استفاده سیستماتیک از احساس شرم در سرکوب صدای زنان در ایران
در تاریخ جنبش زنان در ایران، مبارزه زنان برای حقوق بشر همواره به طرق مختلف سرکوب شده است. یکی از روش های سرکوب استفاده سیستماتیک از احساس شرم بوده است. بحث خود را با تعریفی از مفهوم شرم آغاز میکنم و توضیح میدهم که چگونه استفاده از آن در حوزه عمومی, عاملیت زنان را در جامعه محدود کرده است. همچنین به چگونگی استفاده حکومت اسلامی از شرم برای حذف زنان از عرصه عمومی می پردازم.
تاثیر مخرب شرم
«شرم یک احساس ناراحت کننده است، جایی که احساس می کنیم مقصر و بی ارزش، ناکافی، آسیب پذیر هستیم […]. کانون شرم بر هویت ماست، بر این که چه کسی هستیم» (Zahavi ٢٠٢٠:٣٥١). این تعریف آگاهی از این فرض را توصیف میکند که چیزی معیوب، بیصلاحیت یا احمقانه در فرد وجود دارد که باعث میشود به گونهای رفتار کند که مانع از دستیابی به اهدافش شود یا باعث رفتار غیراخلاقی یا ضد اجتماعی نسبت به دیگران شود. این امر باعث ایجاد شک و خشم نسبت به خود می شود. محققان به نقش مثبت شرم در تشویق تفکر انتقادی نسبت به خود نیز اشاره کردهاند که این وجه نیز قابل بحث است. در این مقاله اما صرفاً بر تأثیر مخرب شک و خشم نسبت به خود که ناشی از شرم است تمرکز میکنم.
شرمساری سیستماتیک بدن زنان
از نظر تاریخی و فرهنگی، پیوندهای قوی بین بدن زنان، تمایلات جنسی و شرم وجود دارد. این پیوندها هم شخصی و هم سیاسی است. حال اگر دستورات دینی را هم بدان اضافه کنیم، این احساس شرم در کنار احساس گناه دوچندان می شود.
حکومت اسلامی ایران با اجرای قانون حجاب اجباری به عنوان نماد زن مسلمان، سعی در ایجاد شرم سیستماتیک نسبت به حضور بدن و حتی موی زن در جامعه کرده و از این طریق مردسالاری و انقیاد اجتماعی زنان را نهادینه کرده است. در واقع حکومت اسلامی فضای عمومی را عرصه انحصاری مردان قرار داده است. زنان به شرطی می توانند وارد این فضای عمومی شوند و در آن فعالیت کنند که مردانگی آن را بپذیرند و برتری ادعایی مردان در این فضا را به رسمیت بشناسند.
دغدغه حفظ حجاب و عدم تحریک جنسی مردان با نشان دادن موهای خود، وظیفه زنانی شد که خواهان عاملیت خود در ساختارهای اجتماعی بودند و به این ترتیب ایجاد احساس شرم در زنان از مو و بدن زنانه که ظاهرا باعث مشوش شدن و برانگیخته شدن احساسات جنسی مردان می شود جزئی از سیاست حکومت اسلامی شده است .
پیامدهای شخصی و سیاسی
با بررسی دقیقتر، درمییابیم که هدف این سیاست محدود کردن حضور زنان در جامعه است که میتواند قدرت انحصاری مردان در ساختارهای اجتماعی را تهدید کند. بنابراین، ایجاد احساس شرم در زنان، قدرت بلامنازع مردان را تضمین می کند. حتی تا جایی که مرد به خودش حق مالکیت بر بدن زن در عرصه عمومی می دهد تا بدن زن را در کوچه و خیابان مورد آرار جنسی قرار دهد، در حالیکه از زن انتظار میرود که از این تجاوز مرد به حریم شخصی اش دچار احساس شرم شود. اینگونه است که به گفته سارا احمد، شرم به شکلی از سیاست فرهنگی تبدیل می شود..(Dolezal ٢٠٢٠)
زندگی با شرم سیستمایک عواقب عمیق و ماندگاری بر روان فرد دارد، هم از نظر شخصی و هم از نظر سیاسی. هنگامی که شرم در فرآیند اجتماعی شدن درونی می شود، نه تنها چارچوب ذهنی فرد را شکل میدهد، بلکه بر نحوه حضور فرد در جهان نیز تأثیر می گذارد. در این حالت، شرم دیگر صرفاً یک احساس نیست، بلکه تبدیل به نوعی ویژگی شخصیتی می شود که بر رفتار، تعاملات و فعالیت ها در موقعیت های مختلف تأثیر می گذارد. این می تواند عمیقاً ناتوان کننده و آسیب زا باشد و بر حس فرد از خود و در نتیجه بر بیان قصد و اختیار او در جهان و نسبت به دیگران تأثیر بگذارد. شرم یک خود وسواسی راکد و ساختارشکن ایجاد می کند. شرم زن تأییدی است بر آنچه جامعه مردسالار معتقد است – اینکه زن فردی کم ارزش تر از مرد است (Dolezal ٢٠٢٠).
اعتراض و خشم سرکوب شده به جنبش تبدیل شد
در طول سالهای حکومت اسلامی، زنان به طرق مختلف سعی در مبارزه با این سیاست داشتهاند، از گفتوگوی آشتیجویانه و ورود به سیاست گرفته تا تغییر سیاست – که البته همیشه با شکست مواجه شده است – تا نافرمانی مدنی در برابر قوانین تحقیرآمیز که بر بدنشان نظارت میکند، از جمله به اصطلاح بد حجابی که پوشش نامناسبی است که با موازین و آرمان حکومت اسلامی مبنی بر پوشاندن مو و بدن با چادر یا مانتوی بلند و گشاد مطابقت ندارد. این مبارزه در سال ۱۳۹۶در قالب اعتراضات فردی دختران خیابان انقلاب ادامه یافت که متاسفانه نتوانستند حمایت توده ای پیدا کنند و سرکوب شدند. اما با قتل ژینا (مهسا) امینی این اعتراض و خشم سرکوب شده تشدید شده و به جنبش تبدیل شده است. این خشم در عین اینکه به شدت سرکوب شده بود، نه تنها زنان را به اعتراض واداشت، بلکه مردان را نیز در دفاع از کرامت انسانی وارد صحنه کرد. حتی در این سرکوب ها نیز، ما شاهد سیاست شرمساری هستیم. نیروهای سرکوبگر نه تنها با باتوم و با تیراندازی به مردم اعتراض را خاموش کرده اند، بلکه با آزار و اذیت جنسی زنان معترض را نیز تحقیر کرده اند. نمونه آن را می توان در این ویدئوی کوتاه و همچنین گزارش شبکه سی ان ان در استفاده جمهوری اسلامی از خشونت و آزار جنسی علیه معترضان پیدا کرد.
به امید پیروزی »زن، زندگی، آزادی«
در پایان، به تعریف شرم توسط کارل مارکس اشاره می کنم تا شرم را از زاویه ای متفاوت و حتی در معنای مثبت آن در نظر بگیریم. مارکس شرم را نوعی خشم نسبت به خود میداند: «شرم نوعی خشم است که به خود برگردانده شده است» (Weyher ۲۰۱۲: ۳۵۱). زنان در طول سالهای حکومت اسلامی با یک الهیات جنسیتی و یک الهیات سیاسی مواجه بودهاند که همواره آنان را تابع مردان کرده است. اکنون از تحمل چنین موضعی در این سالها شرمنده اند و این شرم به نوعی خشم نسبت به خود و انگیزه ای برای شروع اقدام انقلابی علیه سیاست های ظالمانه و تبعیض آمیز حکومت اسلامی و سیاستهای جنسیتی آن تبدیل شده است. این زنان دیگر چنین شرمی را از سوی حکومت اسلامی نمی پذیرند بلکه شرم را در بی شرمی حکومت اسلامی و نیروهای سرکوبگر آن میبینند و همچنین در بیشرمی مراجع و روحانیت دینی در ایران و نیز سران سایر حکومتهای اسلامی که نظارهگرند بر آنچه بر زنان در جمهوری اسلامی ایران میگذرد و سکوت پیشه کردهاند.
نویسنده: مرضیه بخشیزاده
منبع: آکادمی چراغ