ایران در آستانه خشکسالی فراگیر؛ تنش آبی در ۱۶ شهر و ۲۰۲ روستا در قزوین
در حالی که منابع آبی ایران با سرعت در حال کاهش هستند، استان قزوین با یکی از شدیدترین بحرانهای آبی تاریخ خود روبهرو شده است. به گفتهی مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب این استان، در حال حاضر ۱۶ شهر و ۲۰۲ روستا با تنش آبی مواجه هستند.

مرکز خبر- بحران آب، دیگر یک هشدار یا تهدید آیندهنگرانه نیست؛ بلکه اکنون در اقصی نقاط ایران، بهویژه در استان قزوین، به واقعیتی تلخ و نفسگیر بدل شده است. بر اساس تازهترین آمار اعلامشده از سوی داراب بیرنوندی، مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان قزوین، ۱۶ شهر و ۲۰۲ روستا در این استان بهطور مستقیم با تنش آبی مواجهاند. شهرهای بزرگی چون محمدیه، مهرگان، قزوین، تاکستان، بویینزهرا و آوج از جمله مناطقی هستند که در تأمین آب آشامیدنی با مشکلات جدی روبهرو شدهاند.
براساس گفتههای مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان قزوین، شهرهای محمدیه، مهرگان، قزوین، تاکستان، بویینزهرا و آوج تنها بخشی از مناطق درگیر با مشکل تأمین آب هستند. این شهرها که برخی از آنها دارای تراکم جمعیتی بالایی نیز هستند، نهتنها در تأمین آب آشامیدنی با مشکل مواجهاند، بلکه در بسیاری از مواقع، آب مورد نیاز برای مصارف بهداشتی و کشاورزی نیز به شدت محدود شده است. برخی از مناطق فقط چند ساعت در روز آب دارند و برخی روستاها هفتههاست با تانکرهای سیار گذران زندگی میکنند.
این آمار تنها گوشهای از فروپاشی تدریجی ساختار مدیریت منابع آبی ایران است؛ بحرانی که نه بهخاطر کمبود بارش یا تغییرات اقلیمی که بخشی از ماجراست، بلکه بیشتر به دلیل بیکفایتی ساختاری و سیاستهای ویرانگر جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته شکل گرفته است.
مدیریت ناکارآمد، ریشه بحران امروز
بسیاری از کارشناسان حوزه آب معتقدند که وضعیت امروز نتیجه مستقیم سوءمدیریت و بیتدبیری مفرط حکومت جمهوری اسلامی است. سیاستهای ناپایدار و غیراصولی مانند، سدسازیهای بیبرنامه و غیرکارشناسی که چرخه طبیعی رودخانهها را مختل کرد؛ انتقالهای بینحوضهای آب بدون ارزیابیهای محیطزیستی که تعادل اکولوژیک مناطق مختلف را برهم زد؛ بیتوجهی مطلق به توسعه کشاورزی پایدار و گسترش کشتهای پرمصرف در مناطق خشک؛ عدم سرمایهگذاری در فناوریهای نوین مدیریت آب مانند بازچرخانی، آبیاری قطرهای و تصفیهخانههای پیشرفته و فساد ساختاری و تمرکزگرایی سیاسی، در کنار انکار بحران توسط مقامات و رسانههای حکومتی، همگی ایران را به آستانه یک فروپاشی زیستمحیطی سوق دادهاند.
در حالی که کشورهای بیابانی منطقه و همسایه ایران به سوی مدیریت پایدار منابع آب، بازچرخانی، اصلاح الگوهای مصرف و حفاظت از منابع زیرزمینی حرکت کردهاند، جمهوری اسلامی ایران همچنان درگیر تصمیمگیریهای شتابزده، نمایشی و غیرعلمی است.
نقش بحرانآفرین کشاورزی سنتی و بدون نظارت
بخش کشاورزی استان قزوین که میتوانست با بهکارگیری فناوریهای نوین، از عاملان کاهش بحران باشد، اکنون به یکی از عوامل اصلی تشدید تنش آبی تبدیل شده است. آبیاری غرقابی، کشت محصولات پرمصرف در مناطق خشک و عدم آموزش کشاورزان، نشان از عدم برنامهریزی دولت در مدرنسازی کشاورزی دارد. در عوض، کشاورزان با کاهش آب مواجهاند، زمینها بایر میمانند و مهاجرت اجباری روستاییان شدت میگیرد.
بحران ملی آب؛ از قزوین تا خوزستان، از زابل تا کرمان
تنش آبی تنها مختص استان قزوین نیست. اکنون بیش از ۳۰۰ شهر ایران در فهرست بحران آبی قرار دارند. در خوزستان، مردم با آنکه روی سفرههای نفت نشستهاند، از تشنگی فریاد میزنند. در زابل، بادهای ۱۲۰ روزه بر زمینهای خشکیده میوزند و کشاورزان تنها خاطرهای از آب دارند. در اصفهان، زایندهرود به بستر مرگ بدل شده و تالاب گاوخونی نفسهای آخرش را میکشد. در کرمان، اورمیه و همدان چاههای غیرمجاز بلعنده منابع زیرزمینی شدهاند و فروچالهها دهان باز کردهاند. دریاچه اورمیه که زمانی پر آب بود، اکنون به بیابانی نمک تبدیل شده است، که اکوسیستم منطقه را در معرض خطر قرار داده است.
زنان و کودکان، قربانیان خاموش خشکسالی
در مناطق روستایی، این بحران بیش از همه دامن زنان و کودکان را گرفته است. زنان و کودکانی که ساعتها برای آوردن آب از چشمههای دور پیادهروی میکنند، کودکانی که بدون آب سالم به مدرسه میروند یا از بیماریهای گوارشی رنج میبرند. فاجعه انسانی در حال شکلگیری است، بیآنکه حاکمیتی مسئولیت آن را بر عهده بگیرد.
سکوت رسانهای و نبود شفافیت
از همه نگرانکنندهتر، فقدان شفافیت در اطلاعرسانی عمومی و سکوت رسانههای رسمی در برابر این فاجعه زیستمحیطی است. در حالی که زندگی میلیونها نفر در معرض خطر قرار گرفته، نه صدای اعتراضی از مسئولان به گوش میرسد، نه برنامهای جدی برای مقابله با بحران ارائه شده است. رسانههای دولتی، بیشتر درگیر سانسور و تطهیر چهره مدیران ناکارآمدند تا بیان واقعیتها.
بحران آب، آینه تمامنمای سقوط یک نظام
آنچه امروز در قزوین و دیگر نقاط ایران در حال وقوع است، صرفاً یک بحران محیطزیستی نیست، بلکه نمادی است از ورشکستگی نظام حاکم بر مدیریت ایران است. نظامی که در تمام سطوح، از مدیریت منابع طبیعی گرفته تا تأمین معیشت مردم، ناتوان، غیردموکراتیک، و ناکارآمد بوده است.
اگر اصلاحات بنیادین، علمی و مشارکتی صورت نگیرد، اگر مردم، متخصصان، و نهادهای مدنی بهجای سرکوب، در تصمیمسازیها حضور نداشته باشند، نهتنها آینده قزوین، که آینده ایران خشک خواهد بود و مهاجرت گسترده روستاییان، فروپاشی کشاورزی، بحرانهای بهداشتی و اجتماعی، و حتی درگیریهای محلی بر سر منابع آب دور از انتظار نخواهد بود. و این همه، به دلیل بیکفایتی و بیمسئولیتی ساختاری است که سالهاست زیر پوست جامعه ایرانی جریان دارد.