«در کتاب «چهلم» کوشیدەام تصویر دختر خوب را به چالش بکشم»
سپیده محمدیان به انتقاد از تعریف و تصویر جامعە مردانه از زن خوب، مادر خوب و دختر خوب میپردازد و میگوید: در آثارم سعی کردەام تعریف جامعەی مردانه از زن خوب، مادر خوب و دختر خوب را به چالش بکشم.
ژوان کرمی
تهران - رمان «چهلم» سومین کتاب نوشته شدەی «سپیده محمدیان» نویسندەی ایرانی است، اما اولین کتاب چاپ شدەی اوست. دو کتاب اول این نویسنده در ایران ممنوع الچاپ اعلام شده و موفق به گرفتن مجوز چاپ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد ایران نشده است. سرنوشت دو کتاب اول به گفتەی خود این نویسنده تٲثیرات روحی منفی زیادی بر وی گذاشت تا اینکه با نگارش کتاب چهلم در سال ۱۳٨٨ از سوی نشر «روشنگران و مطالعات زنان» با مدیریت «شهلا لاهیجی» پذیرفته و در سال ٨۹ چاپ شد. چاپ این اثر به نقطەی عطفی در کارنامەی ادبی و زندگی حرفەای وی تبدیل شد. محمدیان در این باره میگوید: «چهلم اولین کتاب من بود که چاپ شد و بعد از تجربەی تلخ ممنوع الچاپ شدن دو کتاب اولم، چاپ این کتاب تجربەی خیلی دلچسبی بود. من خیلی جوان بودم و در آن مرحله از زندگی حرفەایم، حمایت شهلا لاهیجی از این کتاب خیلی برای من با ارزش بود، چون بعد از سرخوردگی از سرنوشت دو کتاب اولم دوران خیلی سختی را میگذراندم».
از این رمان پس از چاپ اول آن استقبال خوبی صورت گرفت و رمان برتر نشر روشنگران در سال ۱۳٨۹ نام گرفت و مورد تحسین منتقدان به ویژه به خاطر سبک نگارش، نثر روان و جنبەهای تصویری داستان که مستعد تبدیل به فیلم و نمایش است، قرار گرفت. اکنون به غیر از نسخەی فیزیکی و الکترونیکی آن، به صورت صوتی هم با صدای خود نویسنده توسط استودیو پاریلا منتشر شده است. این رمان روایتی است از ۴٨ ساعت از زندگی زنی به نام «پرنیان» که از دل یک تراژدی به خودآگاهی میرسد. زنی از طبقەی متوسط که مراقبتها و حمایتهای خانواده و اطرافیانش مانع رشد و خودآگاهی وی شده و نوعی خشونت پنهان است. این رمان نشان میدهد که خشونت علیه زنان و سرکوب آنان همیشه از به روشی قهری و آشکار انجام نمیشود و بسیاری از مواقع به ویژه در طبقەی متوسط جامعه به صورتی نرم و پنهان صورت میگیرد. ما در گفتوگو با «سپیده محمدیان» طی چند پرسش تلاش کردەایم به جنبەهای اجتماعی داستان چهلم و کاراکتر پرنیان و پیوند آن با زمان، مکان و بستر تاریخی و اجتماعی تولد این اثر بپردازیم.
نوول «چهلم» ۱۴ سال پیش نوشته شده است، بستر اجتماعی و سیاسیای که منجر به خلق این اثر شد، چگونه بود؟ در واقع چهلم متولد چه فضایی در دهەی هشتاد شمسی بود؟
فکر میکنم که به هر حال دهەی هشتاد زمانی بود که همەی ما از دوران بعد از جنگ در دوران موسوم به «سازندگی» و همەی آن بستر تاریخی که مسائلی مانند مسائل زنان را در اولویت قرار نمیدادند و در حاشیه بود؛ عبور کرده بودیم و زمانی بود که میشد به مسائل با اهمیتی مانند مسائل زنان پرداخت. من خاطرم هست که آن زمان در حوزەی سینما هم این اتفاق افتاد. ما تازه از سینمای موسوم به دفاع مقدس عبور کرده بودیم و آرام آرام میتوانستیم بە مفاهیمی دیگر بپردازیم. مانند همان سالی که «ناصر تقوایی» (کارگردان سینما) فیلم «کاغذ بیخط» را ساخت و آرام آرام صحبت کردن دربارەی مسئلەی زن مطرح شد. البته مطرح بود اما شاید اهمیت بیشتری پیدا کرد. فکر میکنم این کتاب مربوط به همان زمان است. «پرنیان» هم حتی به لحاظ سنی یک زن ۳۰ ساله است و به نوعی محصول وقایع بعد از جنگ، دوران سازندگی، دوران امید و پس از آن است. فکر میکنم که دهەی هشتاد از این جهت تٲثیرگذار بود که آرام آرام درهای سینما و ادبیات به روی توجه به زن باز میشد و شاید بشود گفت از این جهت و [تٲثیرش] بر سرنوشت داستان چهلم اهمیت داشت.
من به شخصه تناظری میان روند تغییرات وضعیت زن در ایران به طور کلی با تغییراتی که بر «پرنیان» در داستان چهلم میرود، میبینم. تحلیل خودتان در این باره چیست؟
ببینید، واقعیت اینجاست که ما از انقلاب ۵۷ تا به امروز بر اساس همین تقویم تاریخیای که نگاه میکنیم، از زمان دولت آقای خاتمی توجه به مسئلەی زنان را شروع کردیم و تازه از آن زمان بود که پرداختن به مسئلەی زن شروع شد. مسائلی مانند خشونت علیه زنان، ضعفهای حقوقیای که دربارەی زنان وجود دارد و... [با توجه به اینکه] از لحاظ سنی هم خودم در زمانی که داستان چهلم را مینوشتم به سن پرنیان نزدیکتر بودم؛ من فکر میکردم که شروع این تغییرها با خودآگاهی خود زن شروع میشود. چیزی که البته امروز با بیش از یک دهه دربارەی داستان چهلم فکر میکنم این است که شاید در روند کاری خود من هم آنجایی که شروع به صحبت در مورد زنان میکنم با چهلم است و از آگاهی فردی شروع میشود. پرنیان داستان چهلم از دل این تراژدی که برایش اتفاق میافتد به این نتیجه میرسد که هر تغییری با تغییر از درون شروع میشود. از این جهت میشود گفت که این روند را شروع میکند. در داستان بعدی هم این روند ادامه پیدا میکند. همانطور که همەی شخصیتهای کلیدی به نوعی در داستانهای بعدی من حضور دارند این تغییر از لحاظ تاریخی اگر نگاه کنیم در دهەهای مختلفی که کتابها نوشتە شدەاند، دقیقا همانگونه که شما سوال کردید، بله، با زمان پیش میروند و به جایی میرسد که از این تغییر در خود منجر به تغییر در ساختارهای بزرگتر میشود.
هگل معتقد بود که «نوابغ قابلەهای روح اجتماعی زمان خود هستند» به عبارتی دیگر آفریننده نیستند بلکه قابلهاند و زمانه را کمک میکنند تا آنچه را که آبستن است، بزاید. اینجا اگر بخواهیم بدون در نظر گرفتن مولف، نبوغ متن «چهلم» را با این معیار بسنجیم، این متن چه نسبتی با روح اجتماعی زمانەی خود داشته است؟ چه نسبتی میان «پرنیان» و زنان عصری که به جنبش ژن ژیان ئازادی منجر شد وجود دارد؟
طبیعتا آن نسلی که در زمان نگارش چهلم زندگی میکردند، شاید حتی بخشی از آنان مادران دخترانی بودند که در جنبش اخیر شرکت میکردند. اتفاقا به همین علت نسل تٲثیرگذاری هستند. چه تجربەهای بدشان، چه تجربەهای خوبشان، چە حرکتهایی که کردند، چە حرکتهایی که نکردند. چون بچەهای ما و آن نسلی که بعد ما آمدند نظارەگر آنچه بر ما گذشت بودند. به همین علت در بسیاری از مواقع آنان کاملا بر خلاف ما عمل کردند، یعنی آن احتیاط و حتی امید کاذبی که نسل ما در دهەی شصت داشتیم، یا حتی دهەی پنجاهیها داشتند، عمل میکنند. از این جهت میتوان گفت بله، روح زمان در آنجا حاکم هست و نشان میدهد که آرام آرام جامعه دارد تغییر میکند. دارد به سمت مسائلی پیش میرود که در دو دهە یا پانزده سال پیش از آن تقریبا نادیده گرفته میشد و این طبیعی بود برای اینکه کشور تازه از دوران جنگ خارج شده بود و آهسته آهسته داشت ساختار انقلابی که رخ داده بود بر قوانین، زندگی عمومی مردم و حتی لایف استایل مردم، حتی امور تربیتی، مدارس و تحصیلمان اثر میگذاشت. بنابراین طبیعی است که خروج آن بشود ناگهان به خود آمدن و نگاه کردن به شرایطی که واقع شده است و تلاشهای کوچکی که آرام آرام شروع میشود.
شاید این تلاشها امروز در فرزندان جوان ما که در حرکت زنان شرکت کردند و البته در خود ما که در آن درجه از خودآگاهی و رشد رسیدیم که حقوقمان را بشناسیم متبلور شده است.
در آثار کلاسیک ایران معمولا کاراکترهای زن منفعل و قربانیاند و بیشتر بر «ابژگی» آنان تٲکید شده، در آثار متٲخرتر ادبیات زنمحور معمولا قهرمان داستان زن است و بیشتر بر اراده و «سوژگی» زن تٲکید میشود. اما در «چهلم» ما مسیر را میبینیم، مسیری که قهرمان داستان از انفعال و قربانی بودن به سمت بیداری، خودآگاهی و «سوژگی» طی میکند. این مسیر برای زنان چگونه آغاز میشود؟
واقعیت اینجاست همانگونه که خود شما دربارەی داستان چهلم به درستی تعریف کردید، من دلم میخواست این روند اتفاق بیفتد. همانطور که روند سوگواری - چون چهلم حاوی تٲکیدی بر شکل سنتی روند سوگواری هست - من فکر میکردم که چهلم جدای از آن مفهوم سوگواریای که به اقتضای داستان دارد، عزاداریاش برای مردن آن شخصیت نشسته بر صندلی قربانی است. پرنیان فقط عزادار آنچه که از داده نیست، بلکه پرنیان برای تمام آن کاراکتری که از دست داده است دارد عزاداری میکند، ضعفهایش را میبیند، از دور تماشایش میکند، تغییر زندگیاش را میپذیرد و بعد از چهلم - همانطور که در پایان کتاب تٲکید میکند که چهلم است - و بعد از این چلەنشینی به این نقطه میرسد که حالا زمان ساختن یک جایگاه جدید است. همین که او از روی صندلی قربانی بلند میشود و زندگی تازەای را برای خودش میسازد، همان حرکت از ابژه به سوژەی اصلی است. چنانچه که حتی در کتاب بعدیام یعنی کتاب «روایت حوا و خوشەی گندم» شخصیتهای زن دیگر به هیچوجه روی صندلی قربانی نیستند. حتی آنجایی که میخواهند آنان را روی صندلی قربانی بشانند این انفعال را نمیپذیرند و کنشگر هستند. حالا ممکن است این کنش حتی در یک بستر منجر به مرگ کاراکتر بشود مانند داستان روایت حوا، ولی دیگر شخصیت کنشگر است و به هیچوجه ساختارهایی که به او تحمیل میشود را نمیپذیرد و این روند تا آثار دیگری که سعی داشتەام به زن نگاهی داشته باشم، ادامه پیدا میکند.
رمان «چهلم» به موضوع حساس و ظریفی در زندگی زنان میپردازد که نشان دادن آن کار آسانی نیست. مراقبت از زنان، کشیدن حریمی دور آنان به بهانەی تٲمین آرامش و امنیت، آنان را از حوزەی عمومی و «واقعیت» دور میدارد. این نوع مراقبت همواره توجیهی برای مفاهیمی چون ناموس، حجاب، بکارت، خانەنشنی و خانەداری زنان بوده است. اما این زنان مراقبتشده همچون «پرنیان» قصەی ما اغلب از مجرای یک فاجعه، ناگهان با «برهوت واقعیت» روبرو میشوند. همان چیزی که خود اثر آن را «روبرو شدن با زندگی واقعی» مینامد. آیا میشود این مسئله را ستمی پنهان نامید؟ سیستماتیک چطور؟
به هر حال باید پذیرفت که ما در یک سیستم کاملا پدرسالار زندگی میکنیم. سیستم پدرسالاری که گاهی به شکل مردسالارانه خودش را نشان میدهد، ولی به هر حال این ساختار وجود دارد. این شیوەی رفتار ساختار است که تفاوت پیدا میکند. زمانی با خشونت است، به شکل قتلهای ناموسی خودش را نشان میدهد مانند قصەی روایت حوا، زمانی هم مانند همین سیستمی که ما تعریف میکنیم، به ظاهر در یک خانوادەی مدرن امروزی که همە هم تحصیلکرده هستند و با ساختن مقامی برای زن که تو در آسایشی، در رفاهی و داریم از تو مراقبت میکنیم، دارد به شکل زرورقپیچشدەای در واقع همان سیستم را اجرا میکند. در واقع سیستم یکی است و فقط شکل اجرایش است که متفاوت است. این مسئله تا همین اواخر هم با تعاریف گوناگون ادامه داشته است. خیلی از مواقع ما افرادی را میبینیم که در خانوادەهایی هستند با لیبلهای خیلی خوبی همچون تحصیلکرده، خارجرفته و آشنا با فرهنگ مدرن، ولی همان سیستمها دارد پیاده میشود. این چیزی است که من در کتابم روی آن تٲکید میکنم که ریشەهای پدرسالاری به حدی عمیق است که این درخت را ممکن است شما حتی فکر کنید با فعالیتهایتان میتوانید آن را قطع کنید، اما ریشەهایش مانند درخت «لیر» گاها تا صدها متر در زمین ادامه دارد. حتی در افرادی که به نظر میرسد در این فرهنگ بزرگ نشدەاند، ظاهرا تحصیلکرده هستند، صمیمیت زیادی با همسرانشان دارند، اما انگار این ریشەها به آنان انتقال پیدا کرده، در ادبیاتمان وجود دارد، در ادبیات روزمرەمان وجود دارد. اینکه به زن موقعیت مقدسی میدهند که در رودربایستی این موقعیت مقدس عملش را محدود کنند و به وی شخصیت دختر خوب را بدهند مانند پرنیان که هر طغیانی را بتوانند در پس آن بپوشانند و سرکوب کنند؛ اتفاقی است که به هر حال در فرهنگ ما افتاده و همچنان هم رخ میدهد.
کمتر زنی هم در زمانی که ما داستان پرنیان را مینوشتیم این شهامت را پیدا میکرد که از این قالب بیرون بیاید و اهمیتی ندهد که تعریف جامعەی مردانه و حتی جامعەی فرهنگی ایران دربارەی وی به عنوان «زن خوب، مادر خوب یا دختر خوب» چیست. من همەجا سعی کردم این تصویر را به چالش بکشم. در کتاب «متولد شانزده آگوست» سعی کردم تصویر مادر خوب را به چالش بکشم، در کتاب روایت حوا سعی کردم تصویر زن خوب یا همسر خوب را به چالش بکشم و در کتاب چهلم و کاراکتر پرنیان هم تصویر دختر خوب را به چالش کشیدم. دختری که به عنوان همسر، دختر یک خانواده، دوست یک خانواده، خواهرزادەی یک نفر، تعریفی داشت برای این همه توجهی که میگرفت و این تعریف را به چالش میکشد که اگر قرار است من را دوست داشته باشید، به این قیمت دیگر نمیخواهم دوستم داشته باشید. این تلاش من بوده است و فکر میکنم که نه من بلکه همەی زنان در آن دوران تلاش میکردند برای اینکه تصویر را تغییر بدهند، حاصل تلاششان فکر میکنم در یکی دو سال اخیر و در اتفاقاتی که افتاده است متبلور شده و مشخص است که تمام نویسندگان یا فعالانی که در این سالها کار میکردند با دیدن دختران جوان امروز ایران دیگر خستگی از تنشان در میرود و و برای پاهای خستەشان که در مقابل سانسور و سرکوب این راه را آمده است، جوابی دارند.