مادر سویدایی، عزیزانش را از ترس مثله شدن در حیاط دفن کرد

نور طلیعه، مادری که در پی کشتار گروهک جهادی «هیئت تحریر الشام» در سویدا، پسر و سه برادرش را از دست داد، از بیم آنکه پیکر عزیزانش پس از مرگ مثله شود، آن‌ها را در باغچهٔ خانه‌اش به خاک سپرد.

روشیل جونیور

سویدا- تهاجم گروهک جهادی «هیئت تحریر الشام» به شهر دروزی‌نشین سویدا در شامگاه سه‌شنبه ۱۳ ژوئیه، فاجعه‌ای خونین رقم زد. این حمله بیش از ۱۵۰۰ کشته، از جمله ۳۰۰ اعدام صحرایی، و ۵۶۰ مفقود بر جای گذاشت و ساکنان شهر را در وحشتی عمیق فرو برد.

شامگاه سه‌شنبه، هم‌زمان با نزدیک‌شدن صدای انفجار خمپاره‌ها به مرکز سویدا، نور طلیعه به آخرین کورسوی امید و امنیت چنگ می‌زد. همسرش در شهر نبود و آتشباران لحظه‌به‌لحظه سنگین‌تر می‌شد. برادرش جمیل تماس گرفت و گفت: «بیا پیش ما، شاید در کنار هم بودن، از هراسمان بکاهد.» نور خود را به خانهٔ پدری رساند و به مادر، خواهران و همسران برادرانش پیوست. آن‌ها شبی طولانی و پراضطراب را در راهروی داخلی خانه، به دور از پنجره‌ها، سپری کردند تا از ترکش خمپاره‌هایی که بی‌امان فرود می‌آمد، در امان باشند.

 

زیرزمین قنادی، پناهگاه زنان

صبح روز چهارشنبه، نور طلیعه و همراهانش به قنادی خانوادگی‌شان در مسیر «الرحی» رفتند، زیرا آنجا زیرزمینی برای پناه گرفتن داشت. اما آتش سنگین‌تر شد و تانک‌ها با رسیدن به بیمارستان، ساختمان را مستقیماً هدف قرار دادند. نور تعریف می‌کند: «زنانی از روستای «المجدل»، به همراه مادران و کودکانشان با ما بودند. نگرانی جوانان برای ما سبب شد تا تصمیم بگیرند ما را با خودرو از آنجا خارج کنند. ما را که حدود ۲۵ زن بودیم، سوار کردند و بی‌آنکه فرصت کنیم چیزی برداریم، به روستای «المشقوق» رساندند.»

 

بازگشت به شهر، مسیری به سوی مرگ

جوانان به شهر بازگشتند، اما مسیر بازگشت، کمینگاه تک‌تیراندازان بود. بر فراز هر بلندی، تک‌تیراندازی آمادهٔ شلیک بود و هر خودروی متحرکی، سیبلی بی‌دفاع. هنگامی که به ورودی سویدا و محدودهٔ بیمارستان رسیدند، از هر سو گلوله‌باران شدند. شدت تیراندازی چنان بود که حتی عقربه‌های کیلومترشمار نیز از هم پاشید.

نور طلیعه می‌گوید که برادرش، در حالی که گلوله از هر سو می‌بارید، راه خود را به سمت خانه باز کرد. بسام، برادرش، به محض ورود به خانه جان باخت و نیم ساعت بعد، جمیل، برادر دیگرش نیز، جان سپرد. عمرو حمایل، پسر نور، با چندین گلوله زخمی شده بود که یکی از آن‌ها سینه‌اش را دریده و از شانه‌اش بیرون زده بود.

خونریزی‌اش بند نمی‌آمد و هیچ بیمارستان، آمبولانس یا وسیلهٔ ارتباطی در دسترس نبود. «هرچه تلاش کردند، فایده نداشت. بیمارستان از کار افتاده بود و تانک‌ها جلوی درش مستقر بودند.»

خودروی آن‌ها تقریباً متلاشی شده و ارتباطات کاملاً قطع بود. نور ادامه می‌دهد: «حتی پرستاران آشنا هم نمی‌توانستند از خانه‌هایشان بیرون بیایند، چون همه جا در تیررس قناصه‌ها بود.» خونریزی عمرو تا ساعت هشت شب ادامه یافت و کسی نتوانست برایش کاری کند. سرانجام او نیز در برابر چشمان دایی و برادرش جان داد. پسر برادر دیگرش هم ناچار شد شاهد جان دادن پدرش باشد، در حالی که کاری از دستش برنمی‌آمد.

 

خاکسپاری در تاریکی، برای صیانت از پیکرها

از بیم آنکه جهادگرایان و همدستانشان به خانه هجوم آورند و پیکرها را مثله کنند، منتظر تاریکی ماندند. آنگاه برادر نور، پیکر بسام، جمیل و عمرو را در باغچه خانه پدری به خاک سپرد. این خاکسپاری نه تشییع جنازه‌ای داشت و نه وداعی. مراسم تنها در سکوت و با هراسی جانکاه از هتک حرمت پیکرها پس از مرگ انجام شد.

 

در جستجوی وسیم

صبح پنجشنبه و پس از عقب‌نشینی گروهک‌های مسلح، جستجو برای یافتن وسیم، برادر پنجمی که با آن‌ها نبود، آغاز شد. همه جا را گشتند. سرانجام پیکر مجروحش را در جاده‌ای یافتند، در حالی که مهماتش تمام شده بود. برادرش، او را نیز در کنار دیگر برادران در باغچهٔ خانه دفن کرد.

 

گوری دسته‌جمعی در باغچه

نور، تنها در سوگ پسرش ننشست. او داغدار سه برادرش نیز بود که همگی به دست برادر دیگرش در باغچهٔ خانه به خاک سپرده شدند. فرصتی برای اندوه و مجالی برای وداع نبود. تنها ترس بود، ترس از بی‌حرمتی به جسم بی‌جانشان.

سرگذشت نور طلیعه روایتی یگانه نیست، بلکه پژواک صدای زنانی است که دیگر خواسته‌ای ندارند جز آنکه بتوانند با کرامت سوگواری کنند و در امنیت به زندگی ادامه دهند.