زندانی سیاسی در ایران هیچ تعریفی ندارد (ویژه)
خاطرات زینب بایزیدی در زندانهای ایران
زینب بایزیدی متولد سال ۱۹۸۳، شهر مهاباد، روژهلات کوردستان میباشد. کاردانی در رشتهی کامپیوتر را به اتمام رسانده است. زینب فعال حقوق بشر و کمپین یک میلیون امضا بوده و برای فعالیتهایی که داشته ۴ بار در ایران دستگیر میشود و برای بار چهارم به مدت ۴.۵ در زندان میماند. بعد از آزادی در سال ۲۰۱۵ به خاطر شرایط ناامن ایران به آلمان پناهنده شد. در حال حاضر نیز در دانشگاه برلین آلمان در رشتهی سوشیال وورک ادامهی تحصیل داده و همزمان در زمینهی حقوق زنان و پناهندگان فعالیت دارد.
سمیرا صلواتی
مرکز خبر - ما بعنوان آژانس خبرگزاری زن طی مصاحبهایی سعی نمودیم که در چارچوب خاطرات زینب بایزیدی در زندان و تحلیل ایشان در این مورد گفت وگویی داشته باشیم. زینب از خاطرات کودکی خویش و آنچه که در مورد زندان و سیستم جمهوری اعدام به یاد دارد میگوید. همچنین از زمانهایی که تحت شکنجه در زندان بسر برده، را در چارچوب سوالهای ما جوابگو بودند.
زینب بایزیدی میگوید: " من برای اینکه سرکشی کرده و معترض این سیستم بودم و آن را قبول نداشتم دستگیر شدم. سیاست جمهوری اسلامی بەگونەای است که حتی اگر در چارچوب قانون هم اعتراض کنی آنها نمیتوانند اعتراضات را قبول کنند وهیچ انعطافی در جمهوری اسلامی وجود ندارد."
بازگویی تجربیات تلخ زندان
زینب بایزیدی زندان را تداعی اعدام، شکنجه و تمام خاطرات بدی که از دوران کودکی در ذهنش باقی مانده، میداند و در این مورد میگوید: "از فعالین کوردی که در زندانهای جمهوری اسلامی زیر شکنجه جان باختند و یا به چوبهی دار سپرده شدند، سرنوشت تلخی که برای خانوادهها رقم خورد، تمام این موارد و تجاوز به زنان در شب قبل از اعدام از طرف ماموران جمهوری اسلامی که باعث ترس در فرد اعدامی شده است، اینها بخش اول تصاویری است که زندان در ذهن من ساخته است."
وی ادامه میدهد: "تصویر دوم نیز مربوط به تجربهایی است که من از زندان دارم، چون انسان یک موجود اجتماعی بوده دور شدن از خانواده و جامعه و تعلق خاطری که نسبت به آنها داری را تحت تاثیر قرار میدهد و زندانی کردن خود سیاستی است که فرد را از جامعه دور میکند، چون اجتماع باعث میشود که به داشتەهایت احساس تعلق کنی و از عقاید خویش صحبت کنی، چون به آن جامعه متعلق هستی و این تعلقات به انسان اعتماد بنفس میبخشد، بخصوص اگر بەعنوان یک فرد سیاسی و درشرایط متفاوتتر زندانی شوی، در زندان در بسیاری از مواقع شاید نتوانی کسانی را پیدا کنی که عقایدت را با آنها در میان بگذاری و سالها شاید طول میکشد و در بسیاری از مواقع کسی را که همدردت باشد، هرگز نمییابی."
جرم سیاسی در ایران تعریفی ندارد
زینب در ادامه از شیوهی دستگیریش میگوید: "من ٤ بار در ایران دستگیر شدم که این دستگیریها در دوران دانشجویی، بەدلیل فعالیتهای دانشجویی و حقوق بشری انجام گرفت.
در ٢٤ تیرماه ۱۳۸۷ دستگیر شدم، حدود ۴ سال و نیم تجربەی زندانی شدن در زندانهای مهاباد، زنجان و مراغه را داشتم. ۴ سال در زنجان و حدود ۶ ماه هم در مراغه در زندان بودم.
اتهامات وارد شده بر من شامل ''عضویت در کمپین یک میلیون امضاء، عضو سازمان حقوق بشر کوردستان و اتهام به همکاری با احزاب کوردی بود(که البته این مورد برای تمام دستگیرشدگان کورد وجود دارد)''. چون جرم سیاسی در ایران هیچ تعریفی ندارد و حتی قوهی قضاییه ادعا کرده که جمهوری اسلامی زندانی سیاسی ندارد، در حالیکه صدها تن زندانی سیاسی در زندانهای ایران بەسر میبرند، اما از طرف جمهوری اسلامی انکار میشوند و بەعنوان ضدانقلاب و محارب و بەهم زدن امنیت ملی شناخته میشوند. بەخصوص خلق کورد وقتی دستگیر میشوند، برای اینکه هیچ وکیلی نتواند به شیوهایی قانونی پروندهی آن شخص را دنبال کند، این اتهامات را زده تا تمام این امکانات را از زندانی بگیرند.
البته این سیاستها تنها برای زندانیان کورد اجرا نمیشدند، بلکه ملیتهای دیگر چون بلوچ و سایر اتنیکهای دیگر نیز از طرف جمهوری اسلامی مورد تبعیض قرار میگرفتند.
من نیز برای اینکه سرکشی کرده و معترض این سیستم بودم و آن را قبول نداشتم دستگیر شدم. سیاست جمهوری اسلامی بەگونەای است که حتی اگر در چارچوب قانون هم اعتراض کنی آنها نمیتوانند اعتراضات را قبول کنند وهیچ انعطافی در جمهوری اسلامی وجود ندارد، چون زیربنای این سیستم با تبعیض علیه خلقها و تبعیض جنسیتی بنا شده و با سرکوب و اعمال زور جامعه را تحت کنترل گرفته تا به عمر حکومت خود بیفزاید."
زن بودن و کورد بودن دو معیار اساسی برای ایجاد تبعیض مابین زندانیان
زینب میگوید: "جدا از همەی تفاوتها چون یک زن کورد بودم، و زن بودن و کورد بودن من باعث رقم خوردن این واقعەی تلخ و ۴.۵ سال حکم زندان برایم شد.
اصل برابری و آزادی در چارچوب ایدئولوژی و سیاست جمهوری اسلامی نمیگنجد و این تبعیض را بوضوح در زندان میتوان مشاهده نمود و این مورد دو طرفه میباشد. مثلا مابین زندانیهای فارس و زندانبانان فارس شکاف کمتری وجود دارد، تا مابین زندانبان و زندانی از دیگر ملل مختلف همچون کورد، آذری، بلوچ و عرب، یا حتی مابین ادیان این تبعیض و شکاف وجود دارد، مثلا اگر شیعه باشی، راحتتر میتوانی دوران زندانت را بەسر ببری تا یک سنی مذهب و یا بهایی و ... . چون سیستم زندان تنها در چارچوب مذهب شیعه تنظیم شده است.
اگر نگاهی به سیستم زندان در شهرهای بزرگ و شهرستانها بیندازیم، میبینیم که آنها همان بازداشتگاه و زندانهای قبل از انقلاب هستند. از نور کافی برخوردار نیستند و با توجه به استانداردهای تعریف شده، ساخته نشده است. در حالیکه تعداد زندانیان بیشتر از خود بازداشتگاه و زندانها است.
دولت ایران، دولتی ظاهربین است و سعی دارد نشان دهد فرقی مابین ملتها قائل نمیشود، اما در اصل به ملل مختلف ایران جز ملت فارس اعتقادی ندارد و دیگر ملل را بەعنوان قوم تعریف میکند، و اعتقادی به دموکراسی مابین خلقها ندارد، و اما از جوانب ایدئولوژیکی و سیاسی و فرهنگی تفاوتهای بیشتری قائل میشوند.
زندانیانی که از شهرستانها به شهرهای بزرگ انتقال داده میشوند، نهتنها به آنها فشار روحی وارد میآورند، بلکه همزمان از این طریق خانوادههای آنها را نیز تحت فشار قرار میدهند. چون تنها اعضای خانواده هستند که میتوانند به ملاقات زندانی بروند، اعضای فامیل مگر اینکه در شرایط خاصی بتوانند به ملاقات زندانی رفته، و این امکان نیز از زندانی گرفته میشود.
همچنین از لحاظ دسترسی به امکانات نیز این تبعیض و شکاف را میتوان مشاهده نمود. از لحاظ دادن حکم نیز به همین منوال، برای نمونه تنها زندانی سیاسی زن که مابین تمام زندانیان سیاسی حکم ابد دارد، زن کورد زینب جلالیان بوده که حدود ۱۳ سال در زندانهای جمهوری اسلامی ایران بەسر میبرد."
تاثیرات شکنجههای سیستماتیک را بر روحیهی زندانی نمیتوان فراموش کرد
زینب در مورد تاثیرات زندان میگوید که نمیتوان منکر واقعیت زندان شد، چون هم منفی و هم مثبت تاثیرگذار است و چنین ادامه میدهد: "بحث کردن از آن را تنها بەعنوان یک ضعف در نظر نمیگیرم چرا که در بعضی مواقع از زندانیان سیاسی یک قهرمان ساخته میشود، اما بدون شک مقاومت زندانی و تسلیم نشدن به سیستم جای افتخار دارد و به خواستههای جمهوری اسلامی تن ندادن، قهرمانی آن شخص را نشان میدهد اما این بدان معنا نیست که آن شخص هیچ نقطه ضعفی ندارد و یا اینکه هیچ تاثیرات منفیای بر روحیهی وی نگذاشته باشد."
وی میگوید ممکن نیست که سالهای سال در یک چهار دیواری کوچک قرار بگیری و تحت تاثیر قرار نگیری، و یا حتی کسانی که دوستشان نداری و مجبوری هر روز با آنها روبرو شوی. همچنین کنترل ساعات خواب و بیداری و غذا خوردن و تحت کنترل قرار دادن حتی کارهای شخصی و اینکه حس کنی در اختیار خودت نیستی، بدون شک تاثیرات منفیای بر شخص بر جای خواهد گذاشت.
وی اضافه کرد: "رفتارها و شکنجههای سیستماتیک بهعلت سیاسی بودن و به هر دلیل دیگر را که سبب گشته محیطی شکنجهآور فراهم کنند و تاثیر آن بر روحیەی زندانی را نمیشود فراموش کرد.
اما زندان تاثیرات مثبتی نیز بر نوع نگرش من گذاشت. زندان تداعی یک جامعه و سیستمی است که بدون پوشش و آشکارا میتوان آن را در مقیاس کوچکتر دید در واقع، واقعیت جامعه و واقعیت سیاستهای ضدانسانی این سیستم را در زندان بهتر میتوان مشاهده نمود. در آنجا متوجه میشوی که جامعه در چه وضعیتی بەسر میبرد و حتی واقعیت سیستم موجود و عدم انجام وظایف دولت در برابر جامعه را بوضوح نشان میدهد. از طرف دیگر برای بار دیگر عقایدت را باور میکنی و مصمم هستی. البته این برای هر شخصی متفاوت است، کسانی هستند که باورهایشان تحت هر دلیلی تغییر میکند و عدەای بالعکس بر باور خویش مستحکمتر هستند، در زندان دورویی، فریبدهیها، حقهبازیهای این سیستم را در برابر فرد، جامعه، ملل مختلف، زن و نگاههای تبعیضآمیز و تحقیرآمیزشان نسبت به زن و ... را بهتر میتوان درک کرد."
وی در ادامه گفت: "این موارد میتوانند فرد را مبارزتر کنند و جسارت بیشتری به وی ببخشند چنانچه فرد مبارز بەدنبال شرایطی برای انجام مبارزاتی مفیدتر تلاش کند، نهاینکه تنها در چارچوب شعار و حرف عمل کند. شرایط محیط زندان آنچنان نیست که هر کسی به شیوهی یکسان به آن بنگرد، چون هرکسی نمیتواند آمادگی تحمل و مبارزه با آن شرایط دشوار را داشته باشد."
آیا مواردی وجود دارد که بعد از زندان هم هنوز شما را عذاب بدهند، یا اینکه سعی کنید تحلیل درستی از وقایع آن دوره داشته باشید؟
زینب در مورد خاطراتی که از کودکی از اعدام بیاد دارد میگوید که هنوز هم واقعەی اعدام ۴ نفر را که یکی از آنها زن بود فراموش نکرده است. زنی که قبل از اعدام فریاد کشیده و خواسته برای بار آخر دخترش را ببیند و یا صدایش را بشنود و گفت: "من از پشت پنجره شاهد این ماجرا بودم و او داد میزد و میگفت؛ نسترن، نسترن... "
وی با آهی که از سینه برکشید، گفت: "چگونه توانستند او را به جایگاه اعدام ببرند و اجازه ندادند صدای دخترش را بشنود. من هر بار که خبر اعدام را میشنوم دچار همان حالت روحی میشوم و به خودم میگویم که چگونه میتوانیم از اعدامها جلوگیری کنیم. هر بار در هر فعالیتی در این گونه موارد سعی کردەام شرکت کنم و کاری که از دستم برمیآید میخواهم انجام بدهم تا به نحوی جلوی اعدامها را بگیریم و مطمئنم که تاثیرگذار خواهد بود."
اگر چه آزادم، اما هنوز قسمتی از وجودم با زندانیان است
زینب در ادامهی سخنانش در مورد بعد از آزادی میگوید: "من نمیخواهم غیرواقعی به مسئلهی آزادی بنگرم و بگویم از لحاظ جسمی آزاد شدم اما از لحاظ روحی هنوز آزاد نشدهام. البته این واقعیت هم وجود دارد که نتوانستم واقعیاتی را که تجربه نمودم از یاد ببرم، چون در اینصوت این بدان معناست که من خواستههای جمهوری اسلامی را قبول کرده باشم و سکوت کنم، حرفی نزنم و به خارج از کشور بروم و به زندگی شخصی خود بپردازم.
نمیخواهم بگویم که مبارز واقعی هستم، اما این وقایع را نیز از یاد نبردهام. زمانیکه در زندان بودم، شرایط دشوار زندانیانی را که جمهوری اسلامی ایران بر آنان این فشارها را تحمیل میکرد شاهد بودم، برای همین هنوز هم بخشی از وجودم با آنهاست و در زندان بەسر میبرم. هر بار کسی را چه بهعلت سیاسی و چه غیرسیاسی اعدام میکنند مرا بسیار تحت تاثیر قرار میدهد."
وقتی نتوانی از خودت و دیگران دفاع کنی، باید خودخوری کنی
زینب بعضا هنوز در آن زمان سیر میکرد بدون اینکه اطرافش را احساس کند، او از خاطراتش گفت و تداعی آنچه که هنوز نتوانسته فراموششان کند. زینب میگوید: "خاطرهایی که هنوز هم به یاد دارم، مربوط به شیوهی زندگی دوران در زندان و گرفتن تمام اختیارات شخصی از انسان میباشد و حتی لباسهایی که آنها به ما میدادند و حرکت کردن با دمپایی و محدود کردن حرکت و ... باعث عذاب و شکنجهی روحی میشود.
باید خودت را درچارچوب آن محیط چنان بگنجانی تا بهتر بتوانی وضعیت را تحمل کنی. اما سوای تمامی این موارد، زمانی پیش میآمد که لازم بود از خودت و دیگران دفاع کنی ولی به علت فشارها شرایط این امکان را نمیداد و در صورت انجام شدن این کار وضعیت خود و سایرین بدتر میشد، کسانی که تحمل این شرایط را نداشتند، اعتراض زیادی میکردند و مورد آزار و اذیت فراوان قرار میگرفتند، بەغیر از داد و فریاد و اعتراض چیزی برای گفتن و توانایی تغییر را نداشتیم، و نمیتوانستیم عملا مانع از این بیعدالتی و شکنجهها شویم.
زمانیکه تعداد زیادی بر سر یک نفر ریخته و او را مورد ضرب وشتم قرار میدادند و تو نمیتوانستی کاری انجام دهی، و مجبور بودی خودخوری کنی اذیت میشدم و بر روحیهی من تاثیر میگذاشت، اما از طرفی دیگر انگیزهی فعالیت و مبارزهی بیشتری را در من ایجاد میکرد."
زندان مکانی برای ندامت است نه اصلاح!
زینب در پایان سخنانش میگوید: "به نظرم من زندانهای جمهوری اسلامی ایران جای اصلاح و تربیت نیست، حتی به جای کلمهی زندان از ندامتگاه استفاده میکنند. میخواهند در چارچوب ذهنیتی و ایدئولوژی جمهوری اسلامی آنرا بگنجانند و سپس اجازهی زندگی در جامعه را به آنها بدهند.
باید تا زمان تعیین شده به هر اتهامی که در زندان به سر میبرند، نادم و پشیمان شوند. کسانی که در زندان هستند شاید خلاف کرده باشند، اما این شرایط را نیز جمهوری اسلامی در جامعه ایجاد کرده که بیشتر این افراد قربانی همین سیاستها هستند و از روی ناچاری شرایطی برای آنها ایجاد میشود که مرتکب جرم میشوند. اما متاسفانه شرایطی که جمهوری اسلامی در زندانها ایجاد کرده آموزش و اصلاح نیست، بلکه تحمیل کردن ایدئولوژی خویش و آنچه که میخواهند است. زندان خود سبب این میشود که اشخاصی که در زندان هستند خود را بیشتر سازماندهی کنند و افرادی که همعقیده هستند این رابطه را با شبکههای مختلف گسترش داده و به جای اصلاح بیشتر مورد سرکوب قرار میگیرند، درواقع این سیستم به جای زندانی کردن مجرم، باید زمینهی جرم را در جامعه از بین ببرد."