نبود امکانات صحی معضله دیگریست برای مردم افغانستان
سوریه و خاله ماهجان میگویند: همه بدبختی که برسرما میآید از دست حاکمان است ما همیشه دعا میکنیم که دولت شان زود تر ویران شود تا ما مردم از شرشان خلاص شویم.
بهاران لهیب
کابل- با حاکمیت دوباره طالبان در کنار دیگر بدبختیها درجه کمبود و یا هم نبود خدمات صحی در سرتاسر افغانستان بلند رفته است در بازارها دواهای تاریخ تیر شده و یا بیکیفیت پاکستانی و ایرانی به فروش میرسد. داکتران (پزشکان) هم برای این که مریض زودتر تداوی شود قویترین دواها را به وی تطبیق میکنند که باعوارض جانبی شدید مواجه می شوند، به جز در چند شهر بزرگ، شفاخانهها با امکانات ناچیز وجود دارد در اکثریت ولسوالیهای ولایات امکانات صحی موجود نیست اگر هم است در حد ساختمان کلنیک و یا یک یا دو نفر از کارمندان صحی (نرس و قابله) که هیچ نوع همکاری درست به مریضان نمیتوانند انجام بدهند.
لوگر هم مانند سایر ولایات افغانستان مردمش از کمبود و یا هم نبود خدمات صحی رنج میبرند. در این ولایت در کنار امراض فصلی و حاد، یکی از امراض که در بین کودکان مروج بود سو شکل شدن از شیر که تغذیه میکردند.
سوریه ع، یکی از مادران است که طفلش با تغذیه نادرست سوشکل شده، میگوید: «دخترم مریض است در نزدیک خانه ما کلینک (بیمارستان )وجود ندارد و من هم توانایی اقتصادی ندارم که به شهر انتقال بدهم.»
دختر سوریه نازنین نام دارد. مادرش در جریان ولادت نازنین جراحی شده بعد از جراحی مادر با کمبود شیر مواجه است بنا مجبور شده برای سیر کردن اشکم نازنین از شیر پودری استفاده نماید. شیر که به وی میدهند از بیکیفیت ترین شیرهاست ولی قیمتی، به گفته سوریه بارها به نزد داکتر مراجعه کرده ولی هیچگاه علت وضعیت پیش آمده طفلش به وی گفته نشد. تمام وجود نازنین با شیر که تغدیه میکند حساسیت نموده است.
عین وضعیت را نواسه دوساله خاله ماهجان دارد. خاله ماهجان میگوید: «زمان ولادت عروسم فوت نمود در ولادت خود مشکل داشت شفاخانه از ما بسیار دور است در جریان راه وی را از دست دادیم. دختری جا مانده از وی را من مسولیت گرفتم. من هم مجبور بودم که از شیر پودری به وی بدهم.»
نواسه خاله ماهجان با وجود که دوسال عمر دارد ولی به غیر از شیر غذایی دیگر را خورده نمیتواند و این مشکل وی درد سر بزرگ به خانواده شده است و تمام روز او گریه میکند.
خاله ماهجان میگوید: «یکی دوبار به کلنیک ولسوالی برای تداوی وی مراجعه کردم ولی چند دوا به وی داده شد که شب روز خواب بود دیگر نبردمش.»
در آخر حرف سوریه و خاله ماهجان این بود که همه بدبختی که برسرما میآید از دست حاکمان است ما همیشه دعا میکنیم که دولت شان زود تر ویران شود تا ما مردم از شرشان خلاص شویم.