قربانی یا قهرمان؛ تاملی بر بازنمایی نقش‌های زنانە در ادبیات روایی

آیا زنان در ادبیات، همواره یا قربانی‌اند یا قهرمان؟ چرا روایت آن‌ها اغلب در چارچوبی از رنج، فداکاری یا انتقام شکل می‌گیرد؟ نینا کریمی در نشستی در سنه، این کلیشه‌های روایی را به چالش کشید و از ضرورت روایتگری زنان برای تغییر این نگاه گفت.

ویدا منصوری

سنه- نشست «بازنمایی نقش‌های زنانه در ادبیات» با ارائه‌ی نینا کریمی، مترجم، روز چهارشنبه ۱۰ بهمن، ساعت ۵ عصر در اقامتگاه چایچی برگزار شد. این نشست که با حضور نویسندگان، شاعران، روزنامه‌نگاران و ادیبان شهر سنه در فضایی صمیمانه شکل گرفت، به بررسی جایگاه زنان در ادبیات روایی اختصاص داشت.

نینا کریمی در آغاز بر اهمیت بازخوانی و نقد ادبیات روایی تأکید کرد؛ ادبیاتی که اگرچه از زیبایی آن لذت می‌بریم، اما زوایای پنهان و جنبه‌های قابل نقد آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است. او با هدف برانگیختن پرسش و دغدغه در ذهن حضار، سخنانش را آغاز کرد و به چگونگی بازنمایی زنان در نقش‌های قربانی و قهرمان در ادبیات پرداخت. کریمی معتقد بود که روایتگری زنان نه‌تنها ضرورتی انکارناپذیر، بلکه ابزاری مؤثر برای تغییر و بازتعریف این کلیشه‌هاست.

او خطاب به حضار گفت: «تصویری که از زنان در ادبیات، سینما و دیگر رسانه‌ها ارائه شده، بازتابی از واقعیت نیست. اما از آنجا که هیچ جایگزین مشخصی برای این تصاویر وجود ندارد، ناچار به پذیرش آن‌ها هستیم. ما تلاش می‌کنیم با این الگوهای از پیش تعیین‌شده تطبیق یابیم، تا از انگ فاصله گرفتن از زن ایده‌آل و مطلوب جامعه در امان بمانیم.»

کریمی در ادامه، ریشه‌های این بحران را چنین توضیح داد: «تا قرن نوزدهم، زنان امکان نوشتن و بازگو کردن تجربیات خود را نداشتند. اما از آنجا که حذف و انکار نیمی از جامعه ممکن نبود، روایتگری درباره زنان به مردان سپرده شد. در نتیجه، آن‌ها بر اساس نگاه خود به ما آموختند که چگونه با مسائل روبه‌رو شویم و با آن‌ها مقابله کنیم. این بازنمایی، محصول تفکری مردسالارانه است که نه در یک روز یا یک نسل، بلکه طی هزاران سال شکل گرفته و در ناخودآگاه جوامع ریشه دوانده است. به همین دلیل، مردان هنگام خلق آثار، همان الگوهایی را بازتولید می‌کنند که در این چارچوب آموخته‌اند.»

نینا در ادامه افزود: «مسئله دیگر، نحوه درک مردان از زنان پیرامونشان است؛ مادر، خواهر، معشوقه و دیگر زنانی که در زندگی‌شان حضور دارند. اما این شناخت نیز به واسطه موانعی همچون تعاریف نادرست از شرم و اخلاق زنانه، یا نقاب‌هایی که جامعه بر زنان تحمیل می‌کند، دچار انحراف شده است. این نقاب‌ها، زنان را وادار به خودسانسوری کرده و امکان نزدیک شدن به هویت واقعی‌شان را دشوار می‌سازد. زن باید نقش‌های دختر، خواهر، همسر و مادر را در چارچوب‌هایی که جامعه برای او تعریف کرده، به درستی ایفا کند. اما اگر از این معیارهای تحمیلی خارج شود، به‌عنوان فردی سرکش، منحرف و تهدیدی برای ساختار اجتماعی و خانوادگی تلقی می‌شود. به همین دلیل، بازنمایی زن در ادبیات، چه در نقش قربانی و چه در جایگاه قهرمان، ضرورتی انکارناپذیر دارد.»

او ادامه داد: «نقش قربانی، یکی از پرتکرارترین نقش‌های زنان در تاریخ ادبیات، به‌ویژه در ادبیات خاورمیانه است. در این روایت‌ها، زن اغلب قربانی مناسبات خانوادگی، رسوم، دین، مذهب و جنسیت می‌شود. اما نکته قابل‌تأمل این است که در اغلب موارد، تنها زمانی زن به‌عنوان قربانی در ادبیات به رسمیت شناخته می‌شود که خشونت یا تجاوز جنسی را تجربه کرده باشد. این مسئله نه‌تنها جسم و روح او را زخمی می‌کند، بلکه مالکیت و غرور مردانه را نیز خدشه‌دار می‌سازد؛ به همین دلیل است که چنین زنانی مورد توجه قرار می‌گیرند.»

او سپس به مفهوم «فرهنگ قربانی‌نکوهی» پرداخت و گفت: «حتی اگر زن مقصر نباشد-مردان اغلب توان بخشیدن او را ندارند. جامعه نیز با مکانیزم‌هایی، قربانی را مقصر جلوه می‌دهد و این تصور را در او شکل می‌دهد که ناپاک است و دیگر جایی در اجتماع ندارد. در روایت‌های رایج، زن یا به دست یکی از مردان خانواده به قتل می‌رسد، یا متجاوز جان او را می‌گیرد. اما اگر زنی از این دو سرنوشت بگریزد و بخواهد زندگی را از نو بسازد، در چرخه‌ای بی‌پایان از خشونت گرفتار شده و طرد می‌شود. فشارها و رنج‌های اجتماعی چنان طاقت‌فرسا می‌شود که در نهایت، خود را به سرنوشت قربانی‌بودن تسلیم کرده و به زندگی‌اش پایان می‌دهد-اما این بار در پروسه‌ای متفاوت.»

نینا، خاطرنشان کرد که این مسئله تنها مختص به ادبیات خاورمیانه نیست: «در ادبیات آمریکا نیز، زنان تنها از نیمه دوم قرن بیستم توانستند در فرآیند توانمندسازی، سرنوشت خود را به دست بگیرند. پیش از آن، نویسندگان معمولاً دو سرنوشت را برای چنین زنانی در نظر می‌گرفتند: یا کشته می‌شدند، یا سر از تیمارستان درمی‌آوردند. در هر دو حالت، مسئله زن با حذف او از معادله حل می‌شد، و جامعه مکانیکی آن زمان، با وجدان آسوده، از پرداختن به این بحران سرباز می‌زد.»

نینا یکی دیگر از رویکردها در روایت قربانی‌بودن زنان را، علاوه بر قتل، خودکشی و بیماری، مسئله انتقام می‌داند. اما او تأکید می‌کند که این انتقام، تا سال‌های اخیر، نه توسط خود زن، بلکه از سوی مردان صورت می‌گرفت. این روایت، در واقع، نه روایتی زنانه، بلکه روایتی مردانه است که نمونه‌های بی‌شماری از آن را در ادبیات کوردی می‌توان یافت. اما در دوره‌های متأخرتر، روایت دیگری به میان آمده است: انتقامی که زن آسیب‌دیده خود آن را به اجرا می‌گذارد.

با این حال، مشکلی که در ادبیات در بازنمایی چنین زنانی وجود دارد، آن است که معمولاً به زندگی و سرگذشت او پیش از فاجعه پرداخته نمی‌شود. یعنی مسیری که زن، در آن، به تدریج در معرض خشونت‌های روحی و جسمی قرار گرفته و در نهایت به منتقمی بی‌رحم تبدیل شده، نادیده گرفته می‌شود. برای مثال، در فیلم آلمانی دختر کارخانه کبریت‌سازی، شخصیت زن، ابتدا به علت خشونت عاطفی، معشوقش را می‌کشد، سپس به دلیل سال‌ها استثمار پدر، او را به قتل می‌رساند. بعد، به خاطر تبعیض‌های مادر، جان او را می‌گیرد و در نهایت، صاحب کارخانه‌ای را که او را تحت استثمار اقتصادی قرار داده، به قتل می‌رساند. اگر پیش‌زمینه این فجایع نادیده گرفته شود، این رفتارها تنها جنون‌آمیز به نظر می‌رسند. این یعنی ما زن را قبل از وقوع فاجعه نمی‌شناسیم و درک نمی‌کنیم.

نینا بر اهمیت خودروایتگری زنان تأکید کرده و آن را ابزاری ضروری برای شناخت و درک بهتر آنان می‌داند. او به نظر الیزابت آرچولتا، منتقد آمریکایی، اشاره می‌کند که خودروایتگری را راهی برای شفایافتن، مقاومت و ادامه زندگی می‌داند. از نگاه او، زنان با روایت تجربیات خود، می‌توانند از بیرون به مسائلشان بنگرند، خود را تئوریزه کنند، جهان را بشناسند و راه‌حل‌هایی برای مشکلاتشان بیابند. افزون بر این، خودروایتگری، به زنان دیگر نیز جسارت بخشیده و همانند مشعلی راه آنان را روشن می‌سازد. چنین زنی، با عملی عصیانگر، از حاشیه امنی که جامعه برای او تعیین کرده، نه امنیت زن، بلکه امنیت جامعه، خارج می‌شود. او که تا پیش از این، سکوتش مورد ستایش بود، اکنون اگرچه به مذاق جامعه خوش نمی‌آید، اما صدای خود را یافته است.

نینا برای توضیح این موضوع به یک ضرب‌المثل هندی اشاره می‌کند: زن مانند رودخانه است، تا زمانی که آرام باشد، زیباست. همچنین، در اشعار بسیاری، زن در صورتی به بهشت نزدیک، ارزشمند و محترم شمرده می‌شود که نه دیده شود و نه شنیده. در چنین فرهنگی، زنی که سخن بگوید، نه‌تنها خود را از چارچوب‌های سنتی خارج می‌کند، بلکه نظمی را که اجتماع برای او تعریف کرده، به چالش می‌کشد. چرا که خودروایتگری زنان، قدرت دارد، قدرتی زیباشناسانه، اقناع‌کننده و تحول‌آفرین.

او در ادامه توضیح می‌دهد که روایتگری شخصی، به همذات‌پنداری خواننده می‌انجامد، و این همذات‌پنداری، درک، همدلی و تساهل را در جامعه افزایش می‌دهد. بنابراین، خودروایتگری زنان نه‌تنها به شناخت بهتر موقعیت و جایگاه آنان کمک می‌کند، بلکه درک آنان را از سوی مردان نیز تسهیل می‌کند.

 

نقش زنان در مقام قهرمان در ادبیات روایی

نینا کریمی درباره زنانی که قدرت روایتگری دارند، می‌گوید: «زنی که خودروایتگر باشد، چون نظم اجتماعی را برهم زده، فتنه‌گر و آشوبگر شناخته می‌شود و با بدترین شیوه‌ها متهم می‌گردد.»

او در بررسی جایگاه قهرمانی در ادبیات، به ارتباط عمیق میان قهرمان و انتقام اشاره می‌کند. برای نمونه، بخش بزرگی از شاهنامه فردوسی، حول محور انتقام خون سیاوش شکل گرفته است. در این روایت، ویرانی شهرها، کشته‌شدن هزاران نفر و نابودی قهرمانان، برای گرفتن انتقام، مورد ستایش قرار می‌گیرد. در ادبیات یونان باستان نیز، انتقام نه‌تنها امری اخلاقی، بلکه مسئولیتی اجتماعی تلقی می‌شود. به‌گونه‌ای که یونانیان باستان، حتی خدایی زنانه برای انتقام داشتند.

به عقیده آنان، هر ظلمی، نظمی را در جهان برهم می‌زند و توازن کیهانی را مختل می‌کند. در چنین شرایطی، تنها قدرتی عظیم و بی‌رحم می‌تواند با انتقام، این نظم را دوباره برقرار سازد.

نینا کریمی در ادامه بحث به نمونه‌هایی از زنان قهرمان در ادبیات کهن اشاره می‌کند و می‌گوید: در ادبیات یونان باستان، آنتیگونه نمونه‌ای از زن قهرمان است که در طول تاریخ و در فرهنگ‌های مختلف مورد ستایش قرار گرفته است. او هنگامی که برادرش به دست حاکم وقت کشته می‌شود و فرمان منع دفن او صادر می‌شود، به دلیل احساس مسئولیت خود، او را دفن می‌کند. در نهایت، پیش از آنکه حاکم او را به قتل برساند، خود به زندگی‌اش پایان می‌دهد. آنتیگونه به دو دلیل قهرمان شمرده می‌شود: فداکاری برای خانواده و خودکشی در برابر سرنوشت محتوم.

در شاهنامه فردوسی، گردآفرید، زنی جنگاور است که برای مقابله با دشمن، لباس مردانه می‌پوشد و در میدان نبرد حاضر می‌شود. اما آنچه او را به قهرمان تبدیل می‌کند، نه هویت زنانه‌اش، بلکه انکار آن است. او با پوشیدن زره مردانه و جنگیدن همچون یک مرد، جایگاه قهرمانی را به دست می‌آورد.

در ادبیات کوردی، در حماسه‌ی قلای دمدم(قلعه دم دم)، زنانی که مورد حمله‌ی سپاهیان صفوی قرار می‌گیرند، خود را از صخره‌ها پرتاب می‌کنند. این فداکاری نیز آنان را در جایگاه قهرمان قرار می‌دهد.

با توجه به این نمونه‌ها، نینا نتیجه می‌گیرد که در طول تاریخ، زنان قهرمان اغلب به واسطه‌ی ازخودگذشتگی‌های عظیم، حفظ سنت‌ها و حمایت از مردان خانواده یا فدا شدن در راه یک باور و ایده قهرمان شده‌اند.

آیا این تصویر همچنان ادامه دارد؟

نینا در پاسخ به این پرسش که آیا این تصویر سنتی از زنان قهرمان همچنان در ادبیات تداوم دارد، می‌گوید:«تا حدود زیادی، زنان توانسته‌اند روایت و داستان خود را داشته باشند. حتی در ادبیاتی که آفرینش آن در دست مردان بوده، دیگر زنان نیازی به انتقام گرفتن، قربانی شدن و فداکاری‌های افراطی ندارند.»

او تأکید می‌کند که زنان، مانند صاحبان اندیشه، می‌توانند قهرمان باشند، اما نه صرفاً با قربانی کردن خود. بلکه مانند مردان، می‌توانند با روایت‌های شخصی، سفرهای درونی و تغییراتی که در جامعه ایجاد می‌کنند، به قهرمانان واقعی تبدیل شوند.