جبهههای نبرد زنان در کشمکش جنگهای امپریالیستی-بخش سوم
قرنهاست جنگهای امپریالیستی، از تجاوز و کشتار تا اشغالگری، زنان را هدف قرار دادهاند؛ اما همزمان در هر نقطهای که جبههای علیه استعمار و استثمار شکل گرفته، سنت مقاومت زنان به نقطه امید و رهایی تبدیل شده است.
زیلان کوچگیری
قدرتهای دولت-ملت سرمایهداری در قرن بیستم دو جنگ بزرگ را رقم زدند، اما هرگز به تقسیم دلخواه ثروتهای جهان دست نیافتند. پرتاب بمبهای اتمی بر هیروشیما و ناکازاکی در پایان جنگ جهانی دوم، توازن جنگ را در هم شکست. اما حرص پیروزی به قیمت نابودی انسانها و موجودات زنده، با پایان جنگ دوم امپریالیستی از بین نرفت.
توازن جدید که با خونریزی و خشونت شکل گرفته بود، بر سیاست استعمار نوین استوار شد. فروپاشی این سیاست چندان طول نکشید. مردمانی که حول خواست رهایی ملی گرد آمده بودند، اعتراضات خود را به مقاومتهای مسلحانه تبدیل کردند. برای آنها، استقلال ملی به معنای رهایی از امپریالیسم بود.
انقلابهای رهاییبخش ملی که یکی پس از دیگری رخ میدادند، توازن تقسیم امپریالیستی را بر هم زدند. مقاومت مردم و زنان در برابر اشغال، نظم پس از جنگ دوم را شکست. حضور شوروی این مقاومتها را در یک جبهه گرد میآورد و جبههای متحد از مردمان را در برابر امپریالیسم شکل میداد.
در جهان دوقطبی؛ انقلابها و اشغالگریها
تداوم توازن قدرت امپریالیستی که از آغاز محکوم به فروپاشی بود، به جنگهای محلی، خشونت و اشغالگری وابسته بود که با ملیگرایی، مذهبگرایی و جنسیتگرایی شعلهور میشد. پایان دوره جنگ سرد میان اردوگاه ناتو و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نشانههای نخستین جنگ تقسیم جدید را آشکار میکرد. گرچه تلاش میشد با تعابیری چون پایان ایدئولوژیها و پایان تاریخ، گذار از جهان دوقطبی به امپراتوری تکقطبی پنهان شود، اما جنگ پس از جنگ جهانی دوم وارد مرحلهای نوین میشد.
ویژگی جنگ جهانی سوم را میتوان بازتاب مجموع بحرانهای ساختاری نظام در قرن بیستم دانست. در این جنگ که امروز درست در میانه آن قرار داریم، باز هم زنان، مردمان تحت ستم و طبیعت آسیبدیدگان اصلی هستند. امروز در فلسطین، سوریه و اوکراین، سنگینترین بهای این جنگ را مردم میپردازند و آنچه سرنوشت این جنگ را تعیین خواهد کرد، مقاومت و همبستگی مردمی خواهد بود. سنت مقاومت زنان از انقلابهای ملی تا مبارزات فمینیستی، همواره با اعتراض علیه جنگهای استعماری و اشغالگری همراه بوده است. امروز این مقاومت در قالب انقلاب زنان به عاملی تعیینکننده تبدیل شده است.
وضعیت در نیمه دوم قرن بیستم چگونه بود؟
برای بررسی جنگ جهانی سوم، باید نخست پیامدهای جنگ جهانی دوم در نیمه دوم قرن بیستم را بررسی کنیم: مواردی از قبیل اشغالگریها، مبارزات رهاییبخش و مقاومت زنان در این دوران بسیار حائز اهمیت است. در میان این رویدادها، ویتنام جایگاه ویژهای دارد؛ جایی که مبارزه علیه امپریالیسم، همبستگی بینالمللی و فجیعترین جنایات علیه زنان در آن رخ داد.
ویتنام
گزارش شده که سربازان آمریکایی در جریان اشغال ویتنام بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ به هزاران زن تجاوز کردند. تنها در روستای میلای، ۴۵۰ زن و کودک ویتنامی مورد تجاوز قرار گرفته و به قتل رسیدند. در جریان جنگ ویتنام شمالی و جنوبی، دستکم ۳۰ هزار زن قربانی تجاوز شدند که در آمارها ثبت شده است.
در آمریکا، دو انجمن WILPF و WSP (تأسیس شده در ۱۹۶۱) جنبش صلح مهمی را در طول اشغال ویتنام رهبری میکردند. این سازمانهای زنان به شیوههای مختلفی برای صلح تلاش میکردند: برگزاری تظاهرات گسترده، جمعآوری امضا، انتشار اعلامیه، سازماندهی کنفرانس، اعمال فشار بر کنگره و حمایت از نامزدهای صلحطلب و کسانی که به دلایل عقیدتی از جنگیدن سر باز میزدند.
زنان عضو انجمنWILPF به برگزاری تظاهرات گسترده میپرداختند. همزمان، انجمنWSP در سال ۱۹۶۵ با نمایندگان زن جبهه آزادیبخش ملی ویتنام جنوبی و ویتنام شمالی کمونیست دیدار و بیانیهای مشترک علیه مداخله نظامی آمریکا امضا کرد. زنان WSP همچنین با سربازگیری اجباری جوانان مخالفت کرده و از کسانی که به دلایل عقیدتی از رفتن به جنگ خودداری میکردند، حمایت میکردند. با گذشت سالها، آثار جنگ پاک نشد و هیچ دادرسی مؤثری درباره جنایات جنگی در ویتنام صورت نگرفت.
بنگلادش
در جریان جنگ پاکستان-بنگلادش در سال ۱۹۷۰، گزارش شده که حدود ۲۰۰ هزار زن بنگلادشی مورد تجاوز سربازان پاکستانی قرار گرفتند و نزدیک به ۲۵ هزار زن در نتیجه این تجاوزها باردار شدند.
بوسنی/کوزوو
در جنگ میان بوسنیاییها و صربها که دستکم ۱۰۰ هزار نفر جان باختند، باز هم زنان بزرگترین قربانیان بودند. پس از اعلام جدایی بوسنی و هرزگوین از یوگسلاوی در سال ۱۹۹۲، درگیریهای سه ساله میان صربها، کرواتها و مسلمانان بوسنیایی آغاز شد. در این مدت، ۵۰ هزار زن مسلمان بوسنیایی در «اردوگاههای تجاوز» توسط ارتش صربستان با هدف پاکسازی ملی، مورد تجاوز و شکنجههای شدید قرار گرفتند.
گزارش سال ۲۰۱۰ صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، این تصویر تکاندهنده را چنین منعکس کرد: «هیچکس هرگز نتوانست به طور قطعی تعیین کند که چند زن در بوسنی و هرزگوین مورد آزار جنسی قرار گرفتند یا چند کودک در نتیجه تجاوز متولد شدند. تخمینها نشان میدهد که موارد تجاوز به دهها هزار میرسد.»
صدها نوزاد در نتیجه این تجاوزها متولد شدند. پس از ۲۸ سال، زنان همچنان بزرگترین قربانیان هستند. در دادرسیهای چندین ساله دادگاه بینالمللی، اکثر شهود و حاضران در جلسات را زنان تشکیل میدادند. در دادگاه جنایات جنگی لاهه، افرادی چون رادوان کارادزیچ رهبر حزب صرب، فرماندهان ارتش صرب راتکو ملادیچ، وویادین پوپوویچ، و رئیس ستاد ارتش لیوبیسا بئارا به اتهام مسئولیت در کشتار سربرنیتسا محاکمه و مجازات شدند. زنان برای اشتراک تجربیات خود و دادخواهی، دادگاههای ویژه زنان را نیز تأسیس کردند. همچنین بیشترین تلاش برای ایجاد آشتی میان گروههای ملی را زنان انجام میدهند، زیرا بیشترین آسیب از این درگیریهای داخلی متوجه آنان است.
عملیات انفال
صدام که با حمایت قدرتهای هژمونیک، دیکتاتوری دولت-ملت تکمحور را تقویت میکرد، قصد نسلکشی ملت کورد در باشور کوردستان را داشت. شاید بدترین اقدامات وحشیانه علیه ملت کورد بین سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۸ رخ داد. در نتیجه عملیات نسلکشی انفال - که شامل قتلعام حلبچه با ۷۰۰۰ قربانی کشته شده با سلاحهای شیمیایی نیز میشد - حدود ۱۸۲ هزار کورد کشته شدند.
جنبهای از عملیات انفال که هنوز به طور جدی مورد بحث قرار نگرفته، جنایات علیه بشریت است که در حق زنان انجام شد. سرنوشت صدها زن که در جریان انفال از خانوادههایشان جدا شدند، همچنان نامشخص است. واژه انفال در عربی به معنای غنیمت است و مشخص شده که در این عملیات با زنان کورد همچون غنیمت جنگی رفتار شد. اخیراً در نزدیکی منطقه تل شیخ عراق، گور دستهجمعی متعلق به صدها زن و کودک کشف شد. هزاران زن قربانی انفال در گورهای دستهجمعی در صحراهای عراق دفن شدهاند. با گذشت ۴۰ سال از انفال، حکومت فدرال باشور کوردستان هیچ اقدامی برای آشکار کردن حقایق انجام نداده است.
سومالی
در جنگ سومالی در سالهای ۱۹۹۱-۹۲، هزاران نفر کشته شدند و حدود ۳۰۰ هزار سومالیایی به دلیل جنگ و فقر کشور خود را ترک کردند. گزارشهای بینالمللی نشان میدهد که صدها زن سومالیایی در اردوگاههای پناهندگی کنیا مورد تجاوز سربازان مسئول در اردوگاه قرار گرفتند. طبق برخی گزارشها، در میان قربانیان، دختران چهار ساله نیز وجود داشتند.
رواندا
جنگ داخلی رواندا در سالهای ۱۹۹۴-۱۹۹۵ با دخالت فرانسه و بلژیک، به کشته شدن حدود ۸۰۰ هزار نفر انجامید. در این میان، بین ۲۵۰ تا ۵۰۰ هزار زن توتسی قربانی تجاوز هوتوها شدند. پس از جنگ، زنان نقش محوری در بازسازی کشور ایفا کردند. امروز از ۸۰ عضو پارلمان رواندا، ۵۴ نفر زن هستند و قوانین متعددی در زمینه برابری جنسیتی تصویب شده است. مبارزات زنان سبب شد تا دادگاه بینالمللی کیفری رواندا، تجاوز را به عنوان جنایت علیه بشریت به رسمیت بشناسد.
افغانستان
افغانستان دو اشغال را تجربه کرد: در سال ۱۹۷۹ توسط شوروی و در سال ۲۰۰۱ توسط آمریکا. گزارشهای بینالمللی نشان میدهد نیروهای اشغالگر در مناطق تحت کنترل، مرتکب خشونتهای سیستماتیک علیه زنان شدند، از جمله تجاوز گسترده، اجبار به تولید محتوای پورنوگرافی و قاچاق زنان به کشورهای دیگر.
در واکنش به این شرایط و خشونت مذهبی مردسالارانه، زنان در سال ۱۹۷۷ سازمان انقلابی زنان افغانستان (RAWA) را بنیان نهادند. این سازمان به همراه دیگر تشکلهای زنان، به نماد خوددفاعی و مقاومت تبدیل شد و همچنان فعال است.
در سال ۲۰۲۱، پس از واگذاری قدرت به طالبان توسط آمریکا با وعده «آزادیبخشی»، وضعیت زنان رو به وخامت گذاشت. اکنون زنان افغان از حقوق اولیه مانند تحصیل و تردد مستقل محروماند. با این حال، سنت مقاومت زنان در این سرزمین که به میدان رقابت قدرتهای امپریالیستی تبدیل شده، ظرفیت تأثیرگذاری بر جنبشهای زنان منطقه را دارد.
عراق
مطالعات پس از اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳ نشان میدهد بیش از صد هزار غیرنظامی کشته شدهاند که ۴۴ درصد آنان زنان بودند. گزارشها حاکی از هزاران زن کە همسران خود را از دست دادە و افزایش «ترور جنسی» علیه زنان است. آمار دقیقی از زنانی کە همسر خود را از دست دادە، ربوده شده، کشته شده و قربانی قاچاق شدەاند در دست نیست.
با این حال، جنبش مقاومت زنان رشد کرده است. زنان در تظاهرات ضد رژیم پیشگام بوده و خواستار برابری اجتماعی شدهاند. آنها برای ممنوعیت ختنه زنان، افزایش سن ازدواج دختران، اشتغال و امنیت زنان در اردوگاهها تلاش کردهاند. در عراق که «خطرناکترین کشور برای زنان» شناخته میشود، زنان همچنان در سایه قوانین مردسالارانه و خشونت به مبارزه ادامه میدهند.
شنگال
گروهک داعش، برآمده از نظام مردسالار و پرورشیافته دولتهای امپریالیستی، در ژوئن ۲۰۱۴ موصل و سپس شنگال، سرزمین کوردهای ایزدی را اشغال کرد. در سوم آگوست ۲۰۱۴، پس از عقبنشینی نیروهای محلی، داعش با پیشروی روستا به روستا، مردان را تیرباران و زنان و کودکان دختر را به اسارت گرفت. بر اساس گزارش پلتفرم مبارزه برای زنان ربوده شده، هفت هزار زن و دختر ایزدی به دست داعش افتادند که سرنوشت بسیاری از آنان هنوز نامشخص است.
گریلاهای یژاستار و )ە پ گ) نخستین نیروهایی بودند که به یاری زنان ایزدی آمدند. دهها هزار زن گریخته از دست جهادیها، در کوه شنگال تحت حمایت گریلاهای یژاستار قرار گرفتند. زنان ایزدی با یژاستار سازماندهی شدند و در سال ۲۰۱۵ اتحادیه زنان شنگال (ی ژ ش) را تشکیل دادند. این نیروی خوددفاعی در آزادسازی شنگال نقش کلیدی داشت و بسیاری از زنان اسیر را نجات داد.
اوکراین
جنگ روسیه و اوکراین در سال ۲۰۱۴ با تضادهای میان بلوکهای امپریالیستی و خطوط انرژی آغاز شد و پس از سال ۲۰۲۱ شدت گرفت. بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، جنگ و آوارگی گسترده در اوکراین، خطر خشونت خانگی، قاچاق انسان و بهرهکشی را افزایش داده است. زنان ۹۰ درصد از ۷.۹ میلیون آواره داخلی اوکراین را تشکیل میدهند و شمار زیادی از آنان با از دست دادن درآمد، در فقر زندگی میکنند. گزارشهای رسانهای حاکی از تجاوز سربازان روسی به زنان اسیر ارتش اوکراین است.
سوریه
به گفته بسیاری از صاحبنظران، امروز جنگ جهانی سوم در جریان است. جنگ داخلی سوریه، نقطه آغاز این جنگ است که دولتهای هژمونیک مردسالار پس از صد سال برای تقسیم خاورمیانه به راه انداختهاند. در این جنگ، با بکارگیری نیروهای شبهنظامی در جنگهای نیابتی، ابعاد درگیریها تغییر کرد. ارتش آزاد سوریه (FSA) که از آغاز توسط قدرتهای هژمونیک «آموزش و تجهیز» شد و بعداً به «ارتش ملی سوریه» تغییر نام داد، همراه با حدود ۳۰ گروه شبهنظامی جهادی، در تمامی مناطق حصورشان به زنان تعرض میکنند.
جنایات علیه زنان که هم توسط دولت سوریه و هم این گروهها انجام شده، ابعاد هولناکی دارد. در کشوری که جنگ همچنان ادامه دارد، ثبت آمار این جنایات چندان امکانپذیر نیست. درگیریهایی که در ۱۵ مارس ۲۰۱۱ از درعا آغاز شد، به تمام کشور گسترش یافت. طبق گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۸، هزاران زن و دختر در این جنگ مورد تجاوز قرار گرفتهاند. دیدهبان حقوق بشر سوریه تا مارس ۲۰۱۸ مرگ ۳۵۳,۹۰۰ نفر را که ۱۰۶ هزار نفر آنها غیرنظامی بودند، مستند کرده است. این آمار شامل ۵۶,۹۰۰ نفر مفقود و احتمالاً کشته شده نمیشود. تخمین زده میشود مرگ ۱۰۰ هزار نفر مستند نشده و ۴۰ درصد کشتهشدگان را زنان و کودکان تشکیل میدهند.
دستکم ۶.۱ میلیون سوری در داخل کشور آواره شدهاند و ۵.۶ میلیون نفر به خارج گریختهاند. نیمی از پناهندگان را زنان تشکیل میدهند که در کشورهایی مانند ترکیه، لبنان و اردن مجبور به تنفروشی میشوند و به عنوان همسر در ازای پول فروخته میشوند.
نقش(ی پ ژ) و پیروزی خط سوم
در جنگ داخلی سوریه، خلق روژاوای کوردستان با پذیرش خط سوم، مسیر قدرتهای خارجی و یا رژیم سوریه را انتخاب نکردند و بر محور پارادایم «خودمدیریتی دموکراتیک» و «ملت دموکراتیک» رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان، در سال ۲۰۱۲ انقلاب روژاوا را به انجام رساندند. خلق با اعلام کانتونها و خودمدیریتی، رژیم سوریه را از شهرهای خود بیرون راندند و سیستم دفاع ذاتی و خودمدیریتی خود را تشکیل دادند.
یگانهای مدافع زنان (ی پ ژ) در ۴ آوریل ۲۰۱۳ تأسیس شد. داعش در اکتبر ۲۰۱۴ به کوبانی، یکی از کانتونهای روژاوا حمله کرد (ی پ ژ) در دفاع از کوبانی نقش کلیدی داشت. با آزادسازی کوبانی، نخستین پرچمی که برافراشته شد، پرچم (ی پ ژ) بود. این نیروی دفاع ذاتی شامل هزاران زن است که در نبرد علیه داعش در منبج، طبقه، رقه و دیرالزور، نقش محوری در آزادسازی این شهرها داشت. امروز (ی پ ژ) با تأکید بر ضرورت دفاع ذاتی برای محافظت جوامع و زنان در برابر توسعهطلبی امپریالیستی، به الگویی برای بسیاری از سازمانهای زنان تبدیل شده است.
جنگ حلب و پیامدهای احتمالی آن
در ۲۷ نوامبر، هیئت تحریر الشام (HTS) شاخهای از القاعده و النصره، به همراه ارتش ملی سوریه حلب را تصرف کردند. این نیروها در ۸ دسامبر به دمشق نیز دست یافتند. سپس ارتش ملی سوریه با حمایت دولت ترکیه به سمت روژاوا پیشروی کرد و به پناهندگان عفرینی در تل رفعت و شهبا حمله برد، که به تشدید خشونت علیه زنان انجامید.
در جنگ داخلی سوریه که با سقوط رژیم اسد وارد مرحله جدیدی شده، قدرتهای هژمونیک تلاش میکنند گروههای جهادی پرورشیافته خود را بزک کرده و مشروعیت بخشند. این گروهها در تمام گفتمانهایشان نقش زن را به خانه محدود میکنند و نگرانیهای زنان در سوریه، بهویژه زنان علوی، دروزی، کورد و مسیحی درباره آینده روز به روز عمیقتر میشود.
فراخوان مجلس زنان سوریه
مجلس زنان سوریه در بیانیه اخیر خود اعلام کرد: «سقوط رژیم اسد تحولی مثبت بود. با این حال، ربودن زنان، قتل، و سلب حقوق و آزادیهای اساسی در ادلب، عفرین، جرابلس، باب، سریکانی و گریسپی ادامه دارد. گروههای مسلح مورد حمایت ترکیه در این مناطق و اکنون در منبج همچنان به جنایات و اشغالگری مشغولند. در روزهای جشن سقوط رژیم بعث، خشونت علیه زنان و مردم از گروههای مختلف فرهنگی و اعتقادی، بهویژه مسیحیان، علویان و دروزیها در مناطق جنوبی و ساحلی سوریه افزایش یافته است. حملات گروههای شبهنظامی مورد حمایت دولت ترکیه به مناطق شمال و شرق سوریه و حوادثی مانند سر بریدن زنان، همانطور که در تل رفعت شاهد بودیم، ادامه دارد. از این رو، ما همه نیروهای سیاسی در سوریه را فرا میخوانیم تا برای جلوگیری از این تخلفات و پایان دادن به ترس و خطراتی که مردم ما با آن روبرو هستند، تلاش کنند.»
نبرد فاشیسم و دمکراسی
ویژگی اصلی جنگهای تقسیم امپریالیستی، تقسیم منابع انرژی، راهها و ثروتهای مشترک بشریت توسط قدرتهای هژمونیک مردسالار است. رمزگشایی جنگ سوم امپریالیستی امروز را نیز باید در همینجا جستجو کرد. آغازگران جنگها مشخص هستند، اما باید صف مقاومت در برابر این جنگها را نیز به خوبی تحلیل کرد. خاورمیانه که عمیقترین جنگ تقسیم در آن جریان دارد، میتواند نقطه رهایی زن باشد. زیرا برای نخستین بار در تاریخ، مبارزه زنان علیه نظام مردسالار به عنوان طغیان مستعمرهترین لایه، نقش دینامیک اصلی تغییر را ایفا میکند.
جغرافیای کوردستان و خاورمیانه یک بار دیگر به رهبری زنان در نبردی بزرگ برای بقا در برابر حملات مدرنیته سرمایهداری قرار گرفته است. مسئله اصلی، رویکرد هژمونیک مدرنیته سرمایهداری علیه تاریخ، جامعه و جغرافیای خاورمیانه است. در برابر این، مبارزه خلقها با پارادایم مدرنیته دموکراتیک به رهبری زنان و خلق کورد، برنامههای نیروهای نظام را مختل میکند.
بیگمان تصادفی نیست که رژیمهای فاشیستی، به عنوان پیشرفتهترین شکل مردسالاری، درست در کشورهایی چون ترکیه، بلاروس، برزیل، فیلیپین، آرژانتین و مجارستان در حال رشد هستند - کشورهایی که در آنها جنبشهای زنان برای دموکراسی، آزادی، عدالت و برابری قدرتمند است.
طغیان مستعمرهترین لایه
ما در یکی از دورههای نادر تاریخی به سر میبریم که شانس ایجاد تغییرات بنیادین در آن بالاست. آنچه تعیین خواهد کرد که از این مبارزه، نیروهای مدرنیته دموکراتیک به رهبری جنبشهای آزادی زنان پیروز بیرون خواهند آمد یا هژمونی مردسالار، قدرت معنابخشی و عمل طرفین در نظریه و سازماندهی است. جنبشهای دموکراتیک، اکولوژیک و آزادی زنان میتوانند در فاصله آشوب بحران ساختاری کنونی، با حرکات آغازین کوچک اما کارآمد، شکلگیریهایی را پدید آورند که آیندهای طولانی را رقم خواهند زد. بیش از این، امکانپذیر است که از فاصله آشوب، دگرگونی انقلابی به سود آزادی زن و جامعه حاصل شود. از این نظر، زن به عنوان نخستین و آخرین مستعمره، حساسترین لحظه تاریخ خود را تجربه میکند.
انقلاب زنان یا نابودی زنان؟
با نگاه به مقاومتهای زنان از روژاوا تا آرژانتین، از اسپانیا تا هندوستان، از آمریکا تا سودان و بسیاری جاهای دیگر که در حال اوجگیری است، میتوانیم دریابیم که عصر ما، عصر زنان است. اما جهش ثبت شده در مبارزه جهانی زنان، چه از نظر کیفی و چه کمی، تنها یک روی سکه است. در روی دیگر، هژمونی مردسالار جنگی تهاجمی و نظاممند را پیش میبرد که میتوان آن را نابودی زنان نامید. نظام مسلط در بحران، با شیوههایی هم بسیار ظریف و هم بینهایت خشن، میکوشد امکان انقلاب زنان را خفه کند و بدین ترتیب موجودیت خود را تضمین کند. ما در سراسر جهان با نمونههای بیشمار این وضعیت روبرو هستیم.
در نتیجه؛
در روند منتهی به جنگ جهانی سوم، بحران ساختاری نظام بیش از همه در خاورمیانه بنبست را عمیقتر میکند. در حالی که ساختار تاریخی و اجتماعی خاورمیانه نقش درجه اول را در این بحران ایفا میکند، اهداف ایدئولوژیک و روابط منافع نیز در تداوم وضعیت بحرانی منطقه مؤثرند. جنگ جهانی سوم امروز در سوریه گره خورده است. سقوط رژیم اسد و تحولات پس از آن نشان میدهد که روند جنگ در اینجا دوباره طراحی میشود. قدرتهای امپریالیستی و منطقهای در پی کسب بیشترین سود از جنگ هستند. زنان که بیشترین آسیب را از جنگ دیدهاند، با اصول انقلاب زنان، استراتژیکترین مبارزه صلح تاریخ را پیش میبرند. آنچه نیاز داریم گسترش و تحقق انقلاب زنان در سراسر جهان با مدافعهگری مبارز صلح است.
درسگیری از گذشته
انقلاب زنان مرحلهای نوین در تاریخ انقلابها را تشکیل میدهد. به جای سخن از شکست یا فروپاشی انقلابهای مردمی قرن نوزدهم یا انقلابهای سوسیالیستی قرن بیستم، درستتر است از پایان مرحلهای از انقلاب سخن بگوییم. مسئله اصلی، دستیابی به نظریه و سازماندهیای است که بر پایه درک پیشرفتهای این انقلابها و تحلیل نقاط ضعف آنها، به مرحلهای پیشرفتهتر برسد. سطح بالاتری از آزادی تنها با انقلاب زنان قابل دستیابی است، زیرا واقعیت زن در عین حال واقعیت آزادی اجتماعی است. تحلیل این واقعیت، پیشرفت در تمام عرصههای زندگی را الزامآور خواهد کرد.
اگر قرار است در قرن بیست و یکم از مرحلهای نوین در انقلاب سخن بگوییم، انقلاب زنان باید نه صرفاً به عنوان یک «انقلاب جنسیتی»، بلکه به عنوان پیشرفتهترین انقلاب اجتماعی در نظر گرفته شود. چنین درکی برای دستیابی به دورهای نوین ضروری است. انقلاب زنان از این منظر ریشهدارترین، کهنترین و جامعترین انقلاب است.
آیا هدف اصلی خنثی کردن انقلاب زنان است؟
جنگ جهانی سوم اساساً در راستای ضربه زدن به پیشرفتهای انقلاب زنان در قرن بیست و یکم و خفه کردن نیروهای الهامبخش آن در حال گسترش است. تحولات اخیر نشان میدهد که نظام مدرنیته سرمایهداری، علاوه بر نابودی ساختار اخلاقی-سیاسی جامعه، با توحشی که از طریق ساختارهای شبهنظامی گسترش میدهد، از زنان و جامعه انتقام میگیرد.
نظام مردسالار با ملیگرایی، جنسیتگرایی و مذهبگرایی زنده میماند، با خشونت فاشیستی-نظامیگری سرکوب میکند، با جنسیتگرایی احیا میشود و تمام ارزشهای اجتماعی را از معنا تهی میکند. از طریق جنگهای نیابتی که نیروهای نظام هم مستقیماً و هم از طریق سازمانهای شبهنظامی پیش میبرند، با خشونتی که هیچ قاعدهای نمیشناسد، مردانگی غیرانسانی و تهی از تمام ارزشها به همه جای دنیا صادر میشود.
جنگهای ترکیبی و آسیبپذیر کردن جوامع
اکنون به جای جنگهای مستقیم میان ارتشهای مجهز، جنگ کثیفی ویژه علیه زنان و خلقها از طریق جنگهای تکنیکی توسط نیروهای شبهنظامی سازمانیافته، مجهز به خشونت و عاری از هرگونه ارزش در جریان است. همانطور که در جنگهای کوردستان، لیبی، تونس، سوریه، عراق، افغانستان، غزه، لبنان، اوکراین و قرهباغ دیده میشود، هدف نابودی حافظه جمعی است. در این چرخه خشونت که هیچ قانون جنگی، حقوق بینالملل و مسئولیت دولتی را به رسمیت نمیشناسد، غیراخلاقیترین دوره تمام زمانها در حال وقوع است.
زنان و کودکان همچنان بیشترین قربانیان آزار، تجاوز، غارت، آوارگی، راندن به مسیرهای مهاجرت و استثمار در مناطق مهاجرپذیر هستند و ماهیت و ابعاد جنگی که قدرتهای مردسالار در قرن بیست و یکم پیش میبرند، دقیقاً در همین راستا پیش میرود.
طرفهای این جنگ چه کسانی هستند؟
اگر سلطه، استثمار، ستم و سرکوب اعمال شده بر زنان را ریشه هر نوع قدرتی که در تاریخ تمدن به شکل تجمعی رشد کرده در نظر بگیریم، آنگاه جستجوی آزادی ریشهای باید فراتر رفتن از تمام اشکال قدرت، استثمار و سلطه امروزی را هدف قرار دهد. همانطور که در بحثهای مربوط به چگونگی مبارزه جنبش زنان و فمینیسم قرن بیست و یکم علیه جنگ جهانی سوم بیان شده، انقلاب زنان شامل مبارزه با طیف گستردهای از مسائل میشود: از نابودی طبیعت تا امپریالیسم، از استثمار نیروی کار تا جنگ، از استعمار تا فاشیسم، از نژادپرستی تا هر نوع تبعیض، از غارت منابع طبیعی و فضاهای زیستی تا هر نوع عقبماندگی که خود را در عرصه اجتماعی نشان میدهد.