جنایت در لباس "حمایت از خانواده"
در حالی جامعهی ایران به مرز ۸۴ میلیون نفر نزدیک میشود که آمار رسمی از فقر فزاینده، رشد بیکاری، نبود امنیت و سلامت روانی و افزایش آمار جرم و خشونت و اعتیاد و بیخانمانی، مهاجرت، خودکشی و مشکلات زیستمحیطی مانند کمآبی، آلودگی هوا و کمبود منابع میگوید.
شیلا باباخانی
در حالی جامعهی ایران به مرز ۸۴ میلیون نفر نزدیک میشود که آمار رسمی از فقر فزاینده، رشد بیکاری، نبود امنیت و سلامت روانی و افزایش آمار جرم و خشونت و اعتیاد و بیخانمانی، مهاجرت، خودکشی و مشکلات زیستمحیطی مانند کمآبی، آلودگی هوا و کمبود منابع میگوید.
در این شرایط سیاست افزایش جمعیت را نه میتوان تحلیل درونی کرد و نه میتوان به عنوان سیاستی راهبردی خلاصه کرد اما هر چه هست به حکم عینیت ما بیشتر در انحطاط و زوال فرو رفتهایم و هنوز این بهمن تخریب به حد آخر خود هم نرسیده است.
جامعه ضعیف شده است و سرمایهی اجتماعی بشدت خسارت خورده است، شکاف دولت - ملت اعتماد اجتماعی و ملی را تحت فرسایش قرار داده است.
فرودستی ما در منطقه و بینالملل و ساختاری شدن فساد و غارت اقتصاد چنان هزینهی سنگینی به بار آورده که جمعیت بزرگی از جوانان از اصل ازدواج و تشکیل خانواده هم بازماندهاند، جمعیت بزرگی که مجرد مانده و استعداد فرزندآوری در آنها به سمت ازدواجهای سفید و یا پارتنر داشتن به جای تشکیل خانواده متمایل شده و آمار خشونت و اختلافات خانوادگی فرزندان طلاق و جرائم مهریه حجم دادگاهها و زندانها را پر کرده است.
از طرفی انگیزهی مهاجرت از ایران برای زندگی بهتر و دستیابی به حداقلهایی از زندگی چنان قوت گرفته و غالب شده که تعبیری جز فرار در مورد آن نمیتوان به کار برد.
همچنین تجربهی رشد بیرویهی جمعیت در سالهای دههی شصت و تبعات آن هنوز دامنگیر جامعه است از انفجار جمعیت تا حاشیهنشینی شهرها، ظهور اشتغالهای کاذب کمبود فضاهای آموزشی و تفریحی تا کوپنی شدن مایحتاج زندگی و سهمیهای شدن صندلی دانشگاهها و ادارات و رقابت بر سر تصاحب شغل و منصب و تحصیل و ازدواج همه اموری بود که پتانسیل زیادی از جوانان ایران را یا هدر داد و یا به کشورهای دیگر سوق داد تا جائیکه امروزه در اکثر کشورهای صنعتی جمعیت زیادی از ایرانهای مهاجر را میتوان دید و این قطار یکطرفه همچنان از ایران به سوی زندگی بهتر مسافر میبرد.
البته میتوان کشورهای صنعتی و پیشرفتهای پیدا کرد که سیاست افزایش جمعیت را در پیش گرفته باشند اما نمیتوان ایران را با هیچ کدام از این موارد مقایسه کرد در ایران هیچگاه نه کمبود نیروی کار مطرح بوده و نه در هیچ برههای رشد جمعیت منفی را تجربه کرده، بلکه آنچه همیشه مطرح بوده مازاد نیروی کار و افزایش عرضه بر تقاضا و در نتیجه ارزانی و فراوانی نیروی کار بوده است. از طرفی تامین و پشتیبانی این جمعیت عظیم هزینههای جانبی به خانوادهها و کل سیستم اقتصادی ایران تحمیل کرده که فشار آن بر خانواده همیشه محسوس بوده است.
پس تغییر سیاستهای کلی ملی از "فرزند کمتر زندگی بهتر" به "فرزند بیشتر زندگی شادتر" چه انگیزه و تفکر توجیهگری جز آیندهنگری احتمال جنگ، نیاز به سرباز و قدرت نظامی میتواند داشته باشد. از طرفی حکومت میخواهد بار جمعیت مجرد مانده و تلف شده را به دوش بقیهی جامعه بیاندازد و از طرف دیگر انبوهی جمعیت را یک مانور قدرت و اقتدار در منطقه تصور میکند. زیرا ولایت سرباز میخواهد نه شهروند، و در این بین کیفیت فدای کمیت میشود. تنها چیزی که برای حاکمان مسلط بر ایران مهم نیست این است که در ظرف ۳سال آمار جمعیت زیر خط مطلق فقر دوبرابر شده و به ۳۰میلیون نفر رسیده است که چیزی در حدود ۳۰درصد کل جمعیت ایران است. همچنین پدیدهایی مانند دوقطبی شدن جامعه و ریزش قشر متوسط که آسیب اجتماعی محسوب میشود فدای مصلحتهای سیاسی و بازی قدرت جمهوری اسلامی در منطقه میشود.
تمام آنچه سخن به میان رفت از عوارض مستقیم و قابل مشاهدهی این تصمیم و تاثیراتش در جامعه است. تقویت آسیبهایی چون کودکهمسری و کودکمادری، افزایش مشکلات اقتصادی خانواده، و به تبع آن خشونت خانگی، طلاق، بارداریهای ناخواسته، سقط جنین در شرایط غیراستاندارد و سردتر شدن محبت کانون خانواده و کمتر شدن کیفیت تربیت فرزندان مواردی است که در حوصلهی این مقاله نمیگنجد.
اما نکته مهمتر اینکه اینچنین طرح مخربی جدا از اینکه تعیین سبک زندگی برای خانواده و دخالت دولت در امور داخلی مردم است چرا در قالب کلمات با بار معنایی معنایی مثبت ارائه میشود؟ آیا واقعا هدف و نتیجهی این طرح "حمایت از خانواده" است؟! یا این واژهآرایی فقط یک کمدی تراژدیک است به نظرم برای جواب باید به کتاب "توتالیتاریسم" هانا آرنت رجوع کنیم.
آرنت به وضوح نشان داد که در سیستمهای توتالیتر(تمامیتخواه) برای تحمیل موارد ناخواسته و در واقع
تلطیف اموری که مقبولیت جمعی یا فردی ندارد از فریب ذهن با کمک گرفتن از قدرت واژها استفاده میکند. همانطور که نازیها به کشتن افراد ضعیف و معلول پالایش و یا کشتار یهودیان را پاکسازی اروپا مینامیدند و همانطور که طرح صیانت از کاربران در فضای مجازی خالی کردن واژها از محتوا و هدفش محدود کردن شهروند ایرانی از دسترسی آزاد به اینترنت و گردش آزادانهی اطلاعات است، طرح حمایت از خانواده و جوانی جمعیت هم نه در حمایت از خانواده بلکه استفاده از خانواده در راستای اهداف سیاسی و پروژههای خصمجویانهی حکومتی است که مانند جزیرهای خود را از جهان اطراف جدا کرده و با دشمنانگاری و دشمنسازی مجبور به تحمیل خواستهها و ایدهآلهایش بر مردم خود و نشان دادن بازوهای قوی و صورت سرخ به همسایههایش است.
اگر سیاستگذاران کلی این نظام اندک درکی از جامعهشناسی اقتصاد میداشتند، میدانستند که با افزایش جمعیت غیر متناسب با منابع، تودهها به سمت جامعهی هابزی حرکت میکنند و رقابت بر سر تصاحب هرچه بیشتر منابع و تخصیص امکانات تبدیل به رقابتی برای بقا میشود. که هر فرصتی و هر منفعتی که برای شخصی میسر میشود تهدیدی و فرصت سوزیای برای افراد دیگر در آن زمینه است. مثلا کسی که تاجر میشود قسمتی از بازار تجارت را به خود اختصاص میدهد و این یعنی ضرری برای همهی رقیبان در آن زمینه یا کسی که خانهای میخرد شانس خرید آن ملک را از بقیه گرفته است. اگر این منابع به نسبت جمعیت نامتعادل باشد درصدی از جامعه سقوط کرده و توان تامین نیازهای خود را از دست میدهد چیزی شبیه به شرایط بنگلادش امروز. در زیر پوست چنین جامعهای آنارشی رشد کرده و رانت و رشوه، اختلاص و دزدی و هر راه غیرمجاز کسب اموال مشروع میشود و آمار جرم بشدت رو به فزونی میرود که مقدار زیادی از این آثار را در ایران امروز شاهد هستیم.
بسیار بعید و دور از ذهن است که تصور کنیم دولتمردان حاکم بر ایران این را نمیدانند و تنها توجیه ممکن اینست که اولویتی پررنگتر موجب نادیده گرفتن عوارضی به این وسعت میشود.
و بعیدتر اینکه بتوان اجرای این طرح را در شرایط امروز ایران طرح "حمایت از خانواده" نامید.