زنان چرا به افسردگی مبتلا می‌شوند

زنان در مقایسه با مردان دو برابر بیشتر در طول عمر خود اختلال‌ افسردگی حاد را تجربه می‌کنند، هرچند دلیل شیوع بیشتر اختلال افسردگی در بین زنان هنوز مشخص نیست، اما ترکیبی از عوامل اجتماعی، روانی، ژنتیکی، هورمونی و زیست‌شناسی می‌توانند در این امر دخیل باشند.

 

مرکز خبر- افسردگی نوعی اختلال خلقی و روانی است، که با احساس مداوم غم، اندوه و از دست دادن علاقه و امید به زندگی همراه است، افسردگی زنان در دوره‌های مختلف زندگی آنها من‌جمله بعد از بارداری، زایمان و یائسگی و حتی بعد از ازدواج زنان پدیدار می‌شود و زندگی آنها را تهدید می‌کند.

افسردگی یکی از شایع‌ترین مشکلات بهداشت روان است، بنابر اعلام سازمان جهانی بهداشتی، در سال ۲۰۰۲ افسردگی چهارمین رتبه را در بین بیماری‌ها داراست و شایع‌ترین علت ناتوانی محسوب می‌شود، در ایران نیز جزو ۷ علت بیماری و ناتوانی در سنین مختلف به شمار می‌‌رود.

عوامل مختلفی مانند رویارویی با مشکلات، تجربه‌ی آزار جنسی، خشونت، بی‌مهری و تجاوز و شرایط دشوار زندگی از یک سو و راهکارهایی که شخص از آنان برای حل مسائل خود استفاده می‌کند از سوی دیگر در بروز اختلالات خلقی موثرند.

دکتر جیل گلداستین از بیمارستان زنان در بوستون طی تحقیقات منتشر شدەاش در این زمینه اعلام کرد که به‌طور قطع، زنان در مقابل افسردگی آسیب‌پذیرتر بوده و به‌دلیل عوامل زیست‌شناختی بیشتر آسیب می‌بینند.

طبق این تحقیق، اگرچه زنان به‌طورکلی با تغییرات احساسی خود بهتر آشنا هستند و اغلب بهتر می‌توانند علائم افسردگی‌شان را به دیگران توضیح دهند و بیشتر به دنبال درمان نیز باشند اما با این وجود هنوز نمی‌توان به طور کامل شرح داد، که چرا زنان در مقایسه با مردان بیشتر مستعد ابتلا به افسردگی هستند.

 

دلایل افسردگی در زنان طبق تحقیقات پزشکی و روان‌شناختی اینگونه اعلام شده است

آسیب‌‌های ژنتیکی: وراثت و سابقه‌ی خانوادگی خطر ابتلا به افسردگی را در زنان و مردان افزایش می‌دهد اما با این حال آسیب‌پذیری ژنتیکی، همراه با حوادث استرس‌زا در زندگی، ممکن است به بروز شدیدتر افسردگی در زنان منجر شود، همچنین این احتمال وجود دارد که زنان در واکنش به حوادث استرس‌زا، علائم شدیدتر افسردگی را تجربه کنند.

 

رشد جنینی: در مدت زمان رشد جنین در رحم، تفاوت‌های جنسی در مغز اتفاق می‌افتد که به برخی نقاط مغز اجازه می‌دهد که موجب بروز رفتارهای متفاوت در زنان شود و همین امر می‌تواند در تشدید علائم این اختلال در زنان موثر باشد. علاوه بر این، هورمون‌ها و ژن‌هایی که در طول دوره‌ی رشد جنینی دچار اختلال می‌شوند نیز، زمینه را فراهم می‌سازند تا برخی افراد در برابر اختلال‌های روانی همچون افسردگی آسیب‌پذیرتر شوند.

 

نوجوانی و بلوغ: تا پیش از بلوغ تفاوت‌های جنسی کمتری در افسردگی وجود دارد و این اختلال به طور برابر در دختران و پسران بروز می‌کند. این تفاوت جنسی پس از سن بلوغ و بین ۱۶ تا ۲۰ سالگی در نوجوانان مشاهده و موجب می‌شود که دختران دو برابر بیشتر افسرده شوند.

 

بارداری: بارداری می‌تواند یک کاتالیزوری برای افسردگی در زنان باشد، تغییرات هورمونی در طول بارداری و بعد از آن به افزایش این خطر کمک می‌کند. مشکل در لقاح، بارداری ناخواسته یا سقط جنین می‌تواند در تشدید افسردگی در زنان، نقش بسزایی داشته باشد. پس از بارداری نیز ضرورت‌های مراقبت از نوزاد، می‌تواند احساس بی‌تعادلی رفتاری و خلقی را در مادر بوجود آورد.

 

رسیدن به یائسگی: افزایش و کاهش تدریجی هورمون‌های تولید مثل در سال‌های منتهی به یائسگی و در طول این دوره به افسردگی کمک می‌کند، این دوره که یک مرحله‌ی طبیعی در زندگی زنان است باعث می‌شود که تغییرات روانی و جسمی در آنها ظاهر شود، که بر رفتار و خلق و خو تاثیر چشمگیر دارند.

 

تأثیر تبعیض: علاوه بر عوامل هورمونی و تأثیر آن‌ها خصوصا بر زنان از جمله در دوران بلوغ، حاملگی، دوران بعد از زایمان یا همچنین یائسگی، عدم برخورداری از عزت نفس کافی ریشه‌ی بسیاری از انواع افسردگی محسوب می‌شود. به رغم همه‌ی پیشرفت‌های اجتماعی شاید تصور اینکه هنوز در بسیاری از خانواده‌ها فرزند پسر را بر دختر ترجیح می‌دهند سخت باشد. در ایران با اینکه دختران در عرصه‌های مختلف توانایی‌های خود را نشان داده و برای مثال درصد بالایی از دانشجویان دانشگاهها را تشکیل می‌دهند، همچنان با تبعیض حاکم بر خانواده مواجه بوده و بیش از پسران مورد آزار، خشونت، کنترل، تحقیر و بی‌مهری والدین خود قرار می‌گیرند. تبعیض موجود بین فرزندان دختر و پسر، رفتار خصمانه‌ی والدین با آن‌ها و به کارگیری روش‌های تربیتی سنتی که در آن دختران جنس دوم محسوب می‌شوند دلایلی هستند که موجب کاهش عزت نفس دختران شده و در نتیجه بر میزان شکنندگی روحیشان می‌افزاید.

''هم‌ذات پنداری" روندی است که در طی آن کودک تلاش می‌کند شبیه والدین هم‌جنسش باشد. مرگ زودهنگام مادر یا داشتن مادری افسرده احتمال افسردگی کودکان دختر را که از مادر الگوبرداری می‌کنند افزایش می‌دهد. عدم توجه مادری که از افسردگی رنج می‌برد بخت برخورداری از عزت نفس کافی را کم کرده و ممکن است از دختر، زنی بسازد که برای خود هیچ ارزشی قایل نیست.

 

اشتغال و استرس: برخی از زنان با بچه‌دارشدن خود را تنها به‌عنوان مادر تعریف و تمام وقتشان را صرف تعلیم و تربیت فرزندانشان می‌کنند. در این صورت زندگی یک زوج آنقدر وقف بچه‌ها می‌شود که تصور تداوم رابطه‌ی آن‌ها بدون وجود فرزندانشان ناممکن است. زنانی که زندگی‌شان تنها وقف خانه‌داری و بچه‌داری است با بزرگ شدن آنها و ترک خانه و تصور اینکه دیگر کسی به مراقبت و حضور آنان نیاز ندارد، ممکن است دچار افسردگی شوند. آن‌ها با رفتن بچه‌ها احساس می‌کنند فایده‌ای برای دیگران ندارند و هویت خود را از دست داده‌اند.

نتیجه‌ی بعضی از تحقیقات نشان داده است که عدم اشتغال و داشتن سه فرزند یا بیشتر می‌تواند به علت شکننده کردن موقعیت اجتماعی زن به عاملی برای افسردگی بدل شود. استیصال و گیر کردن در موقعیتی که راه خارج شدن از آن دشوار به نظر می‌رسد یکی از عوامل مهم در بروز افسردگی است.

در میان زنان شاغل دسته‌ای که نتوانسته‌اند بین زندگی خانوادگی و شغلی خود تعادل ایجاد کنند اغلب سرخورده می‌شوند. عدم تقسیم کار در خانه و در نتیجه به دوش کشیدن بخش بزرگی از مسئولیت خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان بار مضاعفی است که آنها بعد از مدتی توان تحملش را از دست می‌دهند. این زنان نهایتاً ممکن است به این نتیجه برسند که وظایف خود را آن‌طور که باید انجام نمی‌دهند و در نتیجه احساس گناه و عدم رضایت کنند.

عدم پذیرش و به رسمیت شناختن شیوه‌ی زندگی فرد توسط خانواده تأثیرات عمیقی بر او می‌گذارد. این عدم پذیرش شخص را در بن‌بستی عاطفی قرار می‌دهد و او را علی‌رغم میلش مجبور به انتخاب می‌کند، انتخابی که در آن ادای دین به یکی عدم احترام و حق‌نشناسی به دیگری محسوب می‌شود.

 

تغذیه‌ی نامناسب: عوامل تغذیه‌ای نقش مهمی در بروز افسردگی دارند. از طرف دیگر، کسانی که دچار افسردگی هستند غالباً تغذیه‌ی نامناسبی دارند و بنابراین از این جهت در معرض خطر هستند. هنگامی که فردی دچار افسردگی باشد سطح انرژی در او کمتر از حد معمول است و اشتیاق و اشتها برای بسیاری از چیزها از جمله غذا در او از بین می‌رود و در نتیجه تغذیه‌ی فرد دچار اختلال می‌شود.

کاهش یا افزایش وزن ناخواسته و جذب ناکافی ویتامین‌ها و مواد معدنی غالبا با افسردگی ارتباط دارد. افرادی که دچار افسردگی هستند، معمولاً از کافئین برای بالا بردن انرژی خود استفاده می‌کنند. اما این اقدام می‌تواند کاملاً اشتباه باشد. کافئین سیستم عصبی را تحریک می‌کند بنابراین مقدار زیاد آن می‌تواند مانع استراحت خوب شبانه شود. کافئین از خواب عمیق جلوگیری می‌کند. تحریک بیش از حد سیستم عصبی می‌تواند به طور بالقوه باعث افزایش سطح اضطراب شود. اضطراب و افسردگی معمولاً دست در دست هم حرکت می‌کنند و این امر بهبودی را دشوارتر می‌کند.

 

راه‌های درمان افسردگی

راه‌های درمان افسردگی، تجویز دارو برای تسکین علائم، مانند فکر به خودکشی، یا تسهیل روش‌های روان‌درمانی (نورومدولاسیون) است که در آن به منظور بازگرداندن ارتباط موثر بین قسمت‌های کلیدی مغز، اعصاب بەصورت مستقیم تحریک می‌شوند. نتایج حاکی از این است که روان‌درمانی دست کم به اندازه‌‌ی مصرف دارو موثر عمل می‌کند و ترکیب این دو روش برای بسیاری از افراد بهترین نتایج را به همراه دارد.

به‌ علاوه، افراد می‌توانند با ایجاد تغییراتی در سبک زندگی، از رژیم غذایی و ورزش ساده گرفته تا انجام کارهای هنری و پرداختن به موسیقی و تمرین مدیتیشن، به درمان افسردگی کمک کنند.

بهبود شرایط اقتصادی، امنیت شغلی، شرایط مناسب کار و حمایت‌های اجتماعی هم قطعاً به کاهش افسردگی در زنان منجر می‌شود، برقراری عدالت و رفع تبعیض هم چه در محیط خانواده و چه در جامعه می‌تواند مانع بروز افسردگی شود.