بازار زنان دست فروش زیر پوست شهر تهران
انجام فعالیتهای اقتصادی به صورت پنهان و غیررسمی یکی از دغدغههای اقتصادی است که روز به روز در حال افزایش است چنانچه آمار زنان دستفروش و مشکلات آنان نیز در پایتخت هر روز بیشتر میشود.
پرژین حکیم
تهران- عطر آش و سبزی تازه در همهمه ازدحام جمعیت در میان دستفروشان هفت تیر تهران نگاهام را به سمت زنی آشفروش میکشاند اغلب اوقات در گذر از این مسیر دم غروب بساط فروش آش پهن است و معمولا چهار پنج کاسه آش روی میز کوچک چوبیاش در حال سرو است.
به قصد گپ و گفت با او از خرید یک کاسه آش شروع میکنم. میپرسم چند وقته آشفروشی میکنی مادر؟ ١٠ساله که همین جا غروبها آش میفروشم ...
میتوانم عکس بگیرم؟
- با دستپاچگی جواب میده: نه ... دلم نمیخواد فامیلهایم توی شهرستان منو ببینن...
چرا؟ مگه کار کردن عیبه؟
- نه عیب نیست ... من سالهاست آشپزی میکنم و آش میفروشم و کمک خرج خانوادهام هستم... بچههام بهم افتخار میکنند....اما از حرف و حدیث فامیل خوشم نمیآید..
«از دستفروشی راضیام»
کمی بالاتر و روبروی زن آش فروش، حدودا ۴۵ساله و آراسته در حال مرتب کردن رگالهای لباس است...
قیمت تیشرتها را که میپرسم با دقت و صدای رسا درباره کیفت کار و انواع تیشرتهایی که دارد توضیح میدهد...
میگویم حالا که اینقدر خوب درباره جنس و کیفیت کارتان توضیح میدهید خودت را هم معرفی میکنید یک مصاحبه کوتاه داشته باشیم؟
-به شرطی که عکس نگیرید... بله!
مریم الف میگوید: از ١٠ سال پیش به خاطر تعدیل نیرو در شرکتی که حسابدار بودم اخراج و به فروش تیشرت مشغول شدم و خرج خودم و مادرم را در میآورم...من ومادرم با هم زندگی میکنیم.
از درآمدت راضی هستی؟
-ماهیانه حدود ١٠ میلیون تومان درآمد دارم و به نسبت ساعاتی که اینجا وقت میگذارم راضیام من هر روز از ۵ عصر میآیم تا ٨ شب و نهایت ٩ شب.
و انگار که چیزی یادش افتاده باشد میگوید: چیزی که اهمیت داره اینه که وقتم دست خودم است و راحت میتوانم به کارهای دیگرم از جمله باشگاه رفتن و رسیدگی به کارهای مادر و امور خانه و ... برسم.
برای مریم اهمیتی ندارد که طرح ساماندهی دستفروشان در بازارچهای که شهرداری از سالها پیش وعده داده به نتیجه برسد یا خیر.
او میگوید: اینجا راحتم چون خونهمون هم نزدیکه مشکلی ندارم.
میپرسم تا کی میخوای دستفروشی را ادامه بدهی؟
تا زمانی که بتوانم یک غرفه کوچک در جایی اجاره کنم ...البته اونجا دیگه به جای چند ساعت باید صبح تا غروب سرکار باشم به خاطر تأمین اجاره غرفه هم که شده باید بیشتر کار کنم!
«مأموران سد معبر از ما پول میگیرند»
با مریم که خداحافظی میکنم در میان همهمه و شلوغی غروب یکی از شلوغترین میدانهای تهران، زنی جوان که روی گوشه خالی زیلویی که لباسهایش را روی آن پهن کرده چهار زانو نشسته و از فلاسک برای خودش چای میریزد، توجهام را جلب میکند.
خودش را ماهایا- م معرفی میکند و میگوید ارمنی است و مشتاقانه به سؤالاتم جواب میدهد: جایی که الان نشستم متعلق به شخص دیگری است که اجاره کرده وقتی از مبلغ هزینه اجاره میپرسم اظهار بیاطلاعی میکند و میگوید: من قبل از دوران کرونا در بازارچه یکی از سرای محلهها مستقر بودم که با شیوع کرونا شهرداری ما را در مکانهای مختلف تقسیم کرد و الان من اینجا مشغول هستم.
ماهایا میگوید: مأموران سد معبر به صورت ماهیانه مبلغی از ما میگیرند که اجازه ادامه کار داشته باشیم.
از کجا مطمن هستید که افرادی که از شما پول میگیرند مأمور سد معبر هستن؟
چون ما را تهدید به جمع کردن بساطمون میکنن مجبوریم این مبلغ را پرداخت کنیم که بتونیم کار کنیم...وگرنه من دقیق خبر ندارم که مأمور سد معبر هستند یا خیر!
درباره سختیهای شغلشون میپرسم، میگوید: هر کاری سختی خودش را دارد من چون به مردم علاقهمندم شغلم را دوست دارم و تمام اجناس را هم خواهرم از ارمنستان برام میفرستد که کیفیت خوبی دارند از فروش جنس باکیفیت به زنان و دختران لذت میبرم.
او از پیشنهاد عجیب به قول خودش یک زن مسلمان اظهار انزجار میکند که با کنایە بهش گفته به جای فروختن لباس گوشه خیابون راههای بهترو راحتتری هم برای پول درآوردن وجود دارد...!
ماهایا میگوید: اینکه پیش خودم و خانوادهام سربلند باشم برام ارزشمند است و از دستفروشی آبایی ندارم.
شایسته زنی حدودا ٧٠ ساله که سبزیخوردن را در بستههای کوچک روی میزی چیده و پودر برنج و بستههای کوچک سبزی خشک هم در بساطش روی میز دیده میشود، میگوید: من روزی ۳۵۰تومان پول خرید سبزی میدهم و ۶۵۰هزار تومان هم در روز درآمد دارم و راضیام از آن.
میگوید: از ٢٠سال پیش که پدر بچەهام فوت کرده کار میکنم و دو تا از بچههام را سروسامان دادم و دو تا از دخترام هم پیش خودم هستند و هر کدوم کار خودشون را دارند اما منم برای خودم کار میکنم و مستقلام... توی خونه نشستن را دوست ندارم چند ساعتی از عصر را اینجا میام و سبزی پاک شده میفروشم.
تا کی میخوای کار کنی مادر؟
تا وقتی که توان داشته باشم...!
شاغلان بی نشان!
انجام فعالیتهای اقتصادی به صورت پنهان و غیررسمی یکی از دغدغههایی است که روز به روز در حال افزایش است چنانچه آمار زنان دستفروش و مشکلات آنان نیز در پایتخت هر روز بیشتر میشود.
نبود مکان مناسب برای ارائه خدمات و کالاهای خود، نبود امنیت و گاها برخورد تند و توهینآمیز نیروهای سد معبر و شهرداری از جمله مشکلاتی است که زنان دست فروش در تهران با آن دست و پنجه نرم می کنند.
زنان جوانی که از سر ناچاری و برای گذران معاش به دستفروشی در خیابانها و مترو مشغول هستند بخش مهمی از اشتغال غیررسمی را در سالهای اخیر پدید آوردهاند که نه طرح جمعآوری آنان کاری مناسب است و نه ساماندهی آنان در یک مکان خاص چرا که اغلب این دست فروشان میخواهند در معرض دید باشند تا بتوانند اجناس خود را به فروش برسانند.
با اینکه زنان دست فروش به عنوان شاغلان غیررسمی در آمار شاغلان قرار میگیرند اما تحت پوشش بیمههای حمایتی درمانی و بازنشستگی قرار ندارند از طرفی با توجه به اینکه حضور این زنان در هیچ جایی ثبت نمیشود، آماری از تعداد آنها نیز در دست نیست.
وضع اقتصادی و نبود امکان اشتغال رسمی متناسب با نیاز جامعه، بازار کار را در یک فشار مضاعف قرار داده که رهایی از آن نیازمند نظارت، برنامهریزی و سازماندهی است.
از آنجایی که یکی از مواردی که زنان دستفروش را تهدید میکند ناامن بودن اجتماع است بنابراین امنیت اجتماعی به همراه نظارت موضوعی است که باید مورد توجه قرار گیرد و وجود چنین فضای امنی باعث میشود آسیبهای پیش روی زنان کمتر شود. همچنین نهادهای مرتبط مانند وزارت کار، بهزیستی و کمیته امداد باید نسبت به ایجاد مشاغل با ثبات برای زنان اقدامات لازم را انجام دهند. کاری که تاکنون با وجود وعده و وعیدهای بسیار همچنان بی نتیجه مانده است.