درخت، موجودیتی مقدس در تسخیر و تمجید انسان‌ها!

درخت، ریشه در خاک و جان انسان دارد؛ نماد پایداری و اعتراضی خاموش که از دل اسطوره‌ها تا زاگرس سوخته؛ موجودیتی مقدس که انسان هم ستایشگر او بوده و هم ویرانگرش.

نسیم احمدی

کرماشان- او می‌تواند در دل سنگی سخت یا بر بلندای کوهی سترگ به زندگی ادامه دهد و در عین حال، به انسان‌ها نیز زندگی ببخشد؛ ریشه‌هایش را تا ژرف‌ترین لایه‌های خاک نفوذ دهد و با تنیدن در دل زمین، همچون مادری که کودکش را در آغوش می‌فشارد تا از او محافظت کند، از خاک مراقبت نماید.

در توصیف وجود و حیات درخت، او را بادوام‌ترین گیاه کره‌ی زمین می‌دانند. اما در میان همه‌ی موجوداتی که بر این خاک خلق شده‌اند، نژادی وجود دارد که گاه درخت را می‌پرستد و گاه او را به نابودی می‌کشاند و آن، انسان است.

 

 

در گذشته و برای هزاران سال، انسان با طبیعت رابطه‌ای نزدیک و همدلانه داشت؛ به‌گونه‌ای که برای هر عنصر طبیعی و هر دگرگونی در محیط، الهه یا خدایی می‌ساخت. این تقدس و احترام به طبیعت تا زمانی پایدار بود که دنیای سرمایه‌داری هنوز ظهور نکرده بود و جوامع و باورها در خدمت حکومت‌هایی قرار نگرفته بودند که برای منافع خود به تخریب محیط زیست دست می‌زدند.

 

درخت؛ پلی میان خاک و آسمان

در گذشته و در میان تمام عناصر مقدس طبیعت، درخت جایگاهی ویژه و ارزشمند داشت. انسان‌ها درخت را واسطه‌ای میان خود و خدایان می‌دانستند؛ موجودی زنده که ریشه در زمین دارد و شاخه‌هایش به آسمان می‌رسد، همچون پلی میان عالم خاک و عالم معنا.

در بسیاری از آثار تاریخی، نقش درخت در جایگاه تقدس دیده می‌شود. در نقوش برجسته، کتیبه‌ها و معماری‌های باستانی، درخت عنصری تکرارشونده در صحنه‌های مهم و آیینی است؛ نمادی از حیات، باروری، و ارتباط با نیروهای ماورایی.

در اساطیر ایرانی، درختی با عنوان (درخت زندگی) جایگاهی والا دارد. این درخت نماد جاودانگی، باروری، و پیوند میان زمین و آسمان است. در متون کهن، درخت زندگی در مرکز هستی قرار دارد؛ ریشه‌هایش به اعماق جهان زیرین نفوذ می‌کند و شاخه‌هایش تا بلندای آسمان امتداد می‌یابد.

 

نشانه‌های مقدس در طاق‌بستان

برخی پژوهشگران معتقدند که تصویر درخت مقدس در سنگ‌نگاره‌های طاق بستان در کرماشان نیز دیده می‌شود و این درخت در دو سوی این اثر تاریخی به زیبایی حک شده است.

اما در کرماشان تنها این سنگ نگاره نمادی از تقدس درخت نیست، بلکه در بسیاری از مناطق این استان، هنوز هم درخت‌هایی وجود دارند که در جایگاه مقدس، مورد احترام و ستایش پیروان خود قرار می‌گیرند.

 

 

در منطقه‌ی دالاهو در استان کرماشان، درختانی یافت می‌شوند که مردم آن‌ها را مقدس می‌دانند و گاه نذورات خود را به پای این درختان می‌گذارند و یا پارچه‌های سبز رنگ را به‌عنوان دخیل بر شاخه‌هایشان می‌بندند. در برخی موارد، زنانی که آرزوی فرزند دارند، با شاخه‌های خشک‌شده درخت و پارچه‌ای سبز، گهواره‌ای نمادین می‌سازند و آن را از درخت مقدس آویزان می‌کنند.

 

ققنوس درخت؛ روایت رویش از خاکستر

اما داستان تقدس یکی از این درختان، ریشه در واقعه‌ای دارد که جوهره‌ی وجودی درخت و طبیعت را مقدس کرده است؛ نه باورهای خرافی که گاه بر عقل چیره می‌شوند.

یکی از این درختان، در گذشته به دلیل کهنسالی و گستردگی سایه‌اش، محل نذر و نیاز مردم بود، بی‌ آنکه خود درخت تقدس خاصی داشته باشد و تنها کهنسالی آن ارزشمند بود و مردم برای آن جایگاه قابل احترامی را قائل بودند تا آنکه گروهی تندرو، ارزشمندی این درخت را مغایر با باورهای یکتاپرستانه دانسته و آن را به عمد به آتش کشیدند.

 

 

پس از آن، به گفته‌ی افراد محلی، در نخستین بهار پس از آتش‌سوزی، تنه‌ی باقی‌مانده‌ی درخت که در خاک مانده بود، جوانه زد و کم‌کم تبدیل به درخت تنومندی شد.

 

 

این رویش دوباره از دل خاکستر، نمادی از پیروزی طبیعت بر روحیه‌ی ضد طبیعت برخی انسان‌ها شد و از آن زمان، این درخت که ققنوس وار از خاکستر خود برخاست، جایگاه مقدسی در میان مردم آن منطقه یافت.

 

 

در کنار این درختان، نمونه‌های دیگری نیز در مناطق مختلف دالاهو وجود دارند که مردم آن‌ها را مقدس می‌شمارند. اگر بخشی از این درختان خشک شود، چوب آن را همراه با مهره‌های آبی و پارچه‌های سبز به نشانه‌ی احترام و باور به تقدس آن، از سقف خانه‌های خود آویزان می‌کنند. در واقع در این مناطق درخت هنوز هم جایگاهی ارزشمند دارد چرا که باور دارند این درخت است که به آنها حیات می‌بخشد.

 

اما در کنار کسانی که درخت را موجودی شایسته احترام می‌دانند، انسان‌هایی نیز هستند که آن را صرفاً ابزاری برای آویختن تابلوهای تبلیغاتی یا طناب‌هایی برای عرضه کالاهایشان می‌پندارند و درختان را قربانی خواسته‌های خود می‌کنند و گاهی همین درختان را با تبری قطع می‌کنند که دسته‌اش از چوب درختی دیگر ساخته شده؛ قربانی‌ای برای ساخت ابزاری که خود قربانی‌ساز است. این درختان سپس تکه‌تکه شده و برای پخت غذا مصرف می‌شوند.

 

 

اما گاهی هم انسان‌ها تنها به پیکره‌ی یک درخت حمله نمی‌کنند، بلکه جنگلی را به آتش می‌کشند و هزاران درخت را در قعر سیاه وجود خواسته‌های پلید انسانی خود فرو می‌برند؛ مانند آتش‌سوزی عمدی جنگل‌های زاگرس که سال‌هاست حکومت جمهوری اسلامی برای اهداف خود آنان را به آتش می‌کشد.

اما جمهوری اسلامی تنها درخت‌ها را نمی‌سوزاند، گاهی با تنه‌ی هزاران درخت جنگلی می‌سازد که طنابی از آن آویخته شده و هم‌نوعان خود را از آن می آویزد و آن، چوبه‌ی دار است. ابزاری که حکومت جمهوری اسلامی پایه‌های موجودیت خود را بر آن بنا نهاده است و انسان‌هایی را باصطلاح تربیت می‌کند که مخالف طبیعت باشند و به مبارزه با آن برخیزند.

 

 

اما در این نبرد خاموش میان انسان و درختان که حیات سبز زمین را تهدید می‌کند، بسیاری از ما بی‌تفاوت از کنار این جدال خونین عبور می‌کنیم، بی‌آنکه حتی لحظه‌ای درنگ کنیم و ببینیم درختی چگونه در سخت‌ترین شرایطی که انسان بر او تحمیل کرده، با تمام توان تلاش می‌کند تا بستر از جنس سنگ و محدودکننده اطرافش را در هم بشکند تا بتواند ریشه‌هایش را به اعماق زمین بفرستد و جاودانه شود و شاخه‌هایش را به سوی آسمان بگستراند تا تداوم حیات را فریاد بزند. گاهی درخت حتی از تنه‌ی قطع شده‌ی خود نیز مبارزه را آغاز می‌کند و از جایی که با تبر قطع شده جوانه می‌زند.

 

 

 

زبان سبز اعتراض

ذات وجودی درخت روئیدن است و درخت، با سکوتی پرصلابت، در برابر ظلم ایستادگی می‌کند و بی‌آنکه زبان اعتراض داشته باشد با هر برگ سبز و یا هر شکوفه‌ی کوچک خود اعتراض درونش را نشان می‌دهد و با این مبارزه‌اش تنها به یک چیز اشاره دارد و آن هم نام مقدس (درخت و رویش) است.