زندگی دردمند نازیلا حاکی از تاریخ دردمند اغلب مردم افغانستان است

نازیلا می‌گوید: «زنان شمالی در دور اول حاکمیت طالبان بارها طالبان را با بیل، داس و یا آب جوش به قتل رساندند. طالبان فراموش نکنند که اگر ما بیشتر از این اذیت کنند باز هم دست به همچو کاری خواهیم زد.»

 

بهاران لهیب   

کابل -  پروان ولایت با تاریخچه پر از تلاطم است. افغانستان بیشتر از چهل سال است که در آتش جهنم می‌سوزد. به هر گوشه و کنار افغانستان، وقتی سر بزنید، تنها مردمش نه، بلکه حتی سنگ و چوبش نیز از جنایاتی که در مناطق اتفاق افتاده و هنوز هم می‌افتد، روایت‌های وحشناک و در عین حال از مبارزات زنان و مردان آن را بیان می‌کنند.

کودتایی که در ۷ ثور ۱۳۵۷ در افغانستان اتفاق افتاد، در نقاط مختلف در کنار مبارزات شجاعانه زنان و مردان علیه روس‌های متجاوز، از جنایات آن‌ها روایت فراوانی دارد ما در جریان سفر به پروان، با مادری هم کلام شدیم که از جوانی تا پیریش چشم دیده‌های فراوانی دارد که برای ما بازگو کرد.

زمانی که روس‌ها در سال ۱۳۵۸ به افغانستان تجاوز نظامی کردند، احزاب مذهبی در پاکستان و ایران به همکاری مالی و نظامی با امریکا و عربستان سعودی تاسیس شدند. در این جریان، بنا به گفته مردم، در پروان تعداد زیادی از مبارزین و سیاسیون با دست‌خالی در مقابل هر دو جناح می‌جنگیدند، زیرا هر دو جناح را وابسته می‌دانستند. رهبری این مبارزین به دست روشنفکران، آگاهان و دموکرات‌های جامعه بود.

از احزاب مذهبی، اخوانی‌ها در پروان، افرادی همچون مسعود و گلبدین حکمتیار حاکمیت بیشتر داشتند. با این که هر دو جناح فکری با هم تفاوتی نداشتند، اما همیشه بر سر حاکمیت مناطق بین شان جنگ و درگیر جریان داشته، در مدت ۱۴ سال حاکمیت دولت دست‌نشانده روس‌ها مردم در پروان از طرف روس‌ها، مسعودی‌ها و گلبدینی‌ها شاهد جنایات زیادی بوده‌اند.

نازیلا شیر، مادر شش فرزند می‌باشد که در جریان تجاوز روس‌ها به افغانستان تازه ازدواج کرده بود، خانواده همسرش افراد باسواد و روشنفکر بودند که برضد دولت‌ دست‌نشانده روس‌ها و احزاب اخوانی با امکانات ناچیز دست به مبارزه زدند و در دو جبهه جنگیده ‌اند. همسرش با دو برادر همسرش معلم در یکی از مکاتب منطقه بودند در کنار این که مبارزه مسلحانه می‌کردند در صنف‌های درسی شان به تبلیغات و افشاگیری هردو جناح ‌می‌پرداختند.

نازیلا می‌گوید: «یک روز سرد زمستانی بود من برای همه نان پخته بودم، همسرم با یکی از برادرهایش به خانه از درس برگشتند ولی برادر کمی بزرگتر شان یک ساعت بیشتر درس داشته کمی بعدتر رخصت می‌شد،‌‌ ما همه نان چاشت را منتظر وی گذاشتیم ولی خبری از وی نشد، همسرم و برادرش که در خانه بودند به دنبال وی رفتند تا احوال وی را بگیرند.

فردای همان روز جسدش را در نزدیکی‌های مکتب به دست آوردیم که در کمین روس‌ها به قتل رسیده بود. دیری نگذشت که برادر دیگر همسرم هم ناپدید شد. بعد از دو روز جستجو، جسد وی را در نزدیکی‌های خانه خود به دست آوردیم که توسط افراد مسعود به قتل رسیده بود و اثر شکنجه در بدنش دیده می‌شد.»

نازیلا از وضعیت مناطق شان در زمان تجاوز روس‌ها می‌گوید: «قریه‌های ما هر روز از طرف دولت دست‌نشاندی روس‌ها بمباردمان می‌شد و گاهی هم بین دو حزب اخوانی بر سر گرفتن قدرت در منطقه ما روزها و شب‌ها جنگ می‌شد. این دو حزب هرکدام که حاکمیت را به دست می‌گرفتند مردم قریه را مجبور می‌ساختند که برای شان غذا تهیه کنند و از حاصلاتی که به دست می‌آوردند به آنان بدهند.»

در جریان سال‌های ۱۳۷۰ الی ۱۳۷۵ زمان حاکمیت همین احزاب اخوانی در افغانستان باز هم پروانی‌ها مانند سایر مناطق از ظلم آنان در امان نبودند و در دور اول حاکمیت طالبان هم بارها به مناطق شان طالبان حمله کرده و مردم مجبور شدند که خانه‌های شان را برای حفظ جان شان ترک کنند و به مناطق نسبتا امن پناه ببرند‌‌ در بیست سال حاکمیت دولت کرزی و غنی باز هم اینان در امان نبودند و اکثریت جوانان شان برای تامین زندگی بخور و نمیر به صفوف ارتش و پلیس  پیوسته بودند تا با اخذ حقوق ناچیز زندگی شان را پیش ببرند. مردم پروان به حاصلات زمین‌های شان وابسته هستند ولی با خشکسالی‌های اخیر حاصلات خوبی از زمین به دست نمی‌آورند، بنابر این مجبور بودند که پسران شان را در کام مرگ بفرستند.

با ورود دوباره طالبان در پروان مانند سایر  ولایات مردمانش از طرف طالبان اذیت می‌شوند در هر مراسم عروسی که در آنجا برگزار می‌شود مردم را مجبور می‌کنند که بیشتر از ۶۰ نفر ملیشه‌های طالبان را دو وعده غذا بدهند، در تمام مساجد قریه‌ها لیست مردان قریه را تهیه کردند ملا و ملک قریه را مجبور می‌سازند که در جریان نماز خواندن حاضری بگیرند و آنان که به مسجد برای ادای نماز حاضر نیستند گزارش بدهند اکثریت ملک‌‌های قریه‌ها تمام مردم را حاضر می‌گیرد تا از شکنجه‌های طالبان در امان بمانند، اکثریت نظامیان پیشین منطقه خود را ترک کردند و به کشورهای همسایه یا ولایات دیگر پناه بردند تا از کشتار و ترور طالبان زنده بمانند.

نازیلا در جریان سخنانش اضافه می‌کند: «ما حالا هم در وضعیت خوب امنیتی به سر نمی‌بریم. یکی از پسرانم با خانواده‌اش مجبور شده منطقه را ترک کند. هر روز طالبان در پشت در خانه ما می‌آمدند و از وی اسلحه می‌خواستند. پسرم روز که طالبان وارد پروان شدند در خانه بود و سلاح که مربوط وی، در محل کارش بود ولی هر چه می‌گفتم حرف ما را نمی‌شنیدند و چندین بار وی را در پیش چشمان مان لت و کوب کردند. بالاخره مجبور شد این جا را ترک کند. مانند پسرم، همه جوانان با عین سرنوشت سردچار هستند مورد تهدید و شکنجه قرار می‌گیرند.»

نازیلا در آخر می‌گوید: «زنان شمالی در دور اول حاکمیت طالبان بارها طالبان را با بیل، داس و یا آب جوش به قتل رساندند. طالبان فراموش نکنند که اگر ما بیشتر از این اذیت کنند باز هم دست به همچو کاری خواهیم زد.»