مداخله نئولیبرالیسم در فمینیسم
طبقه نخبگان پروژهمحور و سازمانهای غیردولتی
مقالهی تحلیلی آکادمی ژنولوژی
تعریف سازمانهای غیردولتی در فرهنگ لغت بهصورت «سازمانهایی که بهطور مستقل با مشکلات اجتماعی سر و کار دارند و مشغول اطلاعرسانی، روشنگری و رساندن پیشنهاد بهمردم هستند» تعریف شده است. بدین معنا، سازمانهای غیر دولتی خارج از قلمرو دولت با کارکردی تعریف میشوند که دولت را بهسوی دموکراسی میراند. میتوان بیان کرد که سازمانهای غیردولتی نقش خاصی را بهعنوان سازمانهایی ایفا میکنند که خود از نیازهای جوامع برآمده و خود جامعه در آن شرکت و فعالیت میکند. اما باید توجه داشت که این حوزه متشکل از سازمانهای «غیرنظامی» نیست که کاملاً مبتنی بر جامعه مستقل از دولت هستند و سازمانهای غیردولتی که با حمایت یا ابتکار خود دولتها تأسیس شدهاند نیز کاملاً رایج هستند.
امروز با نتایجی که بهبار آوردهاند، بحثهای زیادی در مورد نقش سازمانهای غیردولتی در جامعه، چیستی و چگونگی خدمت آنها صورت میگیرند. بنابراین، فراتر از پذیرش یا رد این تشکلها بهکلی بهعنوان «فضای مفید» یا «دموکراتیک» یا «دولتمحور»، ضرورت تحلیل و طبقهبندی صحیح آنها، بطور مبرمی احساس میشود. چرا که با سیاستهای نئولیبرال که روز بهروز عمیقتر میشود، کارکردهای سازمانهای غیردولتی در سطح محلی و جهانی در حال تبدیلشدن بهموضوع انتقادهای روزافزون است. وقتی صحبت از سیاستهای نئولیبرال میشود، این استدلال که سازمانهای غیردولتی بهعنوان سازمانهای ضد اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرند، هم در زمینه جامعه دموکراتیک و هم در زمینه دانشگاهی، پذیرش بیشتری بهدست میآورد. در نتیجه این انتقادها مفهوم نهادهای جدیدی مانند جامعه مدنی، سازمانهای غیردولتی و پروژهمحور بهوجود آمده است. بهویژه در جغرافیهایی مانند خاورمیانه، آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی که نئواستعمرالیسم و اشکال کلاسیک استعمار درهمتنیده انجام میشود، نقشی که سازمانهای غیردولتی ایفا میکنند و پروژههای انجام شده توسط آنها، منبعی که تغذیه میکنند، موضوعی که با آنها سر و کار دارند و ارتباط با جامعه، پرسشگری بیشتری را ضروری میگرداند. با شروع از این، بیایید ابتدا نگاهی دقیقتر بهتوسعه سازمانهای غیردولتی بیندازیم.
در آغاز دهه ۱۹۸۰ فعالیت سازمانهای غیردولتی بهعنوان نماد پروژهگرایی، در عرصهی اجتماعی شروع پدیدارشدن کرد و حتی بهعنوان تنها مبارزه، تقریباً بهعنوان تنها مدیریت مبارزه بر روی هر سکویی از جنبشهای زنان تا جنبشهای اکولوژیکی و حتی جنبشهای کارگری قرار گرفت. از دهه ۱۹۹۰ بهبعد، این متد بهعنوان تنها روش و زمینه مبارزه جریان یافت. این دوره همچنین مصادف با دورهای است که سیاستهای نئولیبرالی، نظام تحت سلطه مردان را تغذیه میکند و همه چیز با توجه به منافع سرمایه تعیین میشود.
برنامههای ویژهای در دستور کار مبارزه اجتماعی مانند زیستبومشناسی، دموکراسی و رهایی زنان اعلام شد، صندوق بودجه باز شد و از غرب به جهان بهعنوان راهی برای «دموکراتیزهکردن و آزادسازی جهان سوم» وارد شد. این که سازمان ملل متحد در اولین کنفرانس جهانی که در سال ۱۹۷۵ برگزار شد آن سال را «سال بینالمللی زنان» اعلام و اقدامی را برای برابری زنان آغاز کرد، میتواند آغاز گسترش سازمانهای غیردولتی در مبارزه زنان تلقی شود. مشخصترین ویژگی دیدگاه سازمان غیردولتی این است که سیاست و مبارزه را بهعنوان یک مبارزه قدرت بین 'جامعه مدنی' و دولت، مفهومسازی میکند، آن را از اختلافات جنسیتی، طبقاتی و ملتی زدوده و این حوزه را بهعنوان «پایگاه آزادیها» به تصویر میکشد. بدین ترتیب، مبارزه زنان خود در خدمت زمینه برای حذف آن از پویایی تاریخی با سستکردن بنیانش بود. دیگر بهحالتی تبدیل شده است که سازمانهای زنان پروژهای نداشته و اگر از جایی بودجه دریافت نکنند، نمی توانند سرپا مانده و نمایندهی زنان باشند. حتی فاجعهبارتر اینکه، مبارزه زنان که نماد مقاومت در برابر نظام در «جهان سوم» گذشته بود، اکنون در جغرافیای جهانی جنوب بهویژه در خاورمیانه و آمریکای لاتین بهوضعیت «تایر یدکی» نظام دولتی تقلیل یافته است. بهعبارت دیگر ایدئولوژی منحصربهفرد مدرنیته سرمایهداری بهموقعیتی دست پیدا کرده است که مبارزه با لیبرالیسم را مبهم میسازد.
مداخله نئولیبرالیسم: سازمان غیردولتی
در هنگام ارزیابی جنبشهای زنان که در بیست سال اخیر شتاب روزافزونی بهخود گرفتهاند، جلب توجه به جایگاه سازمانهای غیردولتی و پروژههای انجامشده از طریق آنها که بهمیدان اجرای سیاستهای نئولیبرال تبدیل شدهاند، مفید است. سازمانهایی که به عرصه مهارشدن جنبشهای زنان و مصرفکردن بیهوده انرژی آنها تبدیل شدهاند. بهخصوص، زمانی که مسئلهی زن مطرح باشد، سازمانهای بودجه از جمله اتحادیهی اروپا و سازمان ملل متحد، بسیار 'سخاوتمندانه' رفتار میکنند. بررسی دلیل این امر این است که بهعنوان یک جنبش انحلال، بسیار گستردهتر از منطق 'مدرنسازی' کشورهای عقبمانده مفید است.
به ویژه هنگامی که جنبشهای زنان، جنبشهای فمینیستی و سیاستهای 'پروژهمحوری' و 'صندوق' که برای آنها توسعه یافته قلمداد میشوند، اگر بنا به کشورها در نظر گرفته شوند، نتایج پدیدارشده، ما را به نتایج خطرناکی هدایت میکند. این دیدگاه بهطور کلی پذیرفته شده است که در سی سال گذشته، با حرکت جدید نئولیبرالیسم برای فتح و شتافتن بهسوی منافع خود، جنبشهای فمینیستی دچار تحول منفی بزرگی شدهاند و بهبخشی از یک نظامسازی خطرناک درآمدهاند که مبتنی بر استقلال و رهایی فردی است و زنان را توسط زنان مورد اعتراض قرار میدهند. جدای از مجبورکردن سازمانهای زنان بهمقابله با مسائل مبارزه و پراکندهکردنشان، امکان تمرکز بر کل مبارزه را حتی از نظر زمان و شدت کار از بین برد. این امر، سیاستزدایی از کار زنان و ابزارسازی جنبشها را با خود بههمراه داشت. همبستگی زنان و مبارزه سازمانیافته در میان گروههای زنان که پیرامون مسئله پروژهمحوری گرد هم آمدند به فراموشی انجامید. گروههای تجزیهشده درگیر پروژههای خود شده و شروع بهاستفاده از آنها بهعنوان ابزار برتری بهجای بهاشتراکگذاشتن نتایج بهدستآمده در نتیجه پروژهها کردند. این امر، دانش را بهخدمت قدرت درآورده، گفتههای 'فرقه یک جنبش نخبه زنان' را مبنا قرار داده و شکل جدیدی از قدرت را ایجاد میکند. پروژهگرایی در حال تبدیلشدن به یک بخش شده و روند پیچیده و پر زحمت نوشتن و ایجاد پروژهها توسط 'قشر کارشناسان' را موجب گشت.
اغلب کسانی که با صفات بزرگ به ما معرفی میشوند، استدلال میکردند که آنها برای خوبی زنان با حمایت از سازمانهای بودجه پشتیبانشان عمل می کنند. در حالی که ملاک این خوبی 'مشروط' به خواستههای نهادهای صندوق میباشد. در همان حال، شخصیتی که به نمایندگی زنان صحبت میکند، خود بیشترین اعتراض را نسبت به زنان داشته و مسیر رستگاری را در فردگرایی مینمایاند. نمایندگان سازمانهای غیردولتی یا مجریان این پروژهها به عنوان مدل صاحب نقش تا حدودی اغراقآمیز، قهرمان نشان داده میشوند.
اتفاقی است که بهطور کلی این مدلهای نقشآفرینی، بهمراتب بالاتر از استانداردهای زندگی جامعهای که در آن زندگی میکنند بوده و پروفایلی را ترسیم میکنند که منعکسکننده فرهنگ نهادهایی است که بودجه بیشتری داده، فضاهای آنها را تقلید کرده و با اجرای پروژهها بهدور از مکانها و فرهنگ جامعه بودجه دریافت میکنند. طبقه اجتماعی جدیدی با کسانی در این پروفایل ایجاد شده است که فکر میکنند مترقی، آزادتر و بهتر هستند؛ چون در اروپا تحصیل کردهاند یا حداقل بدین دلیل که با دنیای غرب در ارتباط مداوم بودند یا اینکه زبان خارجی میدانستند.
در درون این جنبش، برخی از زنان بهصدای غالب فمینیسم تبدیل شدهاند، در حالی که برخی دیگر بهحاشیه رانده شدهاند. در این فرایند بود که جنسیت بهیک اصطلاح فنی تبدیل شد و در درون گفتمان لیبرال حقوق بشر قاببندی شد؛ برندگان و بازندههای سازمانهای غیردولتی در جنبشهای زنان نیز در این روند شناسایی شدند. این روند منجر بهدو نوع تجربه زنان در تضاد با یکدیگر شده است. فعالانی که بروکرات شدهاند از پیشینه فمینیستی خود برای تخصص سیاستی استفاده میکنند؛ خواهران فقیرتر نیز مشتریان برنامههای اجتماعی شدند که آنها را بهعنوان سوژههای آزادشده با حقوق، برای رسیدن به بازار در نظر گرفتند.
بیشتر اوقات قلب ما به عکسهای ارائهشده توسط این پروفایل، با «مهربانی» بزرگ نگاه کرده و ما حتی گفتهایم «بگذارید حلال باشد.» خواهر چشمآبی بلوند ما بهعنوان نجاتدهنده به آفریقا میرود، این بار وجدان برای استعمار قاره مستعمره توسط اجدادش تکان خورده است و بطری شیر در دست او که احتمالا چهره تبلیغاتی شرکت لبنیات در آنجاست، به پسر سیاهپوست که دندههایش از شدت لاغری قابل شمارش است غذا میدهد.
از آفریقا تا آمریکای لاتین، از هند تا خاورمیانه، بدیهی است که سازمانهای غیردولتی نقش مهمی در نئواستعمار ایفا میکنند. اگر روند استعمار را که از قرن شانزدهم آغاز شد بهیاد بیاوریم، میتوانیم به موازات آن، نقشی را ببینیم که امروز با نقشهای مبلغان بسیجشده در زمان خود ایفا میشد. از آنجا که استعمار هرگز تنها از لحاظ نظامی و اقتصادی صورت نگرفته و از نظر ایدئولوژیک هم انجام میگیرد. بهعنوان مثال، در قرن شانزدهم، مبلغان مسیحی نقش تعیینکنندهای در استعمار ذهن مردم، شکستن مقاومتشان و ذوبشدن در نظم اجتماعی مردسالارانه و سرمایهداری جدید که آنها را مجبور به جذب میکردند، ایفا کردند.
همانطور که استعمار مدرن، ابعاد سیاسی و اقتصادی دارد، بعد فرهنگی نیز دارد که این ابعاد را ایجاد و مشروعیت میدهد. شیوههای استعماری که از طریق روند ملت و دولت بهوجود آمد، جنسیت را وسیلهای برای مشروعیتبخشیدن بهخشونت خود میداند. بهعنوان مثال در حوزهی تاریخ و زمینههای مختلف، نابرابریهای جنسیتی که بین گروههای مظلوم وجود دارد، بهعنوان نماد عقبماندگی یک گروه کامل مورد استفاده قرار گرفته و آن را به ابزاری تبدیل میسازد که مداخلات استعماری کشورهای غربی یا توسعهیافته علیه این گروهها را توجیه میکند.
البته در طول تاریخ «مرد سفیدپوست» همیشه برای سیاستهای استعمار به همدستان بومی نیاز دارد. با تشخیص اینکه تظاهرات 'وجدان' هر از چندی چندان «سودآور» نبود، صندوقداران نئولیبرال شروع بهمعرفی «نسخههای بومی» کردند.
زنان سرزمینهایی که با پروژهگرایی جریحهدار شدند
نمونههایی از یافتههایی که ساختارهایی که بهقالب پروژه تبدیل شدهاند یا در این قالب ایجاد شدهاند، خود عملکردهایی را انجام میدهند که از بستر خود میگسلند، جنبشهای زنان تکهپاره و از هم جدا شده و به حوزهای جهت رانت، منفعلسازی، انحصار و نهادینهکردن سیستم درمیآیند. همچنین تبدیل به «سازمان معقول» مرکز قدرت میشوند.
بدین ترتیب، فمینیسم در بستر قدرت و بنا به روابطی که با دولت که چهره نهادی قدرت است دارد، طی روندی پروژهمحور، از جنبش اعتراضآمیزبودن و یک جنبش اجتماعی فاصله گرفته است. همان طور که 'نازان اوستونداگ' اشاره میکند، این پروژهها معمولاً بهعنوان آموزشهایی طراحی میشوند که در آن، زنان طبقه متوسط که سرمایه اجتماعی و اقتصادی را در اختیار دارند، دانش و مهارتهایی را در موضوعات مختلف در اختیار زنان طبقه پایینتر قرار میدهند. بدین ترتیب فرض بر این است که زنان شرکت کننده در آموزشها آگاهی در مورد برخی مسائل را بهدست خواهند آورد و قویتر خواهند شد.
در نتیجه این نهادینهشدن در آمریکای لاتین در سی سال اخیر، فمینیستهای لیبرال که از جریان صندوق نئولیبرال تغذیه شدهاند، به صدای زنان و خطابان دولتها و آژانسهای بینالمللی تبدیل شدهاند، در حالی که دیگر جنبشهای زنان از میان محو شدهاند.
در هند، جایی که جنبشهای زنان تا بیست سال پیش، قوی، خلاقانه، خودمختار و عملگرا بودند، در سالهای اخیر با عملکردهایی که داشتهاند، از مردم گسستهاند که از راه موضعشان در برابر خشونت و چشمانداز تکهپارهی افرادی که از طریق هشتگها و وبلاگها در رسانههای اجتماعی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، میتوان به ماهیت اصلی فمینیسم نئولیبرال پی برد. فعالسازی زنان با بودجهی پروژهمحوری، زنانی را که مورد خشونت، تجاوز و آزار و اذیت قرار میگیرند، به پروندهای تبدیل میکند تا مورد بررسی و اعتراض قرار گیرد. منتها همین دستاوردهای قربانیان، موضوعی است که ارزش بررسی آن را بهعنوان تمرینی دارد که جنبشهای زنان را ارضا میکند. جالب اینجاست که این محافل فمینیستی که بیشتر ”یورومحور“ هستند یا حداقل فرهنگ استعماری را اتخاذ کردهاند، همانطور که در مورد آمریکای لاتین و خاورمیانه که بعدا باز خواهیم کرد، مدرنیته را ارزشهای غربی نامیده و بهعنوان نمایندگان جنبش زنان هند مورد خطاب قرار میگیرد.
'آروندهاتی' مداخله نئولیبرال در جنبشهای زنان در هند را اینگونه ارزیابی میکند: «در دهه ۱۹۷۰، جنبش فمینیستی که اشکال افقی سازمانی داشت، با بالابردن هوشیاری جنبشهای مردمی و رد سلسلهمراتب و بوروکراسی، تا دهه ۱۹۹۰ اینگونه نهادینه شد و این ویژگیها را در خود جای داد که آن را مورد انتقاد و رد قرار داد.
در مورد افغانستان تصویر دردناکتری را میبینیم. نابرابری جنسیتی در توجیه سناریوی نجات زنان مسلمان و حمله آمریکا به افغانستان نقش دارد. بر اساس این سناریو، زنان افغان در اثر مداخله نظامی آمریکا از زندانهای خود "آزاد" شدند.
در این مرحله، نتیجه این است که تصویر در افغانستان نمونهای از چگونگی نقش سازمانهای غیردولتی در برابر خود سازماندهی جامعه و زنان بهطور خاص است. اشغال این کشور توسط آمریکا با این استدلال توجیهکننده انجام شد که در راستای بهاصطلاح 'آزادی زنان' است. در این میان، طبقه اجتماعی جدیدی ایجاد شده که خود را مترقی، آزادتر و بهتر میبیند، تحت نام اینکه در اروپا تحصیل کرده و یا حداقل در تماس مداوم با جهان غرب بودند. حرکت در منطقه امن بهویژه برای آنها ایجاد شده است؛ جایی که رستورانها، کافهها و مغازههای غربی از همه نوع، قارچآسا سربرآوردهاند. گاهی اوقات هم بازدید از پروژههای خود را در وسایل نقلیه زرهی انجام میدهند. آنچنانکه این افراد خود را بهطور کامل از بقیه جامعه که عنوان "عقبمانده" را بر آنها گذاشتهاند، گسستهاند. هنگامی هم که طالبان بازگشتند، همانها جزو اولین کسانی بودند که کشور را ترک کردند. البته آنها با پروژههای محدود خود نتوانسته بودند از بازگشت طالبان جلوگیری کنند. چرا که از تمام استعدادها، تخصصها و تعهد خود بهنفع دولتهای اروپایی و آمریکایی بهعنوان یک کل استفاده میکنند نه جوامع خودشان.
بیایید در مورد فلسطین از 'اصلاح جاد' دانشگاهی فلسطینی بشنویم که شخصا تجربه کرده که چگونه سازمانهای غیردولتی پروژهمحوری، مسائل زنان را پوشش میدهند. اصلاح بحث میکند که چگونه گروههایی که خشونت علیه زنان را بهیک آیتم دستور کار تبدیل میکنند، با هدف دریافت بودجه، خشونت مردان را زیر سوال میبرند؛ خشونتی که بهعنوان یک مشکل نظام، از نظر آنها متوقف شده و تنها در قالب موارد فردی روی میدهد. لذا از این طریق، نقاب رژیمی که از درگیری بیرون آمد، اشغال اسرائیل و استفاده از خشونت علیه همه بود. او با تعریف آن بهعنوان «فرایندهایی که در آن کار بر روی مسائل مربوط به کل جامعه، از بستر کلی گسلانیده و به پروژه تبدیل میشود و اساساً به دلایل و زمینههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این مشکلات اهمیت چندانی داده نمی شود.» بیان میکند که این فرایند «وجه فرهنگی دارد و ارزشهایی را ایجاد میکند که وابستگی، عدم اعتماد بهنفس و حالتهای جدید مصرف را ترویج میکند.»
مسئله دیگری که باید در اینجا مورد بررسی قرار گیرد، مسئله اعتبارات خرد است که از دهه ۱۹۹۰ مانند یک اپیدمی بهویژه به ویتنام، نیجریه، بنگلادش، آرژانتین، کنیا و هند گسترش یافته است. بانک جهانی، نهاد مالی هژمونی جهانی، در گزارش خود که در دهه ۱۹۹۰ منتشر شد اعلام کرد که «برابری فرصت» بین زن و مرد برای «رهایی» زنان تحقق خواهد یافت و برای کار زنان ارزش قائل خواهد شد. بههمین ترتیب، همین نهاد، سال ۲۰۱۲ را «سال زنان» اعلام کرد با شعار «برابری، ارمغانآور سودآوری است.» یعنی نئولیبرالیسم بهرهبرداری شدید از نیروی کار زنان را با ابزارسازی فمینیسم پروژهمحور که با نامیدن خود بهعنوان «سیاست توانمندسازی فردی و غیرسیاسیشده» خود را محدود کرده است. او با این کار از گفتمانِ سیاستزداییشده «برابری جنسیتی» استفاده کرد که بهرهبرداری فزاینده از کار زنان را مشروعیت میبخشید؛ همچنین از توانمندسازی زنان گرفته تا درککردن «فمینیسم بازاری همچون مشارکت برابر در اقتصاد بازار» وضعیت زنانی را که مجبور به کار با بهرهبرداری شدید نیروی کار و پرمخاطرگی کامل هستند، در نظر نگرفتند.
»توانمندسازی زنان، امنیت کاری و زندگی خانوادگی» که به هر محلهای از جهان نفوذ کرده، به یک بمباران ایدئولوژیک تبدیل شده است. زنانی که در کسب و کارهای کوچک با وامهای کوچک به«رهایی فردی» هدایت میشدند، بهمنظور پرداخت بدهی موسسات واسطه و وامهایی که دریافت میکردند، به دستورالعمل بهرهبرداری صددرصدی کشیده شدند. همانطور که گفتمان «توسعه مشارکتی» در دهه نود به یک مفهوم دروناستقراری تبدیل شد و به جزو اساسی برنامهها و پروژههای توسعهای مورد حمایت دولتهای ملی، بانکهای جهانی و سازمان ملل تبدیل شد، «توانمندسازی زنان» نیز بهمفهومی دروناستقراری تبدیل شد. واقعیت در میدان، نتیجهی معکوس داد و منجر به شکلگیری اشکال جدیدی از بهرهبرداری برای زنان شده که بخشی از چرخ سود و بهرهبرداری نئولیبرالیسم میباشند. تحقیقات انجامشده در میان زنان با استفاده از اعتبار خرد در نپال، ویتنام و بنگلادش نشان میدهد که روابط سنتی قدرت و نقشهای جنسیتی از نظر زنانی که مدیون اعتبار بودند تکثیر میشود.
در ترکیه افزایش سازمانهای غیردولتی و برنامهریزی پروژه به اوایل دهه ۱۹۸۰ برمیگردد. در کیهانپروژه، سازمانهای غیردولتی در حال طرحریزی اقدامات و اهدافی بودهاند که تلاش میکنند با استفاده از یک زبان نهادی و تخصصی بدان دست یابند و شروع به بیان گفتمانهای ایجادشده بر محور «تغییر اجتماعی» با این زبان کردهاند تا از نهادها و سازمانهای مختلف بودجه دریافت کنند. از دهه ۱۹۹۰ گروههای فمینیستی در ترکیه شروع به ساخت پروژههایی برای اتحادیه اروپا، سازمان ملل متحد و دیگر گروههای صندوق کردهاند. این روند که با جنبشهای فمینیستی دهه ۱۹۸۰ شتاب گرفت و رهایی و سازماندهی را با هم کنار گذاشت، با بودجهای بیاستقرار به «آزادیهای فردی» روی آورد و اقدامات فعالی که از دولت میخواست، به وضعیتی تبدیل شده که جنبشهای زنان را در ترکیه در درون دستور کار تکهپاره، خفه و غیرفعال میکند. چرا که 'فمینیسم پروژهمحور' با ماهیت خود، رابطه وابستگی را بهعنوان یک الزام رابطهای که با نهادهای دریافتکننده بودجه وارد میکند توسعه میدهد و این نهادها حرف آخر را میزنند. جالبترین نمونهای در مورد ترکیه ممکن است نمونه مجله 'دوشنبه' باشد. مجله دوشنبه بهعنوان سکویی برای جنبشهای زنان که پس از دهه ۱۹۸۰ رشدشان شتاب گرفت، انتشار خود را در سال ۱۹۹۵ بهعنوان مجلهای در زمینه مبارزه زنان آغاز کرد؛ بودجه خود را نیز از اروپا دریافت میکرد. تا اینکه در ۱۹ دسامبر ۲۰۰۱، دولت این مجله را بهدلیل زدن تیترهایی در مورد قتل زنان در زندانها توقیف کرد. این مجله با تکیه بر بودجه بهجای منابع خودش در سال ۲۰۰۵ بسته شد و تدوام خود را غیرممکن ساخت. امروزه در ترکیه پروژهمحوری در هر زمینهای از جمله آکادمی، برابری جنسیتی و خشونت در حال تبدیلشدن به یک حوزه اجارهای است. نهاد زنانی که با قدرت دست بهگریبان شود، تقریباً وجود نداشته است. با همه این اوصاف، در درون جنبش فمینیستی، صدای مخالفت با مداخله نئولیبرال پروژهمحور روزبهروز در حال افزایش است.
به ویژه فراوانی بودجه اتحادیه اروپا برای موضوعات تحقیقاتی در دانشگاهها منجر به انفجار در تحقیقات پروژهمحور زنان از اوایل سده بیستویکم شده است. در نتیجه، این اقدام، یک حلقه فمینیستی دانشگاهی نخبه ایجاد کرد که از خیابانها، از دستور کارها و جنبشهای اصلی زنان گسست و با نگاهکردن از بالا بهعنوان یک 'واسطهجو' عمل میکرد. حضور فمینیستهای پروژهمحور که به اصطلاح به تحقیقات جامعهشناختی در مورد خشونت مشغولاند، امروز جنبش واقعی زنان در ترکیه را آشفته خواهد کرد. ولو اخیرا مباحث علیه 'فمینیسم پروژهمحور' روزبهروز افزایش مییابد.
جهت بیمحتواسازی و بیاعتبارکردن جنبشهای زنان با سازمانهای غیردولتی که نتوانستند و نمیتوانند انجام دهند، این بار بهدنبال ایجاد جنبش زنان خود هستند. یکی از مکانهایی که نئولیبرالیسم بهعنوان فرمول تغییرناپذیر اعمال میکند کوردستان است. برای درهمشکستن نفوذ جنبش آزادیبخش زنان که با دهه ۱۹۹۰ رو بهافزایش بود، اقداماتی در زمینه فعالسازی زنان نخبه سازمان غیردولتی بهطور جداگانه در چهار بخش انجام گرفتند.
دانشگاههای آمریکا در جنوب کردستان، مداخلاتش را در زمینه دانشگاهی، با درنظرگرفتن مباحث مربوط به'برابری جنسیتی' با بخشهای جنسیتی افتتاحشده در این دانشگاهها به پیش میبرد. اسامی ارائهشده بهعنوان مدلهایی برای زنانی که باید در دانشگاههای مبدأ آمریکا «مدرن» شوند، بهعنوان تنها نمایندگانی ارائه میشوند که به نمایندگی از زنان جنوب کوردستان که هرگز در عرصه بین المللی حضور نیافتهاند صحبت میکنند.
باز هم بیش از ۱۲۰ سازمان غیردولتی به نمایندگی از زنان در شهر سلیمانیه تنها در جنوب کردستان تأسیس شدهاند. جایی که خشونت علیه زنان در بالاترین میزان قرار دارد، گورستانهایی برای زنان کشتهشده با نام «ناموس» ایجاد میشود و دارای بیشترین پروندهی خودسوزی زنان است تا آنجا که حتی بیمارستان جداگانهای را برای زنانی که خود را میسوزانند احداث کردهاند. همچنین جنوب کوردستان، یکی از مکانهایی است که هنوز ختنه زنان در آن رایج میباشد. این سازمانهای غیردولتی فاقد سیاستهایی هستند که به مشکلات عظیم زنان رسیدگی و آنها را حل کنند. جمعآوری بودجه عظیم با بودجه از پروژههای بینالمللی بهمعنای چیزی بیش از تعطیلات برای گروههای کوچک شرکتکننده نیست. یک اقلیت نخبه دارای رفاه، جلسات را برگزار و در هتلهای پنج ستاره تحت عنوان 'برابری جنسیتی' بهعنوان نمایندگان 'زنان آزاد مدرن' اقامت میکنند.
در شرق کوردستان که امروزه مقاومت زنان با شعار 'ژن ژیان آزادی' آغاز شد، فعالیت زنان 'بت' بهعنوان یک حوزه اجارهای در آمریکا و اروپا با نام 'دیاسپورا' در حال ایجاد است. در شرق که فرهنگ مقاومت ریشهداری وجود دارد، خواستههای زنان طی اعتراضاتی که با قتل ژینا امینی توسط رژیم ملا آغاز شده، نه از سوی خود آن زنان، بلکه توسط زنانی که از سوی نظام جهانی 'آزاد' اعلام شدهاند، به گوش جهانیان میرسد. در اینجا رویکرد استعمارگری جهت ابهامآمیزکردن مستعمره نیز به بازی گذاشته میشود و مبارزه زنان کورد که منبع اصلی انقلاب است لاپوشانی میشود. قیامها از شرق کوردستان آغاز شد و از آنجا به تمام ایران سرایت یافت. همچنانکه میدانید بسیاری از این فعالان پروژهمحوری به نمایندگی از زنان شرق کردستان و ایران بودجه دریافت کرده و زنانی را که با سرکوبهای دانشگاهی مبارزه میکنند مورد موشکافی و مورد اعتراض قرار میدهند.
در شمال کردستان، پروژههایی جهت 'مدرنیزهکردن' استعمار هم از طریق هژمونی داخلی و هم از طریق هژمونی جهانی انجام شدهاند. از طریق مرکز آموزشی ”پدر مرا به مدرسه بفرست“، ”عایشه کاردَلَن“ با برگزاری دوره فرشبافی، دوخت و غیره برای سالها بهعنوان یک سیاست جذب و آسمیلاسیون به منظور "حمایت از دختران زنان در شرق عقبمانده" انجام شد. استدلال اصلی در اینجا ”بیسوادی دختران“ یا ”یادگیری زنان از یک حرفه“ عنوان شد. و در زمان ارائه این پروژهها زنان کورد به اصطلاحاتی همچون «فشار خانواده»، «سنت» یا «شیربها» ربط داده شده، همچنین چون زنان با مردان یکسان دیده نمیشود، بههمین دلیل، ادعا میشود که دختران را به مدرسه نمیفرستند، آنها را به عنوان قربانیان یک فرهنگ خارج از تاریخ، واحد و مستقل از وضعیت به تصویر میکشند و خود را بازیگرانی غربی و تحصیلکرده تعریف میکنند که در تلاش برای تحقق آن پروژهها هستند.
از اوایل سده بیستویکم با ظهور جنبش آزادیبخش زنان، ماسک از صورت سازمانهای غیردولتی آسمیلاسیونیست استعماری که از سوی خود دولت حمایت میشوند، انداخته شد و این کمپینها بهتدریج شروع به محوشدن کردند. در دورهای که جنبش آزادیبخش زنان در هر زمینهای به یک برنامه سازمانی تودهای و قدرتمند تبدیل شد و زنان به موضوعات سیاسی تبدیل شدند، سازمانهای زنان پروژهمحور مورد بهرهبرداری قرار گرفت.
پس از عقبنشینی مداخله مستقیم استعمار، این بار فعالسازی زنان بومی پروژهمحور جهت بیمحتواکردن سازمان و مبارزه زنان بر اساس یک پایگاه پویا توسعه یافت. بنیادها و انجمنهایی که با حمایت مالی 'سخاوتمندانه' نهادهای تأمین بودجه مستقر در آلمان بهویژه پروژههایی با تمرکز بر خشونتهای دولتی و ناشی از مردان در شمال تأسیس شده بودند، بهعنوان یک جنبش جایگزین زنان بهجای جنبش آزادیبخش زنان کردستان ارائه شدند. در رسانهها، در آکادمی، در سکوهای بینالمللی زنان، این زنان بهصورت نماینده زنان کورد درآمدهاند. همانطور که در مورد KAMER (ماه) و VAKAD (سرباره) دیده میشود، فمینیسم پروژهمحور در کوردستان که در صورت نیاز صیقل داده میشود، تا دوره جدیدی از نیاز که نیازی به آن نیست، در فریزر باقی مانده است.
وقتی روژآوای کوردستان و شمال و شرق سوریه را بهطور کلی در نظر میگیریم، میتوان با نوع دیگری از سازمانهای غیردولتی پروژهمحور مواجه شد. انقلاب روژآوا جایی است که مقاومتی بیامان به رهبری زنان در برابر داعش انجام گرفت. پس از شکست داعش، سازمانهای غیردولتی چند ملیتی در سراسر شمال و شرق سوریه بهویژه روژآوا به جریان افتادند. این سازمانهای غیردولتی در وهلهی نخست، در حالی که برساخت انقلاب دموکراتیک ـ اکولوژیکی مبتنی بر آزادی زنان هنوز ادامه دارد،با ارائه مدلهای جایگزین، پوپولیستی، ناپایدار، آزادیبخش دورهای فردی، تحت نام 'کمک' به کار جمعی در شمال شرق سوریه آغاز بهکار کردند. حوزه دیگری که آنها برای خارجساختن انقلاب در آن مداخله کردهاند، قطع کار زنان بهویژه کسانی است که به زبانهای خارجی صحبت میکنند، منتها در نهادهای خودگردان ایجادشده توسط انقلاب مشغول بهکار هستند. حتی اگر کوتاه مدت باشد، در ازای «حقوق بالا» آنها را جذب میکنند. هدف نیروهای مدرنیته سرمایهداری این است افرادی را که از طریق سازمان غیردولتی به پروژههای کوچک، ساختگی، کوتاهبینانه و ناپایدار مشغول هستند، از قدرت خود دور نگه دارند و از قدرت جمعی برای حل مشکلات خود و دردستگرفتن سرنوشت آنها با جذب قدرت انسانی بهطرف خود با حقوق بالا استفاده کنند. آنها با دادن وعده زندگی بهاصطلاح سعادتمندانه و این تصور که ”همه چیز در غرب خوب است“ این کار را انجام میدهند. اگر پروژههایی بهجز پروژههای پایدار مورد پذیرش اداره خودگردان پذیرفته نشود و محدود گردد، این سازمانهای غیردولتی که بهویژه به توصیه نئولیبرالیسم مشغول ازدَورخارجکردن نهادها و دستاوردهای ایجادشده توسط انقلاب هستند، با تمام قدرت خود در موقعیت یک ضد حمله قرار دارند تا با نادیدهگرفتن دستاورد جمعی انقلاب بهویژه زنان، یک مدل انسانی 'مدرن' ایجاد کنند که «آزادیبخش فردی» است.
با توجه به مواردی که ما در بالا ارائه دادیم میبینیم که گفتمان برابری، آزادی و حقوق با یک گفتمان استعماری درهمتنیده است. استعمار از طریق بحثهای برابری جنسیتی و حقوق زنان پدیدار میشود و زمینه را برای اشکال مختلف سلطه بر زنان توسط زنانی که نیروی حضور در نهادهای جامعه مدنی را در دست دارند، هموار میکند. البته وقتی بهتمام این راهکارها نگاه میکنیم، باید تحلیل کرد که چه کسی از این پروژهها بهره میبرد یا چه کسی میخواهد در نتیجه پروژهها تقویت شود.
به جای حرف آخر؛ همانطور که بدین فکر میکردم که چگونه واژههای پایانی این مقاله را بنویسم و آن را بهکجا ربط دهم، نقل قولی یادم آمد که مادربزرگم وقتی کوچک بودیم به ما توصیه میکرد: ”هیچ وعده غذایی در دسترس نیست، و آن نیز در زمان یافت نمیشود.“ من قبلا آن را بهعنوان یک اصطلاح خودخواهانه در نظر میگرفتم اما پس از مدتی متوجه شدم که معانی ژرفتری مانند ”خودبودن و خودشناسی و خوداتکایی“ را دربر دارد.