فمینیسم، اعتقاد به برابری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زنان
در حالی که فمینیستها در سرتاسر جهان از نظر علل، اهداف و مقاصد بسته به زمان، فرهنگ و کشور متفاوت بودهاند، اکثر مورخان فمینیست غربی تأکید میکنند که همه جنبشهایی که برای به دست آوردن حقوق زنان تلاش میکنند، باید جنبشهای فمینیستی تلقی شوند.
مژده کرماشانی
مرکز خبر- فمینیسم، اعتقاد به برابری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جنسیتها. اگرچه فمینیسم عمدتاً در غرب سرچشمه میگیرد، اما فمینیسم در سرتاسر جهان تجلی مییابد و توسط نهادهای مختلفی که متعهد به فعالیت از طرف حقوق و منافع زنان هستند، نمایندگی میشود.
در طول بیشتر تاریخ غرب، زنان در حوزه خانگی محدود بودند، در حالی که زندگی عمومی مختص مردان بود در اروپای قرون وسطی، زنان از حق داشتن دارایی، تحصیل یا مشارکت در زندگی عمومی محروم بودند، در پایان قرن نوزدهم در فرانسه، آنها همچنان مجبور بودند سر خود را در ملاء عام بپوشانند، و در بخشهایی از آلمان، مرد هنوز هم حق داشت همسرش را بفروشد. حتی در اوایل قرن بیستم، زنان نه میتوانستند رأی دهند و نه میتوانستند مناصب انتخابی در اروپا و در بیشتر آمریکا داشته باشند. زنان از انجام تجارت بدون نماینده مرد، اعم از پدر، برادر، همسر، نماینده قانونی یا حتی پسر منع میشدند. زنان متأهل نمیتوانستند بدون اجازه همسرشان بر فرزندان خود کنترل داشته باشند. علاوه بر این، زنان دسترسی اندکی به تحصیل داشتند یا اصلاً دسترسی نداشتند و از اکثر مشاغل محروم بودند در برخی از نقاط جهان، چنین محدودیتهایی برای زنان همچنان ادامه دارد.
تاریخ فمینیستی مدرن غربی معمولاً به دورههای زمانی یا «امواج» تقسیم میشود که هرکدام براساس پیشرفتهای قبلی اهداف کمی متفاوت دارند، موج اول فمینیسم در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بر براندازی نابرابریهای حقوقی، به ویژه پرداختن به مسائل مربوط به حق رأی زنان تمرکز کرد. موج دوم فمینیسم (دهه ١٩۶٠ تا ١٩٨٠) بحث را گسترش داد تا نابرابریهای فرهنگی، هنجارهای جنسیتی و نقش زنان در جامعه را در بر گیرد فمینیسم. موج سوم (دهه ١٩٩٠ تا ٢٠٠٠) به گونههای متنوعی از فعالیتهای فمینیستی اشاره دارد که توسط خود موج سوم هم بهعنوان ادامه موج دوم و هم بهعنوان پاسخی به شکستهای درکشده آن دیده میشود، فمینیسم موج چهارم (اوایل دهه ٢٠١٠ تاکنون) بر تمرکز موج سوم بر روی تقاطع، تأکید بر مثبت بودن بدن، فراگیر بودن و گفتمان باز دربارەی فرهنگ تجاوز جنسی در عصر رسانههای اجتماعی گسترش مییابد.
افراد و فعالانی که پیش از وجود جنبش فمینیستی در مورد برابری زنان بحث میکنند یا آن را پیش میبرند، گاهی بهعنوان پروتوفمینیست برچسبگذاری میشوند برخی از محققان این اصطلاح را مورد انتقاد قرار میدهند زیرا معتقدند که اهمیت مشارکتهای قبلی را کاهش میدهد یا اینکه فمینیسم تاریخچه آغازی یا خطی واحدی ندارد، همانطور که اصطلاحاتی مانند پروتوفمینیست یا پست فمینیست به آن اشاره میکنند.
فمینیسم، اعتقاد به برابری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زنان، ریشه در دورههای اولیه تمدن بشری دارد و معمولاً به سه موج تقسیم میشود: فمینیسم موج اول، پرداختن به حقوق مالکیت و حق رأی، فمینیسم موج دوم، با تمرکز بر برابری و ضد تبعیض، و فمینیسم موج سوم، که در دهەی ١٩٩٠ به عنوان واکنشی به امتیازات تصور شده موج دوم از زنان سفیدپوست و مستقیم آغاز شد.
فمینیستهای اولیه
افلاطون در «جمهوری» کلاسیک خود از این موضوع دفاع میکند که زنان برای اداره و دفاع از یونان باستان «ظرفیتهای طبیعی» برابر مردان دارند. همه با افلاطون موافق نبودند هنگامی که زنان روم باستان اعتراض گستردهای به قانون اوپیان ترتیب دادند که دسترسی زنان به طلا و سایر کالاها را محدود میکرد، کنسول روم، مارکوس پورسیوس کاتو، استدلال کرد: به محض اینکه شروع به برابری با شما کنند، مافوق شما خواهند شد و با وجود ترس کاتو، قانون لغو شد.
کریستین دی پیزان، نویسندەی قرن پانزدهمی، در کتاب «شهر زنان» به زنستیزی و نقش زنان در قرون وسطی اعتراض کرد سالها بعد، در دوران روشنگری، نویسندگان و فیلسوفانی مانند مارگارت کاوندیش، دوشس نیوکاسل آپون تاین، و مری ولستونکرافت، نویسندەی کتاب «حقوق زنان»، به شدت برای برابری بیشتر زنان بحث کردند.
ابیگیل آدامز، همسر رئیسجمهور جان آدامز، به طور خاص دسترسی به آموزش، دارایی و رأی را برای برابری زنان ضروری میدانست. ابیگیل آدامز در نامههایی به همسرش جان آدامز هشدار داد: اگر مراقبت و توجه خاصی به زنان صورت نگیرد، مصمم هستیم که شورشی را برانگیزیم و خود را ملزم به قوانینی نمیدانیم که در آن هیچ صدایی نداریم، قیامی که آدامز آن را هشدار داد، در قرن نوزدهم آغاز شد زیرا درخواستها برای آزادی بیشتر برای زنان با صداهایی که خواستار پایان بردگی بودند.
فمینیسم موج اول: حق رأی زنان و کنوانسیون سنکا فالز
در کنوانسیون سنکا فالز در سال ١٨۴٨، طرفداران الغای بردەداری، مانند الیزابت کدی استانتون و لوکرتیا موت جسورانه اعلام کردند که ما این حقایق را بدیهی میدانیم؛ که همەی مردان و زنان برابر آفریده شدهاند، فمینیستها خواستار حق مقدس خود برای حق رأی انتخابی یا حق رأی بودند، بسیاری از شرکتکنندگان فکر میکردند که حق رأی برای زنان فراتر از حد کمرنگ است، اما وقتی فردریک داگلاس استدلال کرد که اگر زنان نیز نمیتوانند این حق را داشته باشند، نمیتواند حق رأی دادن به عنوان یک مرد سیاهپوست را بپذیرد، تحت تاثیر قرار گرفتند. هنگامی که این قطعنامه تصویب شد، جنبش حق رأی زنان به طور جدی آغاز شد و برای چندین دهه بر بسیاری از فمینیسم تسلط یافت.
اصلاحیه نوزدهم: حق رأی زنان
به آهستگی، حق رأیها موفقیتهایی کسب کرد، در سال ١٨٩٣، نیوزیلند اولین ایالت مستقلی شد که به زنان حق رأی داد و به دنبال آن استرالیا در سال ١٩٠٢ و فنلاند در سال ١٩٠۶ قرار گرفتند و بریتانیا در سال ١٩١٨ به زنان بالای ٣٠ سال حق رأی داد. در آمریکا شرکت زنان در جنگ جهانی اول به بسیاری ثابت کرد که آنها مستحق حضور برابر هستند در سال ١٩٢٠، عمدتاً به لطف حق رأی دهندگانی مانند سوزان بی، آنتونی و کری چپمن کت، اصلاحیه نوزدهم تصویب شد. زنان آمریکایی بالاخره حق رأی به دست آوردند با تأمین این حقوق، فمینیستها دست به کاری زدند که برخی از محققان از آن به عنوان «موج دوم» فمینیسم یاد میکنند.
زنان و کار
پس از رکود بزرگ، زمانی که بسیاری از مردان شغل خود را از دست دادند، زنان به تعداد بیشتری وارد محل کار شدند و زنان مجبور شدند «کار زنانه» را در مشاغلی با دستمزد کمتر اما پایدارتر مانند مشاغل خانه، تدریس و منشیگری پیدا کنند.
در طول جنگ جهانی دوم، بسیاری از زنان فعالانه در ارتش شرکت میکردند یا در صنایعی که قبلاً مختص مردان بود، کار میکردند و این باعث شد که رزی پرچ کن به نماد فمینیستی تبدیل شود پس از جنبش حقوق مدنی، زنان به دنبال مشارکت بیشتر در محل کار بودند و دستمزد برابر در رأس تلاشهایشان بود، قانون حقوق برابر در سال ١٩۶٣ یکی از اولین تلاشها برای مقابله با این موضوع هنوز مرتبط بود.
موج دوم فمینیسم: آزادی زنان
اما موانع فرهنگی همچنان پابرجا بودند و با انتشار «عرف زنانه» در سال ١٩۶٣، بتی فریدان - که بعداً سازمان ملی زنان را تأسیس کرد استدلال کرد که زنان همچنان به نقشهای ناموفق در خانهداری و مراقبت از کودکان تنزل داده میشوند در این زمان، بسیاری از مردم شروع به اشاره به فمینیسم به عنوان رهایی زنان کرده بودند. در سال ١٩٧١، گلوریا استاینم، فمینیست، به بتی فریدان و بلا آبزوگ در تأسیس انجمن ملی سیاسی زنان پیوست و مجله خانم استاینم اولین مجلهای بود که فمینیسم را به عنوان موضوعی روی جلد خود در سال ١٩٧۶ نشان داد.
اصلاحیه حقوق برابر، که به دنبال برابری قانونی برای زنان و ممنوعیت تبعیض بر اساس جنسیت بود، در سال ١٩٧٢ توسط کنگره تصویب شد (اما، به دنبال واکنش محافظهکارانه، هرگز توسط ایالتهای کافی برای تبدیل شدن به قانون تصویب نشد). یک سال بعد، فمینیستها تصمیم دادگاه عالی را در «رو علیه وید» جشن گرفتند، حکمی که حق زنان را برای انتخاب سقط جنین تضمین میکرد.
فمینیسم موج سوم: چه کسی از جنبش فمینیستی سود میبرد؟
منتقدان استدلال کردهاند که مزایای جنبش فمینیستی، بهویژه موج دوم، عمدتاً به زنان سفیدپوست با تحصیلات دانشگاهی محدود میشود و فمینیسم نتوانسته نگرانیهای زنان رنگین پوست، کوویرها، مهاجران و اقلیتهای مذهبی را برطرف کند. حتی در قرن ١٩، سجورنر تروث در سخنرانی قبل از کنوانسیون حقوق زنان اوهایو در سال ١٨۵١ از تمایزات نژادی در وضعیت زنان ابراز تأسف کرد.
میتو و راهپیماییهای زنان
در دهەی ٢٠١٠، فمینیستها به موارد برجسته تجاوز جنسی و فرهنگ تجاوز به عنوان نمادی از کاری که هنوز در مبارزه با زنستیزی و تضمین حقوق برابر زنان باید انجام شود، اشاره کردند. جنبش میتو در اکتبر ٢٠١٧، زمانی که نیویورک تایمز تحقیقاتی اهانتآمیز درباره اتهامات آزار جنسی علیه هاروی واینستین تهیه کننده بانفوذ فیلم منتشر کرد، شهرت جدیدی پیدا کرد زنان بسیاری علیه دیگر مردان قدرتمند از جمله دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، اتهاماتی را مطرح کردند.
در ٢١ ژانویه ٢٠١٧، اولین روز کامل ریاست جمهوری ترامپ، صدها هزار نفر به راهپیمایی زنان در واشنگتن در دی سی پیوستند، اعتراضی گسترده با هدف دولت جدید و تهدیدی که این دولت برای باروری، حقوق مدنی و بشر به نمایش میگذارد. این به واشنگتن محدود نمی شد: بیش از ٣ میلیون نفر در شهرهای سراسر جهان تظاهرات همزمان برگزار کردند و برای فمینیستها پلتفرمهای برجستهای را برای دفاع از حقوق کامل برای همه زنان در سراسر جهان فراهم کردند.
صداهای فمینیستی رنسانس هرگز در یک فلسفه یا جنبش منسجم جمع نشدند. این فقط با روشنگری اتفاق افتاد، زمانی که زنان شروع به درخواست کردند که لفاظیهای اصلاحطلب جدید درباره آزادی، برابری و حقوق طبیعی برای هر دو جنس اعمال شود، در ابتدا، فیلسوفان روشنگری بر نابرابریهای طبقات و کاست اجتماعی به استثنای جنسیت تمرکز کردند. برای مثال، ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی سوئیسیالاصل، زنان را موجوداتی احمق و بیاهمیت به تصویر میکشد که برای تابعیت از مردان متولد شدهاند. بعلاوه، اعلامیه حقوق انسان و شهروند، که تابعیت فرانسه را پس از انقلاب ١٧٨٩ تعریف میکرد، آشکارا به وضعیت حقوقی زنان پاسخ نداد.
روشنفکران زن عصر روشنگری به سرعت به این عدم فراگیری و دامنه محدود سخنان اصلاح طلبانه اشاره کردند.الیمپ دی گوجس، نمایشنامه نویس برجسته، اعلامیه زنان و شهروندی را در سال ١٧٩١ منتشر کرد که زنان را نه تنها برابر مرد، بلکه شریک زندگی او نیز اعلام کرد. سال بعد (١٧٩٢) «تأیید حقوق زنان» مری ولستون کرافت، اثر مهم فمینیستی انگلیسی زبان، در انگلستان منتشر شد. او با به چالش کشیدن این تصور که زنان فقط برای جلب رضایت مردان وجود دارند، پیشنهاد کرد که زنان و مردان در تحصیل، کار و سیاست از فرصتهای برابر برخوردار شوند او نوشت که زنان به طور طبیعی به اندازه مردان منطقی هستند.