انقلاب فرهنگی؛ سیاست حذف و سرکوب
با گذشت ۴۰ سال از اولین نشانههای انقلاب فرهنگی این موضوع همچنان به شکلهای دیگری در دستور کار جمهوری اسلامی است و حتی از دانشگاهها به مدارس و اکنون نیز به سراسر جامعه رسیده است.
سروشا آمین
مرکز خبر- در چهل سال سپری شده از انقلاب جمهوری اسلامی، به طور پیدرپی گروههایی از فعالان و شهروندان ایران از عرصه مشارکت سیاسی حذف شدهاند. یکی از ویژگیهای این روند تدریجی، انتساب کلیدواژههای مشخص به جریاناتی بوده که کنار زدن آنها، در دستور کار حاکمان قرار گرفته است.
تولید و جا انداختن این کلیدواژهها، فرایندی سیاسی - تبلیغاتی بوده که بخشی جدایی ناپذیر از سیاست دولت در دوران پس از انقلاب محسوب میشود. سیاستی که بر حذف عناصر مطلوب برای جامعه و یا «نامطلوب سیاسی»؛ از نظر دولت، و به عبارت دیگر بر نوعی «ادبیات حذف» مبتنی است. این سیاست از همان سالهای ابتدایی پس از انقلاب از دانشگاهها با نام انقلاب فرهنگی شروع و دامن اقشار مختلفی از جامعه را گرفت.
پس از انقلاب نیروهای وابسته به نظام جمهوری اسلامی، شعار «پاکسازی دانشگاهها» و «تغییر بنیادی نظام آموزشی» را سر میدادند که مقصود حذف تعدادی استادان از مدیریت دانشگاهها بود. این استادان، از کسانی بودند که تماما در دانشگاههای معتبر تحصیل کرده و افرادی بسیار با سواد و مفید بودند، کسانی که جمهوری اسلامی آنها را به عنوان خطری برای پیشبرد اهداف خود میدانست.
همچنین پس از قدرت گرفتن جریانهای مخالف جمهوری اسلامی در دانشگاهها، کسانی که مشهور به «پیرو خط امام» بودند با آنان درگیر میشدند و این گروهها را متهم میکردند که در دانشگاهها اسلحه نگهداری میکنند. در مقابل این گروهها این اتهام را برنامهریزی برای حذف خود از دانشگاه میدانستند.
در سخنرانی هاشمی رفسنجانی در تبریز ۲۶ فروردین ١٣۵٩، اعضای انجمن اسلامی با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی درگیر شدند و سپاه پاسداران وارد موضوع شد و به گفته گروههای مخالف تعدادی از دانشجویان کشته و زخمی شدند. پس از آن شعارهای نزدیکان روحالله خمینی برای انقلاب فرهنگی شدت گرفت و برای مدتی باعث تعطیلی دانشگاهها از روز ١۴ خرداد ١٣۵٩ شد.
از سوی نیز اصرار روح الله خمینی به گزینش اساتید و اسلامی کردن دانشگاهها در کنار مسئله حجاب و حذف الکل نشان میدهد که ایده انقلاب فرهنگی نه فکری یکباره و در اثر شرایط سیاسی پس از انقلاب، که یکی از مهمترین عناصر منظومه فکری حکومت بوده است.
انقلاب فرهنگی که علاوه بر دانشجویان دامن تعداد زیادی از استادان را نیز گرفته بود و برخی از آنان را برای همیشه و یا تا سالها از تدریس محروم کرده بود، باعث تدوین برخی کتابهای آموزشی اسلامی شد که با عنوان معارف اسلامی در مراکز تحصیلی مخصوصا دانشگاه تدریس میشد.
همچنین در دولت اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنهای از اسلامی شدن دانشگاهها سخن به میان آورد و تأکید کرد که اسلامی شدن دانشگاهها نباید تنها به موضوعاتی مانند پوشش دانشجویان محدود شود اما در نهایت تغییرات محدود به همین موضوعات شد.
پس از دستور خامنەای برای اسلامی شدن دانشگاهها بار دیگر موضوع اسلامی شدن علوم شدت گرفت و در برخی دانشگاهها نشستهایی با این هدف برگزار میشد، اما باز هم بینتیجه ماند. به طوریکه این موضوع در دولت محمود احمدینژاد نیز دنبال شد و حتی برخی از وزیران از آن سخن گفتند.
باید اشاره کرد که سیاسیت حذف در دولت محمود احمدینژاد با بازنشسته کردن اجباری اساتید آغاز شد و گروهی از اساتید باسابقه بازنشسته شدند. در کنار این طرح وارد کردن برخی از اساتید حامی حکومت به دانشگاه آغاز شد که بر اساس گزارشها حداقل سه هزار نفر بودند و موضوع بورسیههای غیر قانونی نیز یکی از اقدامات دولت برای وارد کردن این افراد به سیستم آموزشی دانشگاهها بود.
همچنین در دولت احمدینژاد به غیر از سیاست حذف، جداسازی جنسیتی و ایجاد دانشگاههای تک جنسیتی از اقداماتی بود که در دستور کار قرار گرفت. در نهایت اما خود او در سالهای پایانی ریاست جمهوریاش با این طرح مخالفت کرد و از دو وزیر خود خواست که از اقدامات سطحی و غیرعالمانه در بعضی از دانشگاهها مبنی بر اعمال رشتهها و کلاسهای تک جنسیتی جلوگیری کنند.
اما دخالت علی خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی در آموزش و پرورش، در دولت احمدی نژاد و دولت روحانی پررنگتر شد و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که از جمله اسناد بالادستی نظام بود به دستور مستقیم وی در شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین شد. بازنگری در کتابهای درسی نیز یکی از نتایج این سند بود. بعدها نیز در سال ١٣٩۵ علی خامنهای ضمن انتقاد از ترویج زبان انگلیسی در نهاد آموزشی از آموزش این زبان در مدارس ابتدایی نیز جلوگیری کرد.
در کل با وجود دخالت گسترده رهبران جمهوری اسلامی در دانشگاهها و مدارس و تلاش انقلاب فرهنگی مدنظرشان در قالب «اسلامی شدن» در نهایت خود مقامات جمهوری اسلامی از محصول نهایی راضی نیستند. تا آن جا که حتی به صورت ظاهری نیز نشانههای اسلامی شدن به صورت پررنگ قابل مشاهده نیست و هر از چندگاهی تنها باعث جنجالی در مدارس و سیستم آموزشی میشود.
باید اشاره کرد دولت در سالهای اخیر نوعی انقلاب فرهنگی تدريجی مانند: «اخراج اساتيد، تعليق، اخراج و ستارهدار کردن دانشجويان، بستن فضای دانشگاهها، دفن کشتهشدگان جنگ در دانشگاهها» را بر اساس الگوی انقلاب فرهنگی اواخر دههی پنجاه خورشيدی در دستور کار داشت و اجرا کرد اما به نظر برخی از اعضای هيئت حاکمه، اين اندازه کافی نیست، آنها میخواهند صدها هزار دانشجوی مخالف و منتقد و اساتيد غير همرنگ از دانشگاهها اخراج شوند و بسيجيان تنها صدای اين محيط باشند. آنها که امروز از انقلاب فرهنگی دوم سخن میگويند خواهان چنان تصفيهای در جامعه هستند که ديگر صدای مخالفی از آنها شنيده نشود.
انقلاب فرهنگی که دولت به دنبال آن است یک سیاست حذف در پشت پرده خود دارد، دولت جمهوری اسلامی به دنبال حذف تمام مخالفان و تمام آن کسانی است که به نوعی برای آگاهی جامعه مفید هستند، این سیاست برای سرکوب و حذف پیشاهنگان جامعه بیش از ۴٠ سال است که در دستور کار دولت قرار گرفته است، حالا چه از طریق کشتن، اعدام کردن و یا سرکوب و ساکت کردن آنان.
این روند حذف که از روز نخست بعد از انقلاب آغاز شد و در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ با تسخير سفارت آمريکا و سقوط دولت بازرگان يکی از مراحل اصلی خود را پشت سر گذاشت، حذف نيروهای ملی و مذهبی از قدرت در انقلاب فرهنگی به همه گروههای سياسی غيرباورمند به روحالله خمينی رسيد.
از سوی دیگر نیز اتخاذ نظام گزينش ايدئولوژيک برای انتخاب دانشجو و استاد بسياری از شهروندان را از حق تحصيل محروم کرد تا مبادا چند نفری از مخالفان به دانشگاه راه يابند. در سالهای ابتدايی پس از بازگشايی نظام گزينش حتی تا آنجا پيش میرفت که دانشجويان غيرهمرنگ را از طریق تحقيقات محلی از مرحله کنکور حذف میکرد؛ عدم مخالفت برای اين سيستم کافی نبود.
حذف مخالفان جدی روحانيت حاکم در فضای دانشگاهها فرصت خوبی را برای رژيم جهت زندانی کردن دانشجويان مخالف و اعدام بسیاری از آنها و بستن نشريات و منافذ آزادی بيان آنها فراهم کرد. دانشجويان مخالف در شرايط فقدان فضايی برای تنفس به سرعت روابط ميان خود را از دست داده و از فضای سياسی حذف شدند. اين امر به تحکيم بيشتر قدرت روحانيت حاکم انجاميد.
فرار مغزها نیز که از دوران ناآرامیهای انقلاب در سال ۱۳۵۷ آغاز شده بود، پس از براندازی رژيم پهلوی تشديد شد. اما با انقلاب فرهنگی رسما به بسياری از نخبگان کشور اعلام شد که ديگر جايی در موسسات آموزشی و پژوهشی ندارند و آنها که اکثرا درس خواندهی اروپا و آمريکا بودند به آن مناطق مهاجرت کردند. اين فرار مغزها در رشتههای فنی و پزشکی شديدتر بود و در حوزههای هنری و علوم انسانی و اجتماعی شدت کمتری داشت.
پس از بسته شدن دانشگاهها و مدارس عالی، اين مؤسسات ميان دو تا سه سال بسته بودند که همين امر به تنهايی خسارت بزرگی برای يک کشور به حساب میآيد. پس از انقلاب اساتيد خارجی ايران را ترک کرده بودند و پس از انقلاب فرهنگی اين دانشگاهها بودند که اساتيد ايرانی را اخراج میکردند؛ «حدود ۷۰۰ عضو هيئت علمی». بسياری نيز بدون اخراج، خود راه خروج از دانشگاه و مهاجرت را برگزيدند.
با انقلاب فرهنگی و ديدگاه ضد نخبهگرايانهای که در ميان انقلابيون وجود داشت جزيرههای کيفيت مثل دو دانشگاه شيراز و صنعتی شريف عمدتا از ميان رفت و ديگر قرار نبود دانشجو و استاد ايرانی با دانشجو و استاد آمريکايی يا انگليسی به رقابت بپردازد و در حد همان استانداردها قرار گيرد.
با تصفيه خوشاستعدادترين دانشجويان که با رقابت شديد در کنکور به دانشگاهها آمده بودند مسئولان جديد با نگاه به مستضعفان سهميههايی برای مناطق محروم در نظر گرفتند که بعدا به خانواده کشتە شدگان جنگ ایران و عراق و بسيجيان جبهه رفته و بعدا جبهه نرفته و بسياری ديگر از اقشار بسط يافت و ورود به دانشگاه را به پاداشی برای ايثار و محروميت تبديل کرد. بە گفتەی کارشناسان این حوزە، اين امر بهترين دانشگاههای کشور را به سطح دبيرستان تنزل داد.
جمهوری اسلامی در چند سال اخیر برای اجرای انقلاب فرهنگی که مد نظرش است تمام توان خود را به کار برده از دستگیری و سرکوب دانشجویان و اساتید در دانشگاهها گرفته تا سرکوب و حمله به زنان در خیابانها به بهانه نداشتن حجاب اجباری. جمهوری اسلامی میخواهد تمامیت جامعه را تحت کنترل خود دربیاورد، با تنزل فضای آموزشی به پایینترین سطح از اگاهی جامعه جلوگیری میکند، از سوی دیگر با استفاده از گشت ارشاد و حمله به زنان و ایجاد فضای رعب و وحشت به کنترل پوشش زنان همچنان ادامه میدهد و با تصویب لایحهای به عنوان جوانی جمعیت و افزایش جمعیت به خصوصیترین فضای جامعه نفوذ کرده و از سقط اختیاری جنین جلوگیری میکند.
عواقب این انقلاب فرهنگی سالهاست که دامن مردم را گرفته و شرایط را برای زندگی در چنین شرایطی هر روز سختتر میکند ، اما انقلاب فرهنگی که مردم به دنبال آن هستند جدای از اینهاست. مردم در خیزش انقلابی «ژن زیان ئازادی»، که در سال ١۴٠١ پس از کشته شدن ژینا امینی توسط گشت ارشاد، در سراسر ایران به راه افتاد نشان دادند که به دنبال چه هستند، آنها در تمام کوچه و بازارها برای انقلاب فرهنگی که خودشان با این خیزش به راه انداختند تا پای جان ایستادند و مقاومت کردند، در این خیزش پیر و جوان، زن و مرد در کنار یکدیگر برای حق تحصیل بهتر، حق پوشش اختیاری، حق زندگی با کیفیتتر و هزاران حق دیگر که جمهوری اسلامی از آنان سلب کرده است، شرکت کردند و همچنان نیز در جبهههای مقاومت ایستادگی میکنند.