زائران کشتزاران بیحاصل!
نگاهی به وضعیت زنان کارگران فصلی شاغل در بخش کشاورزی در استانهای کوردنشین ایران.
سروه احمدی
کرماشان - زنان کارگر شاغل در بخش کشاورزی سهمی زیاد اما عموما نامرئی از تولید دارند. زنانی که بدون مزد روی زمینهای خود یا با مزد خیلی کم روی زمینهای دیگران به صورت فصلی کار میکنند. تقریبا مانند سایر بخشهاش بیثبات عرصهی کارگری ایران نه امنیت شغلی دارند و نه چیزی به نام بیمه و سنوات و در پروسهای تراژیک میتوان گفت تا پای مرگ یا از کار افتادگی مجبور به کار هستند. چه در شالیهای شهرهای گیلان و مازندران چه در باغها و بستانهای استانهای غربی چون اورمیه، کوردستان، ایلام و کرماشان یا کار بر سر زمینهای دیم همچون برداشت نخود باشد. با وجود تمام این مشکلات، در این سالها خشکسالی، تغییرات اقلیمی و کاهش بارشها یا نامنظم بودن آنها خود کشاورزی را تحتالشعاع قرار داده است.
همزمان با فصل برداشت صیفیجات در شهرهای استانهای ایلام، کوردستان و کرماشان شاهد حضور زنان در زمینهای کشاورزی هستیم که علاوه بر ایفای نقش مادری و لطافت زنانه، ناچار به انجام کارهای سخت و طاقتفرسای عموما مردانه هستند. در این مواقع مردها هم در کار برداشت محصول همکار زنان هستند، ولی صاحبان مزارع به خاطر اینکه زنان مانند مردان و گاه بیشتر کار انجام میدهند و دستمزدی کمتر از مردان دریافت میکنند، رغبت بیشتری برای بهکارگیری کارگران زن دارند، زنان بیسرپرست و بدسرپرستی در جامعه هستند که با همت بلندشان بار سنگین مسئولیت خانواده را به دوش میکشند.
زن مظهر لطافت و ظرافت است که آرامش خاطر او میتواند تأثیر مستقیمی در اهالی خانه برجا گذارد اما در این شهرستانهای عموما محروم و دارای فرصتهای محدود شغلی بهویژه برای زنان، رفاه و آسایش جمعیت کثیری از این زنان خانواده در پیچوخم کوره راه زندگی به رنج مداوم آنان تبدیل شده است. زنانی که نه بیمه دارند و نه عایدی از کارافتادگی دستگیرشان میشود. این زنان جوان و سایر زنان میانسال کارگر فصلی نه پساندازی دارند و نه از جایی حمایت میشوند. یک وعده غذا با بیش از ۱۰ ساعت کار سخت زیر آفتاب سوزان یا در برابر سرمای بیرحم زمستان با مزدی ناچیز، سهم زنانی است که بر اثر فشار کار زیاد دیگر پا و کمری برایشان نمانده است. آرزوهای زنان کارگر فصلی در مزرعهای که مال خودشان نیست، گم شده است. زنانی که میخواهند مستقل باشند ولی جبر وستم طبقاتی، جنسیتی، ملیتی و برخی سنتها این امکان را به آنها نمیدهد.
«هیچ کدام امیدی به آینده ندارند حتا زنان جوان»
ملوس با اینکه مجرد است اما نانآور خانه است و مسئولیت پدر و مادر وکار خانه را به دوش میکشد، او میگوید که از ساعت پنج صبح کارش شروع میشود تا غروب. او همپای سایر زنان روستا در سرما و گرما باید به مزارع و باغات شهرستانهای اطراف برای برداشت لوبیاسبز، گوجه، فلفل، بامیه، بادمجان و خیار چینی بروند. ملوس میگوید «۳۸ سالم است و در جوانی پیر شدم و دیگر آرزویی ندارم. گرما خیلی برایم زجرآور است و تمام پوست دست و صورتم سوخته و شکسته شدە؛» حتا روی رانش را نشانم میدهد که چطور زیر لباس آفتاب داغانش کردە و حالت طبیعی خودش را از دست دادە است. مقصد ملوس و دیگر کارگران فصلی به طور عمده سرپلذهاب، گیلانغرب، اسلامآباد غرب(شاباد)، ایلام، صحنه، کامیاران، ثلاث باباجانی، قصرشیرین، دینور و… است. مقصدی که رهاوردش یک تکه نان است. زنان کارگر فصلی هر روز با خروسخوان صبح باید مهیای رفتن بر سر زمینهای کشاورزی باشند. عدهای نیز در این میان باید برای مدت خاصی به مزارعی بروند که رنج دوری از فرزندانشان را برایشان به دنبال دارد.
ایران ۶۰ ساله است ومیگوید سرپرست خانوادە است و همسرش فوت کردە. میگوید کار سر زمین مردم شغل دائمش است، هر شهر و روستایی که کارگر بخواهند میرود و فرقی برایش ندارد کجا باشد. دخل و خرجش با هم جور نمیشود، همیشه لنگ میماند و رنجش بیثمراست. او میگوید به زحمت بچههایش را بزرگ کردە و فرستادە سر زندگی و نصف درآمدش میرود پای پد بهداشتی برای دختران بیکارش.
با پرستو حرف میزنم بین راە. میگوید سرکارگر است و سرویس زنان به شهر و روستاهای مختلف است. از مشکلات کارگرهای زن میگوید؛ هیچ کدام امیدی به آینده ندارند حتا زنان جوان، میگوید از سر دلسوزی ماهی یک روز آنها را با هزینهی خودم به پیکنیک میبرم که حدقل یک روز رو شاد باشند. پرستو میگوید «هرچند خودمم به این تفریح نیاز دارم و مشکلات خودمم زیاد است. همسرم معتاد است و مجبورم هم خرج خودش را بدهم هم موادش را و هم تحمل دوستان معتادش را داشته باشم.
«کار جوهر انسان است»
نازار میگوید ۵۳ سال سن دارد و سه سال است که کارگری میکند، همسرش بیکار است و گاهی با خودم میارمش سر زمین؛ سه بچه دارد و دخترش دانشآموز است که نازار نگران آیندهش است. او نانآور خانواده است، همراه آه عمیقی که میکشد از روزگاری گلایه دارد که پیرش کرده است.
کبرا زن جوان و خوشخندەی جمع زنان کارگر است که میگوید کار جوهر انسان است و لذت میبرم از چیدن گوجه و خیار و بامیه. اما در پس لبخندش و چینهای عمیق صورتش غمی نهفته است.
مشکلات مالی زنان کارگر کشاورز، زمانی بیشتر روشن میشود که بدانیم در روستاها معیار دریافتی کارگر فصلی در زمینهای کشاورزی در جایی ثبت نمیشود و میزان حقوق و ساعت کار بر روی زمین، طبق روند معمول روستا قرارداد میشود؛ بهگونهای که طبق تبصرهی ۲ از مادهی قانون کار، آزادی کارفرما در میزان حقوق کشاورزش مختار گذاشته شده است: «در کارهای کشاورزی، کارفرما میتواند با توافق کارگران، نماینده یا نمایندگان قانونی آنان، ساعات کار در شبانهروز را با توجه به کار، عرف و فصول مختلف تنظیم کند.» البته تا زمانی که نهاد رسمی برای نظارت دقیق در این تعرفهها وجود نداشته باشد، بدیهی است که همهی کارفرماها خود را ملزم به رعایت استاندارد دقیقی از دستمزد و حقوق بیمهای نمیبینند. حقوقهای کارگران، اغلب روزانه تعیین میشود و اگر صاحب زمین کاستی ببیند از میزان مقرر کم میکند. در اغلب روستاها حقوق یک روز برداشت، ۲۵۰ تا ۳۰۰ تومان برای زنان تعیین میشود (که در شهرهای مختلف با همین نسبت، میزان دریافتی تغییر میکند).
«خودم و بچههایم با هم بزرگ شدیم»
عکاسیام که تمام میشود دوربینم را کنار میگذارم، یک زن جوان زیبا و بلندقد توجهم را جلب میکند. با حالت تعجب از او میپرسم شما هم کارگر اینجا هستید؟ زن جوان که اسمش سحر است جواب میدهد بله، یک سالی هست کارگر کشاورزی هستم. همسرم مریض است و خودم نانآور خانه هستم. سحر میگوید وقتی همسرم بیرون کار میکرد خودم کار در خانه داشتم و جهیزیهی دخترانم را با هزینهی کار در خانهی خودم تهیه میکردم. من هم با تعجب گفتم مگر دخترانت ازدواج کردند، انتظار نداشتم دختر در سن ازدواج داشته باشد. سحر میگوید شش بچه دارد، سه نفر از دخترانش ازدواج کردند و سه پسر دارد که یکی از آنها در شرف ازدواج است. از بچگی من را همسر دادند و بچههایم با فاصلهی کم خیلی زود به دنیا آمدند، به نوعی میتوان گفت با خودم هم که بچه بودم باهم بزرگ شدن، گوجهها را با سحر داخل سبد میچینم و با خودم میگویم سحر هم قربانی کودکهمسری شدە است؛ از کنارش بلند میشوم، و به سحر میگویم قیافهت به مدل میخورد زن جوان، لبخند زیبایی میزند و میگوید مدل چی هست؟
زنان کارگر روزمزد، در زمینهی دریافت دستمزد و همچنین بیمه با مشکلات بسیاری روبهرو هستند
برای زنان کشاورز کارِ برابر مساوی با حقوقِ نابرابر است، زنان تاوان افزایش هزینههای تولید را میدهند. زنان کشاورز همپای مردان کار میکنند، اما حقوقشان ۶۰ درصد مردان است. آنها تاوان افزایش هزینههای تولید در بخش کشاورزی را میدهند. برآوردها نشان میدهد یکسوم کارگران جهان در بخش کشاورزی فعالیت دارند. زنان بخش مهمی را در نیروی کار کشاورزی به خود اختصاص دادهاند. در کشورهای توسعهیافته ۳۶ درصد و در کشورهای در حالتوسعه ۴۴ درصد نیروی کار کشاورزی را زنان تشکیل میدهند. کاظم خاوازی (معاون وزیر جهاد کشاورزی ایران) میگوید: در ایران سهم زنان از بخش کشاورزی ۱۱ درصد است. در استانهای مختلف کشور بهتبع فعالیت بیشتر شاغلان در بخش کشاورزی، درصد زنان کشاورز نیز تغییر میکند. محور اقتصاد برخی از استانها کشاورزی است و به این دلیل و همچنین به دلیل مسائل فرهنگی در این استانها زنان کشاورز پا به پای مردان کار میکنند. در برخی روستاها بهویژه در استانهای شمالی تعداد زنان کشاورز بیشتر از مردان است. زنان کشاورز را باید به دو دسته تقسیم کرد. گروه اول کشاورزان زمیندار هستند که روی زمین خود کار میکنند و گروه دوم زنان کشاورز روزمزد هستند. تعداد زنان کشاورز روزمزد بیشتر از زنان زمیندار است. هر چند زنان زمیندار هم مشکلات خاص خودشان را دارند، اما زنان کارگر روزمزد مشکلات بیشتری داشته و در زمینهی دریافت دستمزد و همچنین بیمه با گرفتاریهایی دستوپنجه نرم میکنند.
رئیس نظام صنفی کشاورزی با اشاره به اینکه در استانها شاهد فعالیت زنان کارگر روزمزد در بخشهای مختلف کشاورزی هستیم، عنوان میکند: مزدی که به این زنان پرداخت میشود نسبت به مردان کشاورز کمتر است و بهطور میانگین میتوان عنوان کرد چه در زمینهی شالیکاری، چه در مورد صیفیجات و چه در مورد محصولات باغی زنان کشاورز ۶۰ درصد مردان مزد میگیرند. باید این نکته را در نظر گرفت که بهویژه در سالهای اخیر کشاورزان با مشکلات عدیدهای روبهرو بودهاند. هزینهی تولید در بخش کشاورزی بالا رفته است و کشاورزان به هر دری میزنند تا این هزینه را پایین بیاورند. آنها نمیتوانند به مردان مزد کمتری بدهند، چون قبول نمیکنند که کار کنند، اما زنان به دلایل مختلف حاضر میشوند با دستمزد کمتر کار کنند. دیوار همیشه کوتاه زنان این هزینهها را باید پوشش بدهد.
غروب است و هوا کمی خنک شده، به صف سبدهای گوجهای که روی هم چیده شده و آماده بارشدن هستن، خیره شدهام، برعکس طول روز گفتوگوها کم شده، همه خسته هستند. گلهای آفتابگردان کاشتهشده اطراف بستان هم مانند ارتشی از جنگبرگشته سربهزیر شدهاند. اما هیاهوی زنان و زندگیشان در سرم آرام نگرفتهاند. زنانی که ناخواسته در میدان نبرد بیپایانی قرار گرفتهاند که هر روز قربانی میدهد. جوانی، لبخند، زندگی، عشق و لحظاتی که هیچ وقت بر نمیگردند، اما مقاومت بردوام است.