تحلیل فیلم "باد در علفزار میپیچد"
فیلم سینمایی " باد در علفزار میپیچد" در ژانر اجتماعی، زندگی زنانی را بازگو میکند کە بە خاطر فقر و برخلاف میل و خواستەی خود، ازدواج بر آنان تحمیل میشود.
مرکز خبر- فیلم سینمایی "باد در علفزار میپیچد" سال ١٣٨۶، بە کارگردانی خسرو معصومی و در ژانر اجتماعی تولید شد. این فیلم پخش پایانی سەگانە "رسم عاشق کشی"، "جایی در دور دست" و یکی از دەها قربانی فرآیند اکران پر کشمکش سینمای ایران بود کە بعد از چهار سال بر روی پردە رفت. در این فیلم الناز شاکردوست، مائدە طهماسبی و مینا نوروزی فرد، ایفای نقش کردەاند.
فیلم سینمایی "باد در علفزار میپیچد" با شرکت در بیست و ششمین دورەی جشنوارەی فیلم فجر در بخشهای سینمای ایران و بخشهای بینالمللی بە عنوان فیلم برگزیدەی بخش بینالمللی این جشنوارە انتخاب شد. همچنین در سال ١٣٨٧، موفق بە دریافت تندیس بهترین فیلم و صدابرداری در دوازدهمین جشن خانەی سینما شد.
فیلم "باد در علفزار میپیچد" در روستایی جنگلی و پوشیدە از برف، داستان زنی بە نام شوکا است کە بە خاطر فقر و بدهی، خانوادەاش او را وادار بە پذیرش ازدواج با فردی دارای نیاز ویژە (معلول ذهنی) و ثروتمند میکنند تا باری از مشکلات آنان کم شود.
این فیلم بیانگر واقعیاتی از جامعەی ایران است کە دو قشر فقیر و ثروتمند و همزمان نابودی جنگلهای ایران و منابع طبیعی بە دست مافیای قاچاق چوب را بە چالش کشیدە است. قاچاقچیانی کە دولت نیز در قبال آنها سکوت کردە و تلاش میکنند کە جنگلهای سرسبز ایران را بە نابودی بکشانند.
معضلات جامعەی ایران در این فیلم بە تصویر کشیدە شدە است، خانوادەهایی کە موقعیت اجتماعی و مشکلات طاقتفرسای زندگی آنان را وادار کردە است تحت سلطەی اشخاص ثروتمند و مافیاهای جامعە قرار بگیرند. خانوادەی شوکا کە مادرش فوت کردە است و با پدر، نامادری و خواهر کوچکش زندگی میکند از جملە خانوادەهایی هستند کە برای فرار از مشکلات اقتصادی خود ازدواج را بر وی تحمیل میکنند.
عشق جلیل بە شوکا در این فیلم هم تازگی ندارد، جلیل نماد کسانی است کە عاشق شدەاند و بە همین دلیل باید تاوان پس دهند. تهدید، ضرب و شتم و اخراج از محل کار تنها بە خاطر علاقە و احساس بە کسی کە خوشبختی را با او میبیند، حقیقت جامعەای را بە تصویر کشیدە است کە عشق را بی معنی کردەاند.
ازدواج اجباری کە خود یکی از مصادیق خشونتهای جنسی و تضییع حقوق انسانی است اما در ایران روند افزایشی داشتە و بە علت زنانە و جنسیتی شدن فقر، آنان را چە در سن پایین و چە در میانسالی گرفتار کردە است. نامادری شوکا کە خود مصداق زنانی است کە بە دلیل فقر ناچار بە ازدواج با مردی صاحب فرزند و فقیر شدە است، اکنون آنچە را خود تجربە کردە بر شوکا نیز تحمیل میکند. در واقع شرایط و فضای نامناسب زندگی، زنان را برای دورشدن از خانوادە و تشکیل زندگی مستقل هدایت میکند.
کارگردان بە خوبی توانستە است معضل قاچاق چوب، اشتغال و فقر خانوادەهای روستایی در ایران و بە خصوص شمال ایران کە در سرسبزی و جنگلهای پوشیدە از برف پنهان شدە است را بە نمایش بگذارد. پدری کە برای تامین مخارج زندگی، با قاچاقچیان چوب مشغول کار میشود بیانگر کسانی است کە بە دلیل عدم اشتغال، دست بە دامان قاچاقچیان میشوند.
اما از نظر منتقدان سینمایی از معدود ضعفهای "فیلم باد در علفزار میپیچد" سکانس عشق جلیل بە شوکا در یک نگاە و رقص شوکا در برف، بعد از رضایت پدر و نامادریش از ازدواج با جلیل است. البتە رقص شوکا شاید نە بە دلیل ازدواج با جلیل بلکە بە دلیل رهایی از ازدواج تحمیلی و ناخواستە باشد.
همچنین نامادری نخست تلاش میکرد شوکا را بە خاطر بدهیها و مشکلات خانوادە بە ازدواج با فردی دارای نیاز ویژە و ثروتمند مجبور کند اما یهو تغییر کرد و خواست شوکا برای ازدواج با جلیل را پذیرفت. شاید چنین تغییری تا حدی باور نکردنی باشد چرا کە در ذهن ما نامادری را بە عنوان فردی بی مهر و سنگدل نهادینە کردەاند کە هیچ گاە نمیتواند برای فرزندخواندە مادر باشد کە البتە این ذهنیتی است کە بر جامعە تحمیل شدە است. در واقع بیشتر نامادریها خود قربانی هستند و بە همین دلیل نمیتوان انتظار داشت کە مادری دلسوز برای فرزندخواندە باشند اما نقش نامادری شوکا خلاف این را ثابت کرد و نشان داد حتی گاهی نامادریهایی کە خود قربانی هستند نمیخواهند آنچە را خود تجربە کردەاند فرزندان و حتی فرزندخواندەهایشان تجربە کنند.
در سکانس آخر فیلم نیز تماشاچی منتظر است عاشق برای عروس دزدیدە شدەاش زمین و زمان را بە هم بریزد، اما برخلاف تصور مخاطبین، جلیل در قهوەخانەای نشستە و تا شکراللە جای شوکا را نگوید، اقدامی نمیکند. در واقع جلیل خود قربانی است کە نە خانوادەای داشتە و نە کسی کە بتواند در او اعتماد بە نفس ایجاد کند. جلیل با خواهرش زندگی میکردە و همین باعث شدە فردی وابستە باشد، اگر در سکانسهایی از فیلم هم توانست واکنشی نشان دهد تنها بە دلیل خواست او برای عصیان بود.
در واقع کارگردان در داستان عشق شوکا و جلیل میخواهد بە مخاطب گوشزد کند کە همەی افرادی کە در جامعە قربانی هستند و بە سکوت وادار میشوند با واکنشهای کوچک خود میخواهند عصیان کنند و همین واکنشهای کوچک میتواند سرنوشت و زندگی آنها را تغییر دهد. همانگونە کە سرنوشت شوکا و جلیل تغییر یافت.
اما گریەی پایانی شکراللە و نگاە او بە عشق شوکا، زیباترین بخش فیلم است کە معصومیت و پاکی افراد با نیازهای ویژە را نشان میدهد. در واقع شکراللە مردانگی را بە چالش کشیدە و خواست عشقش را بر همەی خواستهای خود ترجیح میدهد. حس مالکیتی کە مردان نسبت بە زنان دارند نە تنها نزد شکراللە بی معنی است بلکە عشق پاک او بە شوکا باعث شدە کە خواست شوکا از هرچیز برای او قابل اهمیتتر باشد و این واقعیت در طول فیلم بە خوبی نمایش دادە شدە است. با وجود تنفری کە از جلیل دارد اما او را نزد شوکا میبرد تا نجاتش دهد و در مقابل پدرش میایستد و از شوکا دفاع میکند و در همەی سکانسها خواهان پایان یافتن درگیری و خشونت است.