هفت سین ما امسال یاد شهدای انقلاب است
نویسنده: صبریه فلاح حسینی (کانی)
تق تق صدای گلوله میاید وهمهمه، در تنهایی خودم با قلم گوش به صدا شدم باز سربازان ژاندار مری مانور میدهند، سربازانی جوان که از شهر های دور وطن به شهر مرزی ما آمدەاند و هر روز توی کوچه باریک و سراشیب ما گذر میکنند. آدم دلش میخواهد برایشان سلام نظامی بگیرد. اما این همهمه چیست؟ باز خاطرات در خیالم رژه میروند، با چادری خیس از باران و دختر شیرخوارەام در آغوش شعار میدهم برای ازادی. این صدای همرزمان من است از خرد وکلان تمام خیابان دور میزنیم؛ ای شاه خائن آواره گردی خاک وطن را ویرانه کردی، باز باید کنار جدول خیابان بنشینم وشیشه شیر را به دهان آسو دخترم بگذارم، او باید بزرگ شود و در آزادی که برایش زحمت میکشیم شهید میدهیم خوب زندگی کند. یا کریمهای پشت پنجره گرسنەاند صداشان درآمد، کمی برنج پاشیدم. خانم همسایه خونش داره نقاشی میکنه آمده خونه من هم نماز هم بخاند هم استراحتی کند از قضا سخت مخالف دان دادن من به یا کریمهاست معتقد است نون هایی ک خرد میکنی پایین میریزند پرنده ها پایین میریزند گناه داره پامی زاریم گفتم بابا یا کریم ها هم گرسنه هستند خلاصه چند بار بحث کرده وحالا اینجا بود یا کریم هم از گرسنگی صدایشان در آمده بود.
با ترس ولرز مشتی برنج لب پنجره پاشیدم و نمازم را شروع کردم، صدای شوق و دعوای پرندەگان ترس به جانم انداخت ک مهمان من که مخالف دانه دادن به آنهاست بیدار شود. باز صدای همهمه و تیر اندازی به گوشم رسید، گفتم وای کجا پناه ببرم؟ بچهها چکار کنم، هواپیما یعنی میک عراقی آمده بود آنها را کشور روسیه در اختیار دشمن گذاشته بود، آژیر قر مز بصدا درآمد به پناه گاهیتان پناه ببرید؛ خانه نیمه ساخته جنگ زدهها خودش مخروبه بود کجا پناه ببرم. گوشەای با بچەها نشستیم هر چه بادا باد، غرق درخاطرات سال ۶۰ بودم. خانم همسایه غلطی خورد، صدا بیشتر شد مرگ بر دیکتاتور . چه خبر است مگر انقلاب تمام نشده، جنگ هم طبق قبول شرم آور قطعنامه تمام شد. پس این صدا چیست ما حتمن در آزادی و رفاه و آسایش هستیم، خاک وطن هم آباد شد و اصلا پول برق و آب هم نمیدیم. وای بشکەهای نفت در انبار و حیاط تلمبار شده. چرا من خیالاتی شدم، سرم را بیشتر ب پنجره نزدیک کردم، نه زمان فاصله افتاده، اسفند ماه است اوو... سال ۱۴۰۱ است. توهم دارم خدایا، شاید بخاطر موج انفجار هنگام فرار از دست عراقی ها منو گرفت مرا به این توهم دچار کرده، قرصم را بخورم. اما این خیال نبود صدای جوانان بود که شعار آزادی میدادند جوانان پیر شده از رنج بیکاری وهزاران درد، مردم گرسنه و... نفتی در کار نبود قبضهای برق و آب گرانتر، عراقیها در مشهد برای عیش و نوش پذیرا میشوند و روسیه دزد غارتگر و دوست شده، جوانان در زندان و قبرستانها وسیعتر از شهرها.
اه بلندی کشیدم و از خجالت این نسل گوشه چشمانم قطرات اشک سرازیر شد. من کجای این اتفاقم و آیا اشتباه کردم؟ نمیدانم. خدا کند باران بیاید خیابان خون گرفته. پنجره را بستم گفتم دست حق یارتان.
هفت سین ما امسال یاد شهدای انقلاب و یک سبزع برای سر سبزی وطن و یک تنگ آب بدون ماهی برای لبان تشنگان اعدامیان، ب جای عید دیدن دیدن از مزار شهدا و هم دردی با خانواده آنها
هر بژی چوار پارچه کوردستان
ژن . ژیان. آزادی