فیلم لیلا درامی بەغایت ضدزن
لیلا فیلمی است در ژانر درام اجتماعی که در سال ١٣٧۵ به کارگردانی داریوش مهرجویی تولید شد، این فیلم با وجود نقدهای بسیاری که در مورد آن صورت گرفت جوایز اصلی جشنوارهی فیلم فجر را در همان سال از آن خود کرد.
خلاصەی فیلم: دو شخصیت اصلی فیلم زن( لیلا حاتمی) در نقش لیلا و مرد( علی مصفا) در نقش رضا در یک مراسم نذری، یکدیگر را ملاقات کرده و با آشنایی خانوادەها باهم ازدواج میکنند، بعد از گذشت مدتی این زوج با مراجعه به دکتر متوجه میشوند که لیلا بچەدار نمیشود، در این میان علیرغم اینکه این زوج تمایلی زیادی به فرزند نداشتند، مادر رضا بهعلت داشتن نوەی پسری لیلا را برای ازدواج مجدد پسرش تحت فشار قرار میدهد.
لیلا علیرغم میل باطنیاش تن به ازدواج مجدد همسرش میدهد و او بعد از خواستگاریهای متداوم با زنی جوان به نام گیتی ازدواج میکند، لیلا بعد از قطعی شدن ازدواج همسرش شب عروسی خانەاش را ترک و به منزل مادرش میرود، رضا همسر لیلا رفتن وی را خلاف قولهایش جهت ماندن درکنارش عنوان میکند و به سبب اظهار علاقه به وی، زن دومش را که از این ازدواج صاحب دختری از وی شده بود طلاق داده و به سراغ لیلا میرود، اما با مخالفت او برای برگشتن به زندگی قبلی مواجه میشود، این مسئله همچنان ادامه پیدا کرده تا روزی در مراسم سالانەی نذری بههمراه دخترش باران به دیدار لیلا رفته و نظر او را تغییر میدهد.
تحلیل فیلم لیلا
فیلم لیلا از جمله بارزترین فیلمهایی است که در خدمت ایدئولوژی حکومت ایران قرار داشته است، بەطور کلی رسانەی ایران همیشە مبلغ این سیستم بوده و با آمدن دولتهای مختلف این نقش پررنگتر و در جاهایی کمرنگتر گشته است.
فیلمهای دهەی هفتاد کاملا متاثر از اوضاع سیاسی بسیار وخیم ایران است، در زمان ریاست هاشمی رفسنجانی و وقوع قتلهای زنجیرەای و به تبع آن سرکوبها و خفقان موجود و اوضاع نامطلوب این حکومت در دنیا که سبب بسته شدن تمام سفارتها در ایران و در راس این وقایع طرح دادگاه میکونوس و رسوایی دیگر جمهوری اسلامی دست به دست داده و فضایی تاریک را در ایران بوجود آورد.
رسانەها نیز از این موضوع بیتاثیر نمانده و رنگ این خفقان در آثار تولیدی همان سالها مشهود است، فیلم لیلا جزء همان آثاری است که در اواخر دورەی نسبتا تاریک جمهوری اسلامی و قبل از بەوجود آمدن اصلاحات و رویکار آمدن خاتمی ساخته شد.
در واقع فضای کاملا استبدادی و ضد زن در اکثر آثار سینمایی و تلویزیون مشهود است، تصویری که از زن در رسانەی ایران چه در دهەی هفتاد و چه امروزه همواره منعکس شده در فیلم لیلا همچون سایر فیلـهای آن دوره در کارکتری مثبت و در قالب یک انسان، باحیا، کم حرف، سربەزیر و مطیع تعریف شده است و بالعکس صفت منفی به زنان سخنور، باهوش و اجتماعی داده میشود.
فیلم لیلا نمونەی مینیمال شدەی فضای سیاسی و اجتماعی دهەی هفتاد است، فضایی که در سکانسها کاملا مشهود است، نماهای تاریک، و ادغام شده با رنگ سیاه، خاکستری و در جاهایی رنگهای روشن که بسیار محدود نشان داده شده بود، بەطوریکه بیننده در عصر حاضر گمان میکند بازیگران فیلم عزادارهستند.
تعریف سە گونه شخصیت زن در این فیلم که همگی بە نوعی در خدمت ذهنیت بیمارگونەی مردسالاری و سنتی هستند جای بسی تامل دارد، دستەی اول با بازی جمیله شیخی در نقش مادر رضا که زنی است که کاملا در فرهنگ مردسالاری و سنتی ذوب شده و برای داشتن نوەی پسری و ادامەی نسل پسرش مصر است و علیرغم قربانی شدن دیگر زنان حرف خود را برکرسی مینشاند.
دستەی دوم در شخصیت بازیگر نقش اول زن (لیلا) منعکس شده است که بردەگونه و سیستماتیک اهداف ایدئولوژی نظام اسلامی را از تعریف مطیع بودن زن به نمایش گذاشته است، لیلا نماد همان زنی است که بەشدت آن را در جامعه تبلیغ کردەاند و با دستمایه قرار دادن عشق و تعریف آن در قالب لیلا، زن را در خدمت بیچون و چرای ذهنیت مردسالارانه تعریف کردەاند.
زنی که با آگاهی از اشتباهات، عرف را بر همەی خواستەهای درونی خود ترجیح داده و تسلیم خواستەی زنی شد که خود او نیز به این تفکر ارتجاعی خدمت میکند.
دستەی سوم زنانی چون خواهران و اقوام درجە یک لیلا هستند که با تصمیمات وی ظاهرا مخالفت کردند ولی آنها نیز به مرور زمان تسلیم همان ذهنیت شده و در سکانسهایی دنبالەرو تصمیمات آنها بودند.
اما چیزی که در این فیلم کاملا مشهود است قربانی شدن هر دو جنس زن و مرد است که تحت تاثیر وقایع در پی قبولاندن سرنوشت یا در زبان عامیانه پیشانی نوشت به این ذهنیت مردسالاری خدمت کردند، مردی در نقش رضا که مدعی عشق بود برای رضایت مادرش تن به ازدواج مجدد داد و این همان تاثیر و پیامی است که سینما را ابزاری میکند تا زندگی را از زاویەی دید حکومت تعریف کند، ترویج عشق مرد در کنار پایبندی به سنتها و اینکه مرد مختار است که هرزمان آنچه را که بە صلاح خود میداند انجام داده و این زن است که باید او را حمایت و مطیع بیچون و چرای وی باشد.
ماحصل تسلیم شدن در برابر این ذهنیت چیزی جز تنهایی، سردرگمی و شکست عاطفی که هردو جنس آن را تجربه کردند نبود و کودکی که در این بین ناخواسته و ظالمانه قربانی و محکوم به زندگی شد.