٢٠٢٠ میان ارمنستان، آذربایجان و با میانجی‌گری روسیه، نه‌تنها به پایان جنگ دوم قره‌باغ منجر شد، بلکه فصل جدیدی از ابهام‌های ژئوپلیتیکی را گشود، ابهام‌هایی که به‌ویژه درباره مفهوم و مکانیزم کریدور میان نخجوان و آذربایجان مرکزی، ابزار سوء‌استفاده طرف‌های ترکی-آذری قرار گرفته‌اند. مفاد توافق، بدون ارائه تعریف حقوقی مشخص از کریدور، فضای تفسیری وسیعی باقی گذاشت که اکنون با فشار نظامی و دیپلماتیک، به ابزاری برای تغییر مرزها و تضعیف حاکمیت ارمنستان بدل شده است.

نقش روسیه در این میان، بیش از آن‌که ضامن صلح باشد، حامل نوعی ابهام استراتژیک است. مسکو که ظاهراً حافظ نظم توافق‌شده است، عملاً با نوعی سکوت تاکتیکی به آنکارا و باکو اجازه داده تا خوانش خود را از این کریدور تحمیل کنند.

این وضعیت نه‌تنها مرزهای ارمنستان را تهدید می‌کند، بلکه به‌طور غیرمستقیم توازن ژئوپلیتیک در قفقاز جنوبی را به سود محور ترک‌زبان تغییر می‌دهد، در حالی که روسیه از طریق حضور نیروهای صلح‌بان، کنترل غیررسمی خود بر منطقه را حفظ می‌کند.

ابهام در متن توافق ۲۰۲۰، در واقع یک خلأ حقوقی- سیاسی است که اکنون به خلأ حاکمیتی برای ارمنستان و خلأ ژئوپلیتیکی برای ایران بدل شده است؛ شکافی که اگر پر نشود، عملاً راه را برای نهادینه‌سازی پروژه‌های پان‌ترکی در دل توافقی که باید ضامن صلح می‌بود، هموار می‌کند.

تهدیدهای نظامی گرچه گاه مطرح شده‌اند، اما بدون تقویت دیپلماسی فعال، ظرفیت بازدارندگی لازم را ندارند.

 

اقلیم در تنگنای ژئوپلیتیکی، تهدیدات امنیتی نوظهور

تحولات ژئوپلیتیکی کریدور زنگزور، پیامدهایی فراتر از قفقاز برای اقلیم کوردستان عراق دارد. اقلیم که در سال‌های گذشته در موقعیت نسبتاً باثبات‌تری نسبت به روژهلات (کوردستان ایران)، باکور (کوردستان ترکیه) و روژئاوا (کوردستان سوریه) قرار داشت، اکنون با افزایش تنش‌های منطقه‌ای و رقابت بلوک‌های منطقه‌ای- بین‌المللی، در موقعیتی شکننده و مبهم قرار گرفته است.

از یک‌سو، حضور و نفوذ فزاینده ترکیه‌ در خاک باشور به بهانه‌ی واهی امنیت مرزها، عملاً باعث کاهش استقلال عملیاتی حکومت اقلیم شده و فضا را برای تبدیل‌شدن باشور به حیاط خلوت ژئوپلیتیکی آنکارا فراهم کرده است. از سوی دیگر، نزدیکی آذربایجان به ترکیه در چارچوب پروژه‌های اتصال‌محور، به‌ویژه کریدور زنگزور، فشاری فزاینده بر مرزهای شمالی اقلیم وارد کرده که ممکن است به تضعیف بیشتر جایگاه راهبردی آن منجر شود.

در این میان، تشدید بی‌ثباتی داخلی از جمله حادثه‌ی لاله‌زار سلیمانیه، نبود پارلمان که بیش از 10ماه از انتخابات آن می‌گذرد، بحران مشروعیت سیاسی و در نهایت فرسایش نهادهای حاکمیتی در اقلیم، آن را به بازیگری  بی‌دفاع در برابر این فشارهای نوظهور بدل کرده است. فقدان راهبرد امنیتی مستقل و دیپلماسی فعال، باشور را نه تنها از فرصت‌های منطقه‌ای محروم کرده، بلکه آن را در معرض استفاده ابزاری از سوی بازیگران قدرتمندتر قرار داده است.

در چنین شرایطی، اقلیم اگر نتواند با بازیابی انسجام داخلی، احیای نهادهای مشروع و اتخاذ رویکرد ژئوپلیتیکی هوشمندانه، موقعیت خود را بازتعریف کند، به‌جای بازیگر منطقه‌ای، به قربانی خاموش نقشه‌های دیگران بدل خواهد شد.

 

کریدور یا اسب تروا؟ نفوذ خزنده ترکیه در سایه توسعه‌طلبی

پروژه‌ی کریدور زنگزور که اکنون آنکارا آن را بخشی از راهبرد کلان اتصال جهان ترک از استانبول تا آسیای مرکزی می‌داند به ابزاری استراتژیک برای تثبیت نفوذ ترکیه در قفقاز، باشور و فراتر از آن تبدیل شده است. ترکیه با توسل به ادبیات پان‌ترکی و در پوشش پروژه‌های اقتصادی و حمل‌ونقل، عملاً در حال استقرار لایه‌هایی از سلطه فرهنگی، اقتصادی و حتی نظامی در کشورهای پیرامونی است.

دراین چارچوب این کریدور به بستر ژئوپلیتیک نفوذ بدل شده، از صدور رسانه‌های ترکی، سرمایه‌گذاری‌های مشروط اقتصادی، تا افزایش تأسیس پایگاه‌های نظامی در باشور و تشدید نفوذ امنیتی در جمهوری آذربایجان، همه‌ی این اقدامات نه تنها حاکمیت دولت‌های میزبان را تضعیف می‌کند، بلکه با گسترش نرم ایدئولوژی پان‌ترکیسم، تهدیدی برای تنوع فرهنگی و استقلال سیاسی مناطق متنوع همچون اقلیم کوردستان به شمار می‌رود که در نبود مقاومت مؤثر دیپلماتیک یا سیاست‌ورزی مستقل در برابر این پروژه، ممکن است علاوه‌بر مسیر ترانزیت کالا، این کریدور به گذرگاه نفوذ ایدئولوژیک و امنیتی ترکیه به قلب خاورمیانه بدل شود.

 

زنگزور؛ جاده‌ای به‌سوی تقابل نظامی آینده

اصرار جمهوری آذربایجان - با حمایت کامل ترکیه - بر اجرای یک‌جانبه و بدون نظارت بین‌المللی کریدور زنگزور، نه‌تنها چالشی برای تمامیت ارضی ارمنستان است، بلکه زمینه‌ساز آغاز احتمالی درگیری نظامی جدید در منطقه‌ای است که هنوز از آثار و پیامدهای جنگ دوم قره‌باغ عبور نکرده است. این رویکرد که با زبان تهدید و فشار نظامی همراه است، منطقه را به‌سمت تنش‌های بی‌ثبات‌کننده سوق می‌دهد، به‌ویژه در شرایطی که موازنه قدرت به‌دلیل غیبت عملی روسیه و خلأ امنیتی اتحادیه اروپا شکننده‌تر از همیشه شده است.

می‌توان گفت تحقق چنین کریدوری، که هدف آن عبور بی‌قید و شرط و بدون نظارت ارمنستان است، عملاً به معنای نقض حاکمیت یک کشور مستقل و تضعیف نظم حقوقی بین‌المللی خواهد بود. این وضعیت نه‌تنها ارمنستان، بلکه ایران، اقلیم کوردستان و تمامی بازیگران منطقه‌ای را در معرض فشار ژئوپلیتیکی قرار می‌دهد. در صورت پافشاری باکو و آنکارا، شعله‌های یک جنگ جدید ممکن است در امتداد مرزهای جنوبی قفقاز برخیزد، جنگی که به‌سادگی می‌تواند به درگیری‌های چندجانبه منطقه‌ای بدل شود، زیرا این کریدور، عملاً میدان تقاطع بلندپروازی‌های پان‌ترکیستی آنکارا، اقتدارگرایی نژادگرایانه باکو، مماشات مبهم روسیه و انفعال ایران در قفقاز جنوبی شده است.

آینده ژئوپلیتیکی منطقه، بسته به آن است که آیا نیروهای مستقل و مخالف این نظم جدید می‌توانند بدیلی کارآمد، حقوق‌محور و منطقه‌گرایانه شکل دهند یا خیر. در غیر این صورت، آنچه به‌ظاهر کریدور است، می‌تواند به خط گسل جدیدی در قفقاز و خاورمیانه بدل شود. اکنون تنها یک عامل می‌تواند معادلات را تغییر دهد و آن هیمنه حضور آمریکای عصر ترامپ به بهانه زنگزور در یکی از چوب لای زخم‌های مرزی منطقه است. حضوری که بسیاری آن را به قطعه نهایی پازل سناریوی تضعیف و ساقط کردن حاکمیت اسلام‌گرای ایران تعبیر می‌کنند.