بند هشت زندان قرچک تعطیل شد!

نویسندە: مژگان ایلانلو

 

اگر این جمله برای تمام مردم فقط یک خبر عادی لابه لای باران اخبار دیگر است برای ما معنای دیگری دارد، برای ما زنان زندانی که در یکی از مخوف ترین دوران تاریخ معاصر (به غیر از دهه شصت) گرفتار دخمەای بی هوا و آب و بهداشت به نام بند هشت زندان قرچک شده بودیم.

راهرویی که از شدت ازدحام جمعیت صدا به صدا نمی رسید. فقط سکانس‌های ترسناک سینمایی که انبوه پریشان خلق در محیطی بسته دور هم می‌لولند ، شبیه به آنجا بود.

همین ما هر روز مسئول کنترل عدم گسترش شپش در موهای دخترکان وحشت زده بند هشت بودیم، مسئول جدا کردن بیماران عفونی از بقیه. مسئول تقسیم غذای جیرەای که وکیل بند با خجالت به ما می‌داد و می‌گفت: شرمنده همین قابلمه کوچک را دادند بین صد و شصت نفر تقسیم کنید.

روزهای یاس و گریه و ناامیدی دخترکان کوچک،تولدهای نوزده سالگی و بیست سالگی، دختری که سه شب قبل از عروسیش او را آوردند و در زندان برایش حنابندان گرفتیم...

بماند که چه بر ما گذشت شرح آن  باشد برای وقتی دیگر، امادر خبر آمد که" بند هشت تعطیل شد"  و ما امروز این پیروزی را جشن گرفتیم.

جشن مقاومت نسلی از زنان که تا تاریخ هست داستان‌هایی برای گفتن دارند و شعرهایی برای سرودن و رازهایی برای  رویین تن شدن...

همراه با هم سلولی‌های "بند دو الف" در زندان اوین ..به یاد روزهای تیره و تاریک و سردی که کاشی‌ها و سنگ‌های سلول را می‌شمردیم تا حساب زمان و مکان از دستمان نرود، به یاد کنج سرد سلول انفرادی ..به یاد شبان و روزانی که حسرت دیدن آسمان را داشتیم و بوی اولین باران پاییزی را از پنجره چسبیده به سقف سلول تنفس کردیم.  به یاد صدای پرنده مهاجری که در هواخوری از پشت چشم بند در رویامان پیغامی برای خانواده هامان می‌فرستادیم تا او پرواز کند و با خود ببرد....به یاد چشم بندهای خیس و دستبندهای سنگینی که بر مچ‌های لاغرمان چفت می‌کردند... به شکرانه تحقق آرزوی دیدن  همدیگر در زیر آسمان شهر خودمان...تهران...و آن همه رویا که در سلول بافتیم و قول و قرار گذاشتیم که اگر روزی آزاد شدیم در خیابان‌های تهران عزیزمان همدیگر را بغل کنیم،  و امروز همدیگر را در آغوش فشردیم ..سخت و گرم...

در ضمن یلدا معیری عزیز دلم هم بود که زودتر رفت ..

جای دوستان دربند مان در زندان اوین خالی ، آزادشان کنید .

زن_زندگی_آزادی

زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید

از صفحه اینستاگرام مژگان ایلانلو زندانی سیاسی سابق