سویەهای آوانگارد شعر جهان‌آرا پاوەای

در زمانەای که سخن از عشق و دلدادگی از سوی زنان بشدت مذموم بوده است، جهان‌آرا به بیان این عواطف والا و انسانی خود و همچنین توصیف محبوبش به شیوەای ‌این جهانی، زمینی و انسانی می‌پردازد.

باران عبداللهی

پاوه- یک مقطع تاریخی ویژه که شامل قرن نوزدهم و نیمەی اول قرن بیستم میلادی می‌شود، در تاریخ کورد یک دورەی تاریخی برجسته و درخشان است. در این دوره زنان کورد پس از تجربەی قرن‌ها و هزارەهای متوالی از سرکوب و به پستوی خانه راندن و دور داشتن آنها از حوزەی عمومی که نظام‌های پدرشاهی، خلافت و سلطنت به آنها روا می‌داشت، دوباره سر برمی‌آورند. ما این دورەی درخشان را با نام‌هایی همچون مستوره اردلان، جهان‌آرا خانم پاوەیی، عادله خانم جاف و حفصەخان نقیب می‌شناسیم. در این دوره زنان کورد فرهنگ زنانە و مادرتبار دیرین خود را بازیابی کرده و به حوزەی عمومی بازگشته و در مواردی به منابع دانش، قدرت و منزلت اجتماعی دسترسی پیدا می‌کنند. این تغییر اجتماعی که در لایەهای زیرین جامعەی کوردستان اتفاق افتاده بود در زندگی و مبارزات این زنان پیشرو نمود پیدا می‌کند. در واقع این زنان پیشرو ویترین نمایش این تغییر اجتماعی ملموس هستند و این تغییر پروسەی بلندمدتی است که تاکنون نیز ادامه دارد و به احتمال فراوان تا رسیدن به برابری و آزادی تمام ادامه خواهد داشت.

 

بیوگرافی مختصر

جهان‌آرا خانم پاوەای یکی از این زنان پیشرو است که در حوزەی ادبیات به جایگاه رفیعی دست یافته و با آفرینش‌های ادبی خود پیشاهنگ حضور زنان در این عرصه شد. وی در سال ۱٨۵۹ میلادی در شهر پاوەی روژهلات کوردستان به دنیا آمده و در سال ۱۹۱۳ میلادی در شهر جوانرو چشم از جهان فرو می‌بندد. آرامگاه وی در اوج بی‌توجهی و بی‌نازی در دو کیلومتری شهر جوانرو در روستای صفی‌آباد قرار دارد. جهان‌آرا فرزند «ملانشٲت پاوەای»  است و نزد خود وی خواندن و نوشتن را آغاز می‌کند. این شاعر ابتدا با «علی‌اکبرخان شرف‌الملک اردلان» ازدواج می‌کند اما به علت بی‌وفایی و مناسبات سیاسی علی‌اکبرخان با شاهزادەی قاجار ازدواج کرده و از جهان‌آرا خانم جدا می‌شود. بیشتر اشعار به‌جامانده از این شاعر شرح این جفا و شکایت‌هایش از بی‌وفایی یار و جور زمانه استعاره از همین مناسبات سیاسی که وی را قربانی نموده است، می‌باشد. او پس از سال‌ها برای دومین بار ازدواج کرده و زندگی مشترکش با حبیب‌اللەخان باوەجانی را آغاز می‌کند. بیشتر اشعار جهان‌آراخانم به علت از بین رفتن یا مفقود شدن نسخەهای خطی دیوانش اکنون در دست نیست، اما اشعار بجاماندەی وی که به زبان کوردی گورانی سروده شده در دیوانی در سال ۱۳۹٨ شمسی منتشر شده است.

 

کشف آرامگاه شاعر

مکان آرامگاه جهان‌آرا خانم تا سال‌ها نامعلوم بود، تا اینکه در سال ۱۳۹۵ جمعی از ادب‌دوستان، فعالین جامعەی مدنی و نوادگان شاعر از طریق یک کنش جمعی آرامگاه وی را در «باواکماله»ی روستای صفی‌آباد جوانرو پیدا نمودند. اما اکنون پس از گذشت بیش از هشت سال از این ماجرا، آرامگاه ساماندهی نشده و با بی‌توجهی کامل نهادهای حکومتی روبروست. با همت جامعەی مدنی و کنشگران حوزەی فرهنگ و ادب منطقەی هورامان، دو یادمان این شاعر در شهرهای جوانرو و پاوه احداث شده است. چندین سال پیش در پاوه بوستانی به نام جهان‌آرا خانم در سطح شهر احداث شد و طی دو سال گذشته در شهر جوانرو هم بوستانی به نام ایشان و یادمانی به شکل دیوان اشعار این شاعر احداث شده است. اما بی‌توجهی و عدم احساس مسئولیت نسبت به آرامگاه این شاعر پرآوازه بە هیچ‌وجه پذیرفتنی نیست.

 

زبان شعری آوانگارد

جهان‌آرا خانم پاوەای علی‌رغم مشاهده و لمس تبعیض‌ها و قربانی شدن‌های زنان، به جای طلب رفع این تبعیض‌ها و درخواست برابری از نظام مردسالار، با زندگی و آثار ادبی خود برابری و آزادی را زیسته و آن را به واقعیت تبدیل کرد. زبان شعری او یک زبان زنانه است، یک زبان شجاعانه که به صورتی سنت‌شکنانه به ابراز احساسات عشقی و عاطفی خود می‌پردازد. چیزی که تا پیش از وی در شعر دیگر شاعران زن دیده نمی‌شود یا کمتر می‌بینیم. او با تابوزدایی از جسم زن در برخی اشعارش به توصیف جسم و زیبایی‌های خود می‌پردازد و یا حتی در برخی اشعار به توصیف جسم محبوبش می‌پردازد که آن هم خود تابوشکنی دیگری است که با استناد به این‌ها می‌توان شعر جهان‌آرا خانم را شعر آوانگارد نامید. جسم زن در نظام مردسالار و دین‌زده ملکی است در مالکیت مردان که با مفاهیمی همچون ناموس، غیرت، پوشش و عفاف حصارکشی می‌شود. زن نباید آن را نمایش دهد، نباید از آن سخن بگوید، نباید آن را توصیف کند و در کل اختیار آن در دستان خودش نیست و در ید قدرت دیگری است. اما جهان‌آرا به شیوەای نادر و کم‌سابقه به توصیف جسم خود، زیبایی‌های آن و احتمال پژمردن آن در زمانەی هجران و دلتنگی می‌پردازد. آوانگارد بودن توصیف زیبایی‌های محبوبش نیز چیزی کم از مورد اول ندارد.

در زمانەای که سخن از عشق و دلدادگی از سوی زنان به شدت مذموم بوده است، وی به واضح‌ترین شیوه به بیان این عواطف والا و انسانی خود و همچنین توصیف محبوبش به شیوەای این‌جهانی، زمینی و انسانی می‌پردازد.

 

 

یکسان پنداری انقیاد زن و طبیعت

جهان‌آرا در یکی از قصیدەهای بلندش به همدردی با طبیعت یا به عبارتی دیگر محیط‌زیست می‌پردازد که شامل چند ده بیت می‌باشد. ما در اینجا به ذکر چند بیت آن اکتفا می‌کنیم:

نەمام ئارەزووی ڕەنگ سیوەیلەن

چەنی من و تۆ سیوەیل بێمەیلەن

خەزان وێڵ بییەن وە سەر بەرداندا

شەماڵ وەڵگ من بەرد وە هەرداندا

منیچ هەر ئەودەرد، ئەو زەردی و ئەو ڕەنگ

ئەو چەم و ئەو خەم، ئەو جەستە و ئەو دەنگ

هیچ مەبەر عاجز «نەمام» دوڵبەر

هەر بە تۆش نەدان حەق جە باڵای سەر

بە چەند کەسیش دان زەردی بە گۆناش

خسووس ڕەنگ من، بڕیان وە باڵاش

تۆ مەبەر عاجز، جە زەردیی ڕەنگت

تۆ چەنی سەبزی، بییەن بە جەنگت

من چەنی سوورخی، دایم داوامەن

جە زەردیی ڕەنگم، هەر واوەیلامەن

 

وی در این ابیات به جبر مشترک میان طبیعت و زن اشاره می‌کند و میان انقیاد خود و طبیعت گونەای یکسانی و این‌همانی می‌بیند. این اشاره شاید در زمان‌ زیست شاعر، ریشەای ناخوآگاه داشته و در خودآگاهی جمعی زنانه ریشه نداشته باشد، اما ما می‌دانیم که زیست طبیعی و زیست زنانه و زن‌محور به یک گفتمان برمی‌گردند. اسارت و استثمار زن و طبیعت به یک شیوه اعمال می‌شود و آزادی و رهایی‌شان نیز از یک مسیر مشترک می‌گذرد. بنابراین کار امروز ما باید نقد و تحلیل آثار این زنان با دانش امروزی باشد که این شهود ناخودآگاه را تئوریزه نموده و به خودآگاهی مبدل کنیم.

 

 

چرخ گردون، جبری متافیزیک یا اجتماعی؟

شعر کلاسیک کوردی، فارسی، عربی و... مالامال از شکایت از چرخ گردون، آسمان، فلک، گنبد مینا و... می‌باشد. به احتمال فراوان در ادبیات بسیاری از ملل دیگر جهان نیز چنین مفاهیمی یافت می‌شود. این باورها به دوران پیش از ادیان یکتاپرستی برمی‌گردند. آنان جبر و انقیادی که بر گردنشان سنگینی می‌کند را به گردش گردون و فلک نسبت می‌دهند. جهان‌آرا نیز از این قاعده مستثنی نیست:

نە ساتێ ڕاحەت، نە پەژارەی شەو

نە دڵ ئازادەن، جە خەیاڵ ئەو

پا نە دوو شاخەی کۆت سەد مەنم

سلسلەی زەنجیر، ها نە گەردەنم

بێ گونا و تەقسیر مەحبووسم جە بەند

فەڕاش دەردم وە بێ چوون و چەند

نە نیگا و دیای ماهـ و ساڵت دی

نە تەمەننا و مەیل ڕۆزگارت دی

دڵە! جە قینت، دیسان جە داخت

مەعلوومەن بییەن، خەبتی دەماخت

کەس چەرخ گەردوون نمەدۆ بازی

چ لازم جەی شەرح، زوبان درازی

 

اما وی در اشعارش به این نیز اشاره دارد که جبر و اسارتی که در آن گرفتار است به «روابط» مربوط است. غم عشقی که شاعر بدان گرفتار است به رابطەی عاطفی و عشق وی به «...» برمی‌گردد و عدم وصال و نرسیدن به محبوبش دلایلی اجتماعی دارد. ساختار اجتماعی را روابط می‌سازند و در واقع می‌توان گفت «گردون» در زبان ادبی جهان‌آرا استعارەای از جبر برآمده از ساختار اجتماعی است و نه جبری متافیزیک که حاصل چرخش افلاک و ستارگان باشد.

 

سلسلەی زنجیر و محرومیت زنانه

این شاعر آوانگارد در چندین بیت خطاب به «دل» از شادی‌ها، آزادی‌ها و احساساتی انسانی می‌گوید که از آن محروم است. لازم به ذکر نیست که اینجا دل کنایه از خود شاعر است و در نمای لانگ‌شات آن، استعارەای است از زن به طور کلی در آن روزگار:

نە جوانیت دی، نە خود نازیت کەرد

نە مۆبەتت بی، نە عەشقبازیت کەرد

نە جاهێڵیت کەرد، نە نێش و نە نۆش

حاڵ نەزان حاڵ، ئەرێ شەڕ فرۆش

نە سەر تا پای وێت، پۆشا وە کاڵا

هەر دایم وە دەرد، پەی دەرمان ناڵا

خۆ نە شادیت دی، نە مەجلیس نە بەزم

نە شەو یولغار دای چوون سوار ڕەزم

نە وە سەرکەشی دۆسی دوور مەنزڵ

ئەری بادەقووش وێرانەکەی دڵ

نە نیگا و دیای ماهـ و ساڵت دی

نە تەمەننا و مەیل ڕۆی ویساڵت دی

نە تاڵب وە مەیل، بەینەتکارانی

نە ئاگا وە حاڵ، دەردەدارانی

نە شەرتی کەسێ، نە وەفای یارێ

هیچ نەبیت وە تەنگ جە ساڵان جارێ

هەر گورێزت دا، پەرێ وەسڵ یار

ئەرێ بی قیمەت جە لای ئەهلی شار

ئەرێ گرفتار، دەرد کەس نەزان

ئەرێ سەرگەردان چوون وەڵگ خەزان

ئەرێ زەدەی خەم، زام کۆنە و نۆ

ئەرێ جاگەی چەنگ نەچیرگای هەڵۆ

 

در این ابیات شاعر با فهرست نمودن محرومیت‌ها، محدودیت‌ها و ناکامی‌هایش وضعیت زنان را در زمانەی خود به وضوح به نمایش می‌گذارد و از رهگذر این طومار و فهرست دور و دراز ما درک می‌کنیم که چرا شاعر از «سلسلەی زنجیر» سخن می‌گوید. غل صد مَن و سلسلەی زنجیری که بر گردن اوست، اکنون نیز بر گردەی میلیون‌ها زن سنگینی می‌کند و فریادی که در خیابان‌ها و زندان‌هاست، صدای جهان‌آراهای زمانه است که این انقیاد را برنمی‌تابند.