زنان به روایت نویسنده مراکشی؛ داستانهایی آشنا از سرزمینی دور
اسماء المصلوحی، نویسندهای که در عرصه داستاننویسی جایگاه ویژهای دارد، با انتخاب زنان حاشیهنشین به عنوان قهرمانان آثارش، صدای خاموش و دردهای پنهان آنان را روایت میکند.
![](https://jinhaagency.com/uploads/fa/articles/2025/02/20250211-20250210-almadt-jpg973c32-image-jpg69adc7-image.jpg)
رجاء خیرات
مراکش - اسماء المصلوحی، نویسنده مراکشی، برآمده از محله ملاح شهر تطوان، روایتگر دردهای زنانی است که از نزدیک با رنجهایشان آشناست. جدیدترین اثر او با عنوان «خاکستر زمانها... خاطرات زنی در چهل سالگی» داستان زنی است که علیه سنتهای دست و پاگیر و ساختار مردسالار جامعه قد علم میکند.
زنان در داستانهای اسماء، گرچه قربانی تبعیض و محرومیت از حقوق انسانی خود هستند، اما تسلیم نمیشوند. روح طغیانگر و اشتیاق آنها به آزادی، استقلال و برابری، چراغ راهشان میشود و صدای اعتراضشان را به گوش همگان میرساند.
«خاکستر زمانها... خاطرات زنی در چهل سالگی» روایت زنی است که با مرور خاطرات کودکیاش، به گذشتهای سفر میکند که هنوز در ذهن نویسنده زنده است. او در این سفر، با لحظههایی روبرو میشود که ای کاش هرگز رخ نداده بودند و فرصتهایی که از دست رفتند. قهرمان داستان با شجاعت در برابر کسانی میایستد که میخواهند او را تحت سلطه خود درآورند و از حق انتخاب محروم کنند. این رمان حکایت حسرت کودکی و جستجوی گمشدههایی است که در مسیر زندگی از دست رفتهاند، تا سرانجام در چهل سالگی، قهرمان داستان زبان به بیان خواستههایش میگشاید.
اسماء المصلوحی، نویسنده و شاعر مراکشی معتقد است این رمان فریاد اعتراضی است علیه جامعهای سنتی که حقوق و توانمندیهای زنان را نادیده میگیرد. داستان در شهر تطوان در شمال مراکش روی میدهد؛ شهری که به محافظهکاری شهره است. به گفته او، این فضای بسته بهویژه در دهههای هشتاد و نود میلادی شدیدتر بود، دورانی که زنان ناگزیر از پیروی بیچون و چرا از سنتها و هنجارهای اجتماعی بودند.
اسماء المصلوحی میگوید: «قهرمان داستان ناچار بود تا چهل سالگی سکوت کند و فریاد اعتراضش را در گلو خفه کند. تنها در این سن بود که توانست به احساسات درونیاش مجال بروز دهد و علیه سنتهایی که آزادی و حق انتخاب را از او سلب کرده بودند، قد علم کند.»
اسماء المصلوحی در معرفی کتاب «فریادهای صورتی... داستانهای زنان ملاح» میگوید زادگاهش محله سنتی ملاح در شهر تطوان است؛ محلهای حاشیهنشین که به دلیل نزدیکی به سبته، پذیرای زنان مهاجر از شهرهای دیگر بود.
او به دوران کودکیاش اشاره میکند: «داستانهای زنانی که به امید زندگی بهتر به تطوان میآمدند یا در رؤیای عبور به آن سوی مرزها بودند، نخستین جرقههای آگاهی را در ذهن من روشن کرد. شنیدن سرنوشت تلخ این زنان چنان کنجکاویام را برمیانگیخت که ریز به ریز داستان زندگیشان را دنبال میکردم. این روایتها را که بخشی از زبان خود آن زنان و بخشی از دیگران میشنیدم، در ذهنم حک شد.»
به گفته اسماء المصلوحی، این زنان زندگی پرتلاطمی داشتند که سرشار از درد و رنج، مبارزه و خشونت، و تبعیض و آزار بود. همین تجربههای تلخ او را بر آن داشت تا با نگارش داستانهایی به سبک پرتره، صدای خاموش این زنان را در جامعهای که با برچسبهای ننگ آزارشان میداد، به گوش همگان برساند.
او در توضیح اینکه چگونه توانسته جزئیات زندگی زنان محله ملاح را چنین زنده و دقیق به تصویر بکشد، به فضای خاص این محله اشاره میکند: «در آن روزها، درِ خانهها به روی همسایهها باز بود و همه مثل یک خانواده بزرگ زندگی میکردند. هیچ رازی بین همسایهها نبود و همه در غم و شادی کنار هم بودند. این فضای صمیمی باعث میشد داستانهای زندگی این زنان مثل کتابی گشوده پیش روی من باشد. من با اشتیاق به این داستانها گوش میدادم و در عین همدردی با این زنان، از شنیدن سرگذشتشان به وجد میآمدم. این روایتها هم قلبم را به درد میآورد و هم خیالم را پرواز میداد.»
المصلوحی درباره انتخاب نام «فریادهای صورتی» برای کتابش میگوید: «فریاد که نماد اعتراض به ظلم است، معمولاً تصویری تیره را به ذهن میآورد، اما من آگاهانه رنگ صورتی را برگزیدم تا نشانهای از امید باشد. میخواستم بگویم این صداهای اعتراض میتواند راهی به سوی زندگی بهتر بگشاید.»
از دیگر آثار این نویسنده، کتاب دوجلدی «چهرهها و نامها در حافظه تطوان» است که به معرفی شخصیتهای برجسته فرهنگی، هنری و تاریخی شهر تطوان میپردازد. اسماء المصلوحی هماکنون مشغول نگارش مجموعهای دیگر است که در آن پرترههای ادبی از زنان سرشناس را به تصویر میکشد.