الهه زنی از جنس فولاد و طراحی قابل
الهه.م زنی شجاع و طراحی ماهر کە با همەی موانع زندگی مبارزە کردە و با وجود قرار گرفتن در برابر همەی ناملایمات اما سر پا ایستادە و همچنان بە کار خود ادامە میدهد.
الهه.م زنی شجاع و طراحی ماهر کە با همەی موانع زندگی مبارزە کردە و با وجود قرار گرفتن در برابر همەی ناملایمات اما سر پا ایستادە و همچنان بە کار خود ادامە میدهد.
هیما راد
سنندج- بە دیدن الهه .م رفتم یکی از خیاطان ماهر و طراح قابل شهر، مغارهی پر از پارچه و رنگارنگش در یکی از خیابانهای شلوغ ولی زیبای شهر است.
زیبایی طرحهای لباس الهه .م باعث شدە بود تا همیشه بخواهم باهم گفتوگویی داشته باشیم. میدانستم پشت آن زیبایی چهره ولی غمگین، حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. انگار هرچند کە قدرتمند و پرتوان باشید اما نمیتوان غم درونت را پنهان کنید، همانند ساختمان نیمەکارەای کە در ظاهر تمام شدە است.
بە دیدار الهه .م رفتم، اوایل شب بود و مشتری نداشت و شاگردانش رفته بودند. بیمار بود و تنها، ولی همچنان کار میکرد و در آشپزخانهی مغازهاش بوی غذای سوخته میآمد. میگفت کار زیاد باعث فراموش کردن غذا و سوختنش شدە است.
پس از احوالپرسی، شروع به دردودل کرد، انگار گوشی میخواست برای شنیدن و من سرتابهپا گوش.
داستان زندگی الهه .م از پانزده سالگی آغاز میشود، فرزند طلاق بوده و چون در شهری دور از مادر، با پدرش زندگی میکرده با اولین خواستگار از شهری کە مادر در آن ساکن بودە به امید نزدیک شدن به او، با وجود سن کم ازدواج میکند.
میگوید صبح بعد از ازدواج، نخستین روز مهر بوده و با صدای بچههای کوچه که به مدرسه میرفتند بیدار شدە و حسرت به دل به آنها مینگریستە است.
ازدواج مانع ادامهی تحصیل الهه .م نشدە و در رشتەی خیاطی ادامە تحصیل دادە پس از آن نیز در رشتهی علوم تجربی هم بە تحصیل پرداختە است، الهه .م بهدلیل بهانههای همسرش غیر حضوری موفق بە کسب مدرک دیپلم شدە و برای رفتن به دانشگاه از سوی همسرش با مانع روبرو میشود، ناچارا خیاطی را در منزل آغاز میکند.
اوایل تنها برای خود و اطرافیان لباس میدوزد و کمکم ایدەی داشتن مغازەی خیاطی به ذهنش میرسد. اوایل همسرش مشوقش بوده ولی به محض دیدن موفقیت شغلی الهه .م با آزار و اذیتهایش باعث تعطیلی مغازە میشود.
پس از مدتی از گذشت کار، الهه .م با بچهای در بغل خانهنشین میشود. اما در منزل باز کار خود را ادامە دادە و کنارش بە همسر و فرزندش نیز رسیدگی میکردە است.
"تا هنگامی کە بە هدفم برسم ادامە خواهم داد"
الهه .م از روابط خود با همسرش میگوید: "روز بهروز مشکلاتم با همسرم بیشتر میشد ولی چون پدر و مادرم جدا شده بودند و زندگی خودشان را داشتند نمیتوانستم با جداییام سربار آنها شوم، بنابراین به فکر استقلال مالی افتادم، دست بهکار شدم و توانستم باهر سختی که شده دوباره مغازه باز کنم و با شرط نگرفتن مهریه، توافقی از همسرم جدا شدم. اما پس از طلاق تا به الان که چند سالی از آن میگذرد نه تنها حضانت پسرم را به من نداد که با تهدید به کشتن واذیت و آزارهای زیاد اجازهی دیدنش را از من گرفت."
الهه .م از مشکلاتی کە پس از جدایی با آن مواجە شدە سخن میگوید: "بعد از طلاق تمام پولی که داشتم پنج میلیون تومان بود و هر بار که به بنگاه معاملاتی میرفتم تا شاید مغازه یا خانهای پیدا کنم بخاطر گرانی و نداشتن پول کافی با گریه بیرون میآمدم هیچ امیدی به کسی یا جایی نداشتم تا اینکه آنقدر گشتم تا با همان مقدار توانستم مغازه و خانهای پیدا کنم."
لحظەای خود را جای الهه .م تصور میکنم، نمیدانم چگونە توانستە چنین گامهای شجاعانەای بردارد و با شرایطی کە تعریف میکند او را بە دلیل آن همە جسارت تحسین میکنم.
صدایش من را از خیالم دور ساخت و بار دیگر سر تا بە پا گوش فرا میدهم، ادامە میدهد: "کمکم کارم رونق گرفت، مشتریهایم بیشتر شدند هرچند با اذیت وحسادتهای مغازهداران اطراف روبرو شدم و تلاش میکردند با هر ترفندی کە شدە مغازه را از دستم بگیرند و یا من از خود نقطە ضعفی نشان دهم تا بتوانند از مغازە بیرونم کنند ولی کم نیاوردم وادامه دادم. الان نە تنها من بلکە دو زن دیگر اینجا کار میکنند و میخواهم کارم را بیشتر گسترش دهم."
با اشارە بە اینکە خود طراح است، افزود: "به فکر ایجاد مزون هستم چون خودم هم طراحی میکنم هم کار برش و دوخت انجام میدهم. تا الان توانستهام باز هم میتوانم و تا هنگامی کە بە هدفم برسم ادامە خواهم داد."
از حرفهای الهه .م و زنهای موفق دیگری که همصحبتشان شدهام به این نتیجه رسیدم که براستی جنس این زنان از فولاد است در معرض تمام ناملایمات قرار میگیرند اما باز سرپا میایستند و به زندگی نه نمیگویند و با دیدنشان به زن بودنم میبالم.