خشونت علیه زنان، محصول فرهنگ مردسالاری و اقتدار

خشونت علیه زنان نه امری موقتی و مربوط به امروز و اینجا نیست بلکه به دلیل مناسبات و سلسله مراتب قدرت رخ می‌دهد.

بهار اورین

مرکز خبر- به گمان بسیاری قرن بیستم علاوه بر عصر جنبش‌های اجتماعی مدرنیستی، همزمان عصر انقلاب، اشغالگری، جنگ و نسل‌کشی بوده است. لذا متاسفانه واقعیات قرن ۲۱ نیز تداعی‌گر همان روزهاست و شاهد جنگ و درگیری‌های به مراتب خشونت‌بارتری هستیم که برخی از این درگیری‌ها "دائمی" محسوب می‌2گردند. از سوی دیگر شاهد افزایش خشونت سیستماتیک علیه زنان، کشتار و نسل‌کشی آنان در کنار ارتقای سطح مبارزات و آگاهی زنان در سده‌ی ٢١ هستیم که دلیلی بر حاکمیت ایدئولوژی سرمایه‌داری و ساختارهای آن است. بنابراین نیاز به گفتگو در باب پایه‌های ایدئولوژیک خشونت علیه زنان وجود دارد تا بتوان راه‌های مبارزه با انواع خشونت را ارائه و عملی نمود. مطابق داده‌های تاریخی میان تمرکز خشونت و ظهور نظام پدرسالاری و دولتی پیوند عمیقی وجود دارد. با نظری به این پیوند تاریخی می‌توان گفت خشونت علیه زنان نه امری موقتی و مربوط به امروز و اینجا نیست بلکه به دلیل مناسبات و سلسله مراتب قدرت رخ می‌دهد. هنگام انجام آرکئولوژی نسل‌کشی زنان خواهیم دید که از نظر تاریخی فرودستی زنان با نخستین نطفه‌های شکل‌گیری دین، فلسفه، تمدن و فرهنگ مردسالاری آغاز گشت. بنابراین ارتباط میان بردگی زن و تکوین قدرت، طبقه، مردانگی مسلط و جنسیت‌گرایی بسیار تنگاتنگ است. فرهنگ مردسالاری که نه یک فرایند بلکه طی روندی هزاران ساله تشکیل یافته، عملا علیه زنان جنگی همه جانبه را آغاز نموده که هم اکنون نیز نشانه‌های این دشمنی دیرینه را می‌توان به وضوح مشاهده نمود. قتل‌هایی که هر روز بر آمار آن افزوده می‌شود دلیلی بر این مدعاست. فرهنگی که در آن زنان فاقد امنیت، استقلال، آزادی و حقوق انسانی خود هستند. مرد در قالب دولت، پلیس، قانون، پدر، برادر و همسر که همگی نمایندگان این فرهنگ هستند حق مالکیت بر زن را حقی ابدی و ازلی انگاشته؛ سازوکارهایی که این حق را به مردان اعطا می¬کند، خشونت را مشروعیت می‌بخشد و زمینه‌های استمرار آن را فراهم می‌کنند. بنابراین تا زمانی که فرهنگ مردسالاری که در ذات خود مولد خشونت، مرگ و شکنجه است، برچیده نشود، همچنان شاهد قتل و شکنجه زنان خواهیم بود.

 

تبدیل زن به برده‌ی خانگی

عبدالله اوجالان در دفاعیه خود به نام جامعه‌شناسی آزادی به چهار حمله‌ی بزرگی که بر روی زنان توسط خرد مردانه انجام گرفته، اشاره نموده که اولین آن، تبدیل زن به برده‌ی خانگی است. در نظم خانواده، زن به صورت دارایی مطلق مردان تلقی می‌گردد و خدمت و مراقبت در خانه وظیفه اصلی اوست. این شکل از بردگی منشا تجاوز زناشویی، خشونت جسمی، روانی و اقتصادی است. با مفهوم ناموس کشتن زن توسط پدر، همسر، برادر و حتی اقوام مرد موجه جلوه داده می‌شود. یکی از دلایل اصلی قتل زنان توسط بستگان مرد، اعتراض زنان به این سیستم بردگی و تجاوز است. بسیاری از زنان در مراحل جدایی کشته می‌شوند زیرا مردان تمایلی به از دست دادن این نظام بردگی ندارند. در خانواده‌ی هسته‌ای مبتنی بر مالکیت خصوصی حقوق زنان تضییع و آزادی آنان سلب می‌شود. در ایدئولوژی دولت، نظام خانواده به سود فرادستان برساخته شده و خشونت بخش لاینفک این نظام است.

 

مبدل نمودن زن به حالت رنجبری فاقد دستمزد و حقوق

دیگری، مبدل نمودن زن به حالت رنجبری فاقد دستمزد و حقوق است. با جهانی شدن سیستم مدرنیته‌ی سرمایه‌داری اقتصاد متکی به تولید به اقتصاد با محوریت انباشت سرمایه، پول و سود مبدل گشته و با وجود پیشرفت فناوری در این دوره، به اندازه‌ای که در هیچ مرحله‌ای از تاریخ مشاهده نگشته با گرسنگی و فقری فراگیر مواجهیم. تقلیل‌دهی نقش زنان در اقتصاد به کارگران ارزان قیمت و مشاغل رده پایین، موجب زنانه شدن فقر در کنار خشونت‌های جنسی، جسمی و تعرض در محل کار در اغلب کشورها گشته است. در حالی که مطابق مطالعات آنتروپولوژی و آرکولوژی در جوامع نخستین اقتصاد و مدیریت آن توسط زنان صورت می‌گرفت. بنابراین طرد زنان از حوزه‌ی اقتصاد و نادیده‌انگاری نقش خلاق آنان در این فعالیت، یکی از فاکتورهای اصلی در تشدید خشونت علیه زنان محسوب می‌گردد. 

تبدیل زنان به ابزار سکس و کالایی نمودن بدن زنان

 تبدیل زنان به ابزار سکس و کالایی نمودن بدن زنان و استفاده‌ی تبلیغاتی از آن که موجب بازتولید خشونت می‌گردد، از دیگر حملات نظام مردسالاری بر زنان است. صنعت مد، عمل زیبایی و مصرف-گرایی نیز در این چارچوب قرار دارد. نگاهی شیءانگار به زنان موجب تداوم فرودستی و اعمال خشونت بر او می‌شود. زیرا تبدیل بدن زنان به کالای جنسی با قانون درباره پوشش، سقط جنین و تفکیک جنسیتی صورتی رسمی یافته است. پیوند متقابل میان بازار و دولت، زن را کالایی جهت ارضای میل مردانه می‌سازد. در این ساخت قدرت، رسانه و نهادهای آموزشی تا قانون همگی پشتوانه‌ی جنسیت‌گرایی هستند. در سیستم سرمایه‌داری فقط استثمار نیروی کار صورت نمی‌گیرد در عین حال نوع خاصی از سکسوالیته برای بچه‌آوری نیز تولید کرده است. کشتن هزاران ساحره در طی سه سده نشان از این وظیفه‌ی تحمیلی بر دوش زنان است. این نوع سکسوالیته و تقلیل‌گرایی بیولوژیک جهت بچه‌آوری نوعی خشونت علیه زنان محسوب می‌گردد.

خشونت سیستماتیک علیه زنان تنها در چارچوب خشونت فیزیکی نبوده بلکه ساختار قدرت‌محور نظام مردسالاری با ایدئولوژی جنسیت‌گرایی همراه با ایدئولوژی‌های دیگر همانند دین‌گرایی، علم‌گرایی و ملی‌گرایی همواره خود را بازسازی می‌کند. در اینکه عصر مدرنیته‌ی سرمایه‌داری، عصر طبیعت‌کُشی، فرهنگ‌کُشی و زن‌کُشی (نه صرفا جسمی) است، شکی نیست. این رویکرد محصول دیدگاه مبتنی بر تفکیک ابژه-سوبژه‌ی فرانسیس بیکن است که انسان(مرد) را به عنوان سوبژه و در مقام ارباب جهان قرار داده که می‌تواند بر جهان سیطره یابد و به تسخیر خود درآورد و نگرش ابژه‌گونه به طبیعت و زن که هر گونه خشونت و شکنجه‌ای را می‌توان بر آن اعمال کرد، است. پیامدهای هولناک این نگرش را می‌توان به شکل بحران‌های زیست‌محیطی و استثمار زنان مشاهده نمود. مدرنیته‌ی سرمایه‌داری در شرایط بحران همیشگی قرار دارد و مبارزه‌ی زنان، در میان نخستین اهداف سرمایه‌داری قرار دارد. در طول تاریخ مردسالاری هر گاه بحران‌های سیستم تعمیق یافته خشونت مردانه به بدن و دستاوردهای زن تعرض کرده است. به این دلیل هم اکنون شرایط زندگی برای زنان در بسیاری از کشورهای اروپایی، خاورمیانه و آسیا دشوار است و زنان با هجمه‌های نژادپرستانه، نیروهای راست‌گرای افراطی و ایدئولوژی‌های کاپیتالیستی روبه‌رو هستند.

 

جغرافیا و خصلت‌های ژئوپولیتیک در تشدید خشونت علیه زنان

بی‌گمان جغرافیا و خصلت‌های ژئوپولیتیک در تشدید خشونت علیه زنان عوامل تعیین کننده‌ای هستند. خاورمیانه به دلیل این ویژگی‌های خود همواره جغرافیای جنگ و بحران بوده است. هر چند خشونت علیه زنان معمولا در موقعیت پس از جنگ نیز همه¬گیر می‌شود که ناشی از میلیتاریسم و ساختارهای مردانه است. اهمیت دین و مذهب و خوانش سلیقه‌ای از دین و سیاسی نمودن آن در تشدید خشونت به طور کلی و خشونت علیه زنان به طور اخص بسیار تعیین کننده است. وضعیت زنان در کشورهای اسلامی بسیار وخیم-تر از سایر مناطق است. از سوی دیگر بروز جنگ و درگیری‌های دائمی، زنان مناطق جنگ زده را در معرض تجاوز، شکنجه و کوچ‌های اجباری قرار داده است. نمونه‌ی بارز آن ربودن زنان ایزدی توسط داعش و فروش آنان بود که هم اکنون نیز از سرنوشت بسیاری از آنان خبری نیست. زنان افغان و عراق نیز به نوع دیگری با بحران‌های بی‌ثباتی و کائوس روبه‌رو هستند و حملات آمریکا که گویی جهت مبارزه با تروریسم! و برقراری دموکراسی بوده، سرابی بیش نبود و موجب محرومیت گسترده‌ی زنان عراقی و افغانی در تمامی سطوح بود و عملا زنان را از بخش عمده¬ای از عرصه‌های عمومی و اجتماعی حذف کرده است.

ایران یکی از کشورهایی است که همواره زنان در آن با ستمی مضاعف مواجه گشته‌اند و زن‌ستیزی حاصل قواعد و هنجارهایی است که توسط حکومت دینی نوشته و اجرایی می‌گردد. تنها در یکسال اخیر میزان قتل‌های ناموسی و خشونت دولتی علیه زنان در زندان‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها روندی افزایشی داشته است. نظام زن‌ستیز ایران با به کارگیری ایدئولوژی اسلامی جهت تسلط بر جامعه همواره به شیوه‌ای در تلاش برای تقویت مناسبات مردسالاری و مذهبی بوده که بستری برای سرکوب و خشونت علیه زنان را فراهم نموده است. جنبش ژینا حول شعار "ژن، ژیان، آزادی" بار دیگر آتش زیر خاکستر مبارزات زنان را که همواره مورد سرکوب واقع می‌شد، بار دیگر شعله‌ور شد و پیداست خیال خاموشی ندارد. زنان یکبار تصمیم گرفته‌اند که دیگر زیر بار بردگی و انقیاد نمی‌روند و تداوم مقاومت نشانگر اصرار زنان بر آزادی است. سر دادن شعار "مقاومت زندگی‌ست" در واقع نمود فرهنگ عمیق مقاومت زنان است. این شعار نیز همانند "ژن، ژیان، آزادی" دارای یک فلسفه‌ی فکری است و بیانگر این است که تنها با مقاومت و تداوم مبارزه در برابر تاریک‌اندیشی می‌توان به آزادی رسید. تنها با یک انقلاب زنانه می‌توان ریشه‌های خشونت را برکند. بنابراین مردان و  زنان ایران و شرق کوردستان با یک اراده‌ی آهنین در برابر حکومت تا بُن دندان مسلح ایستاده¬اند و خشونت دولتی تنها بر خشم مردم می‌افزاید و عزم آنان را برای تداوم مبارزه راسخ‌تر می‌کند. تنها با ایرانی دموکراتیک می‌توان به سرکوب، نابرابری و هر گونه تبعیض جنسیتی و قومیتی پایان داد.

خشونت علیه زنان خلق کورد

خلق کورد در دویست سال اخیر در مقابل سیاست‌های نسل‌کشی دشمن در حال مبارزه‌ای دشوار است و همزمان کانون مبارزه با تمدن دولتی نظام  پدرسالاری ۵٠٠٠ ساله می‌باشد. در سال‌های اخیر با تشدید جنگ در کوردستان نه تنها طبیعت آن تخریب و آلوده می‌گردد، بلکه جامعه‌ی کوردستان و در راس آن زنان همواره به شیوه‌ای مورد خشونت دولتی قرار گرفته‌اند و با ستمی مضاعف روبه‌رو گشته‌اند. زنان کورد هم اکنون در برابر نسل‌کشی دولتی، فرهنگی، زبانی و سیاسی مبارزه می‌کنند. قتل زنان در کوردستان در واقع نسل‌کشی جامعه‌ی کورد است و سیاست‌های نسل‌کشی نظامند علیه زنان کورد مستقل از دولت-ملت و دستگاه‌های ایدئولوژیک آن نیست بلکه با یکدیگر درهم‌تنیده بوده و تبدیل به یک جنگ دائمی شده و همچنان ادامه دارد. لیکن مبارزات زنان کورد در شرایط بسیار دشوار منطقه الهام‌بخش مبارزه در راستای آزادی در دنیاست و هر روز گسترده‌تر می‌شود و دشمن که تاب تحمل چنین پیشرفتی را ندارد، زنان پیشاهنگ و مبارز را دستگیر، زندانی و به قتل می‌رساند. حضور فعال زنان در جنبش‌های اجتماعی، نظام مردسالاری را به چالش می‌کشد و نظام در پاسخ به ایستار زنان عرصه را بر آنان تنگ‌تر نموده است. تنها در یکسال اخیر صدها زن روزنامه‌نگار و فعال سیاسی در ترکیه و ایران دستگیر شده‌اند. به قتل رساندن ناگهان آکارسل، عضو آکادمی ژنئولوژی در سلیمانیه تنها یک نمونه از صدها نمونه‌ی وحشیگری‌های رژیم اشغالگر ترکیه است. این قتل نشانه‌ی هراس دشمن از پیشرفت و آگاهی زنان است. در ایران، با قتل ژینا امینی اعتراضات گسترده‌ای در ایران و شرق کوردستان با شعار "ژن، ژیان، آزادی" آغاز گشت که هم اکنون نیز ادامه دارد. در این اعتراضات زنان بدون توجه به یورش نیروهای پلیس، با شجاعتی بی‌نظیر به خیابان‌ها آمده و شعار آزادی سر دادند. مبارزات زنان در دنیا و به ویژه در خاورمیانه محصول صدها سال مقاومت زنان است و در این راه زنان بسیاری جان خود را فدا کرده تا آینده‌ی عاری از خشونت برسازند. زنان هم اکنون دارای تجربه، اندوخته‌های فکری و دستاوردهای فراوانی هستند و مهم‌تر از همه عنصر آگاهی است. جامعه‌ی عاری از خشونت و تبعیض، جامعه‌ای اتوپیک نیست و با فروپاشی ساختارهای دولتی، سرمایه و قدرت می‌توان چنین جامعه‌ای را متصور شد. خاورمیانه و به خصوص کوردستان آبستن یک انقلاب بزرگ است که الگوی دموکراسی و آزادی برای جهان خواهد بود و این زنان‌اند که مشعل این آزادی را دست گرفته‌اند و دست در دست یکدیگر نوید جهانی که برای هر انسانی قابل زیست باشد، می‌دهند. چرا که در واقعیت اجتماعی، انقلاب زنان، انقلاب جامعه است.

در انتها باید گفت خشونت تقدیر زنان نیست. بی‌گمان یکی از مهم‌ترین اقدامات در مقابله به خشونت‌های جنسیتی، پیوند زدن این مبارزات با مطالبات دموکراتیک وعدالت‌محور جنبش‌های مردمی است. دیگری نیاز به یک مکانیسم دفاعی وجود دارد. آموزش و  آگاهی از درک ماهیت مردسالاری یکی از راه‌های مقابله با آن است.