افغانستان در گذرگاه جنایت علیه بشریت؛ از کودتای هفتثور تا امروز
از کودتای هفتثور تا بازگشت طالبان، مردم افغانستان، بهویژه زنان و کودکان، قربانی جنگ، اشغال و بحرانهای انسانی شدهاند.
					
بهاران لهیب
افغانستان- بعد از کودتای هفتثور ۱۳۵۷، وضعیت افغانستان رو به وخامت گذاشت؛ میلیونها افغان مهاجرت کردند و بسیاری دیگر کشته یا زخمی شدند. دولت حاکم به سرکوب و کشتار تمام مخالفان خود پرداخت. زندانها از روشنفکران، معلمان، استادان پوهنتونها(دانشگاه)، شاگردان مکاتب و کارمندان دولتی پر شد و همه آنان مورد شکنجه، توهین و تحقیر قرار گرفتند؛ تا امروز از سرنوشت تعداد زیادی از آنان خبری نیست. مادران، همسران و فرزندانشان در انتظار اطلاع از وضعیت عزیزان شان تا امروز ماندهاند.
دولتهای وابستهای «خلق» و «پرچم» (دو حزبی که در طول چهارده سال حضور نظامی شوروی بر کشور حاکم بودند و به نام کمونیسم، با عملکرد و رفتار فاشیزمشان افغانستان را به خاک و خون یکسان کردند.) با پافشاری بر ادامه حکومتشان، از اتحاد جماهیر شوروی خواستند تا نیروهای نظامی به افغانستان بفرستد. در ششم جدی ۱۳۵۸، نیروهای نظامی شوروی از راه دریای آمو وارد شمال افغانستان شدند. ورود آنان در شمال کابل با حملات نیروهای مترقی و وطندوست افغانستان مواجه شد. روسها با تجهیزات پیشرفته وارد شده بودند؛ اما این نیروها با دستان خالی و سلاحهای ساده بر کاروانها آنان حمله ورد شدند و تلفات بر روسها وارد آوردند.
از همان روز، مقاومت مردم علیه حضور شوروی و دولت دستنشاندهاش آغاز شد. در همه ولایات مردم به قیام و مبارزه برخاستند؛ اگرچه اکثریت قیامها با سرکوب، کشتار و شکست مواجه شد، اما روشن شد که تسلط بر افغانستان بهسادگی ممکن نیست.
از این فرصت، امریکا بهعنوان ابرقدرت رقیب شوروی استفاده کرد و با همکاری پاکستان، ایران و عربستان سعودی گروهها و احزابی اسلامی را در پاکستان و ایران شکل داد که در عمل به دنبال منافع خود و بساز و بفروش قدرت بودند. زمانی که اینان وارد جنگ شدند، از بدو شکلگیری تا امروز بیشتر به منافع شخصی و انگفت سرمایه برای خود توجه کردند. در کنار کشتار روشنفکران توسط نیروهای شوروی و دولت دستنشانده، در پشاور پاکستان نیز بهدست جریانهایی مانند گروهی به رهبری گلبدین حکمتیار، عبدالرب رسول سیاف و دیگران در همدستی با ایاسآی پاکستان، صدها روشنفکر و فعال سیاسی را به قتل رسیدند؛ از جمله میشود از قتل مینا، رهبر «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» RAWA)) یاد آورشد.
روایتهایی وجود دارد که در آن زمان میان خلق و پرچم و گلبدین حکمتیار قراردادهایی وجود داشته است که روشنفکرانی که از چنگ خلقیها و پرچمیها فرار کردند، در خاک پاکستان به دست نیروهای طرفدار حکمتیار به قتل رسیدند.
در جریان چهارده سال حضور نظامی شوروی و دولتهای دستنشانده آن، بالاخره در ۸ ثور ۱۳۷۱ این نظام فروپاشید و احزاب مختلف جهادی که بهمرور تشکیل شده بودند، کنترل را به دست گرفتند. در طول پنج سال نخست حکومتشان، این احزاب با جنایت، کشتار، فساد عمومی، و تجاوز بر زنان و کودکان، سابقهای خود روی خلق و پرچم را سفید کردند. سپس امریکا و پاکستان از این وضعیت بهرهبردند و طالبان را از میان همین احزاب بنیادگرا شکل دادند؛ طالبان را با چهرهای متفاوت از برخی گروههای جهادی پیشین برای مردم و جامعه جهانی به نمایش گذاشتند. در ۵ میزان ۱۳۷۵ وارد کابل شدند و حاکمیت را بر ویرانیها و خرابیهای شهر کابل آغاز کردند.
از زمانی که گروههای هشتثوری و طالبان وارد کابل شدند، زنان و مردم با محدودیتهای جدی مواجه شدند: حجاب اجباری، محرومیت از تحصیل و محدودیتهای اجتماعی گسترده. طالبان بر این وضعیت مهر تأیید زدند و تنظیمهای هشتثوری به مناطق پنجشیر و شمال کابل فرار کردند و به رهبری احمدشاه مسعود جبههای مقاومت را آغاز کردند. بار دیگر قربانی اصلی مردم، بهویژه زنان و کودکان بودند. در طول پنج سال حکومت طالبان، زمینها و خانههای مردم به آتش کشیده شد، در بلخ و بامیان قتلعامها رخ داد و بتهای بامیان نیز منفجر و نابود شدند و استدیوم کابل را به کشتارگاه تبدیل نمودند.
پس از حادثهٔ یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، امریکا و ناتو با استفاده از پایگاهها و مسیرهای منطقهای از جمله پاکستان، در هفت اکتبر همان سال وارد عمل شدند و طالبان را از قدرت ساقط کردند. اما از همان روزهای نخست اشغال، تبلیغات گستردهای بود که پیشبینی میکرد طالبان تقویت خواهند شد و جنگ داخلی در کشور شدت میگیرد؛ این پیشبینیها به دلیل صحت یافت که طالبان باز هم از لحاظ نظامی و تسلحاتی از طرف کشورهای دخیل به قضایایی افغانستان حمایت شدند. همین بود که در سالهای ۲۰۱۵ حملات انتحاری و خشونتها آغاز شد.
تا این که در ۱۵ اگست ۲۰۲۱ طالبان مجددا قدرت را به دست گرفتند. پیش از بازگشت آنان، برخی بازیگران بینالمللی و منطقهای تلاش کردند. چهرهای دموکراتیک و میانهروانهای از طالبان نشان دهند، اما در چهار سال گذشته مردم و زنان افغانستان روزگار بدتری نسبت به هر زمان دیگر را تجربه کردهاند و اولین قربانیان همواره زنان و کودکان بودهاند.
در ماههای اخیر، مردم افغانستان شاهد حملاتی بودهاند که از سوی پاکستان گزارش میشود؛ بمبارانها و حملات در کابل، قندهار، پکتیکا و کنر جوانانی را هدف قرار داده که برای پیدا کردن لقمه نانی در جادهها سرگردان بودهاند. که در این حملات باعث کشته و زخمیشدن شان شد. مردم افغانستان فقر، بیکاری و سرکوب طالبان با بمبافگنان پاکستان نیز کشته شدند. مردم با تمسخر میگویند: «چرا پدر از پسرانش خود خفه است؟»
برای مردم افغانستان پرسش اینست که چگونه طالبان که در ابتدا تربیتشدهای پاکستان بودند، اکنون با این کشور اختلاف پیدا کردند؟ و بر سر یکدیگر میکوبند. در چنین بستری، مردم افغانستان باید در معرض تنشهای بیندولتی نیز قرار گیرند.
آگاهان بر این باورند که امریکا با روشهای متفاوت و پاکستان با راهبردهای منطقهای تلاش میکنند منافع خود را حفظ کنند؛ برخی معتقدند که همزمان، تمایل طالبان به روابط نزدیکتر با ایران، روسیه و چین نیز افزایش یافته است. در این وضعیت، بقایای دولت پیشین و برخی تنظیمهای جهادی از فرصت استفاده کرده تا دوباره به قدرت برسند و به سرمایههای باز مانده شان دسترسی پیدا کنند.
نتیجه این روند، جز خونریزی بیشتر و استثمار مردم نیست و افغانستان قربانی بازیهای ژئوپولتیک و رقابتهای منطقهای و بینالمللی شده است؛ از کودتای هفتثور و دخالت شوروی تا شکلگیری و تسلیط جریانهای جهادی و طالبان و مداخلات قدرتهای خارجی، همواره مردم عادی بهویژه زنان و کودکان بیشترین هزینه را پرداختهاند. تا زمانی که منافع خارجی و رقابتهای داخلی بر منافع ملی و حقوق بشر در افغانستان اولویت داشته باشد، بازسازیِ واقعی، صلح پایدار و عدالت برای قربانیان این دههها دستنیافتنی باقی خواهد ماند. تنها راه ممکن، مبارزه نترس زنان و مردان آگاه و افشایی جنایات گروهها و دولتهای دخیل میباشد و بس.