زندگی شهناز ناسوتی؛ داستانی الهامبخشتر از مورد عجیب بنجامین باتن
شهناز ناسوتی ورزشکاری که ورزش حرفەای و قهرمانی را در سن ۳۴ سالگی آغاز نموده تا نشان دهد که هیچ وقت برای تحقق بحشیدن به آرزوها و علایق دیر نیست، میگوید: هیچوقت برای رسیدن بە اهداف و آرزوها دیر نیست.
ژوان کرمی
مهاباد- بنجامین باتن بودن آن گونه که دیوید فینچر در فیلم مشهورش روایت میکند، پدیدەای فیزیولوژیکی است و بنجامین پیر به دنیا آمده و اندک اندک جوان میشود. اما بنجامین باتن قصەی ما که رویش دوباره و جوانه زدن را در ۳۴ سالگی آغاز نموده است، از تولد دوبارەی سایکولوژیکی خود و جوانەهای امید در درونش برایمان سخن میگوید.
شهناز ناسوتی با اسم شناسنامەای پروین، متولد سال ۱۳۶۵ و در روستای زگدراو کە در ۱۰ کیلومتری شهرستان مهاباد واقع شدە است، بە دنیا آمدە و اکنون ساکن شهر مهاباد است. شش برادر دارد و تنها دختر و فرزند پنجم خانوادە است. از کودکی فعال بوده و علاقەی زیادی بە ورزش کردن و فعالیتهای جسمانی داشته است. به برادرانش کە ورزش کانگفو کار میکردند با اشتیاق نگاە میکرده و حتی بعضی وقتها در غیاب ایشان و در خلوت خود حرکاتشان را تکرار میکرده است. پرداختن بە ورزشهای رزمی همیشە آرزویش بوده ولی در آن زمان شرایط جامعه و حتی افکار والدینش هم به گونەای نبوده است کە دختران یک رشتەی ورزشی را انتخاب و بە باشگاە بروند. میگوید« به همین خاطر هیچ وقت بە خیالش هم نرسیده کە من هم میتوانم مثل برادرانم در ورزشهای رزمی و یا حتی در یک باشگاە فوتبال - کە واقعا به فوتبال هم خیلی علاقه داشتم – ثبتنام کنم و آن را ادامە دهم.» تنها ورزشی کە برای شهناز در آن زمان نیازی بە باشگاە رفتن و هزینە کردن نداشت، کوهنوردی بود. یعنی هر وقت خانوادگی بە مزرعەی خانوادگیشان و یا کوهستانهای اطراف میرفتند، بدون هیچ معطلی دوست داشته که از کوە بالا برود و از آنجا کل منطقه را ببیند. بە همین خاطر هر وقت با خانوادە بە طبیعت میرفتند، از فرط خوشحالی هر چیزی که برای بالارفتن از کوە لازم بود را با خود میبرده است.
شهناز پس از پایان تحصیل در دوران دبیرستان، در رشتەی فیزیک جامد دانشگاە پیامنور مهاباد پذیرفتە میشود. پس از مدتی تصمیم میگیرد رشتەی مترجمی زبان انگلیسی را انتخاب کند در امتحان شرکت میکند و قبول میشود. همزمان کە مشغول بە تحصیل بوده،در انجام کارهای منزل به مادرش و همچنین کارهای کشاورزی بە پدرش کمک میکرده است.
شهناز دانشجوی دوران لیسانس بوده کە پدرش در بستر بیماری میافتد. از آن زمان بە بعد بیشتر باید کار میکرده تا هم بتواند کمک حال مادرش باشد، هم بە پدرش کمک کند و هم بە تحصیلش در دانشگاه برسد. لیسانسش تمام میشود و برای مقطع کارشناسی ارشد در رشتەی آموزش زبان انگلیسی دانشگاە آزاد مراغە پذیرفتە میشود.
بعد از مدتی بە دلیل کار سخت و رسیدگی بە پدر بیمارش دچار کمردرد شدید، لوردوز یا همان گودی کمر شدە و بە دلیل اینکە از طرفی عاشق ورزش بوده و از طرفی دیگر از دارو متنفر بوده، داروها را دور انداخته و شروع بە انجام حرکات ورزشی میکند و هر روز حرکات پیلاتس (ورزشی شبیە بە یوگا) را انجام میداد. کم کم گودی کمرش بهتر شدە و حتی لاغرتر و انعطاف بدنش خیلی بیشتر میشود.
پس از فوت پدرش نمیتواند بە موقع از پایاننامەاش دفاع کند و دو ترم عقب میافتد. وی در این باره میگوید: «بعد از فوت پدرم واقعا ناراحت بودم، چون همدم و دوستم بود و همیشە با هم بودیم.» شهناز بعد از فوت پدر مسئولیتش کمتر شدە و وقت آزاد بیشتری پیدا میکند، اما دچار حالت افسردگی و دلتنگی شدید میشود. بە همین خاطر بعد از دفاع از پایاننامه و فارغ التحصیلی در سن ۳۱ سالگی، هر از گاهی با گروە کوهنوردی همراه با دوستانش جمعەها بە کوە میرفته و به گفتەی خودش حالش خیلی بهتر میشود.
در سن ۳۳ سالگی تصمیم میگیرد که ورزش حرفەای را آغاز کند و پس از مدتی انجام ورزش شنا با مربی کیکبوکسینگ آشنا میشود. شهناز توضیح میدهد که: «چە شور و شوق و ذوق عجیبی داشتم وقتی که شنیدم یک مربی بوکس در مهاباد وجود دارد و زن هم هست. با اشتیاق شماره موبایلش را گرفتم و با هم دوست شدیم. مدتی بعد ورزش رزمی را بە صورت حرفەای آغاز کردم». با مربی تماس میگیرد و با وجود مخالفت مادر و برادرانش کە میگفتند ورزش بوکس خطر دارد، تو دختری، پسر کە نیستی، این ورزش مناسب تو نیست! بالاخرە ثبت نام میکند و در سن ۳۴ سالگی بە آرزویی کە در کودکی داشته میرسد.
پس از نزدیک بە یک سال باشگاە رفتن، در مسابقات استانی شرکت میکند (باوجود آسیبدیدگی شدید پای چپ) و در مسابقەی فینال با ناک اوت حریفش در راند اول موفق بە دریافت مدال طلا میشود. بعد از مسابقات مربیاش به او میگوید کە دوچرخە نیز برای تقویت عضلات پا وسیلەی خوبی است. در سن ۳۵ سالگی دوچرخەی برادرش را گرفته و باز هم باوجود مخالفت اعضای خانوادە، مشغول دوچرخەسواری میشود. تصمیم میگیرد از آن بە عنوان وسیلەی رفتو آمد بە کلاس زبان و همچنین باشگاه استفادە کند. خودش که از آن روزها میگوید عنوان میکند که حالم خیلی بهتر بود و کم کم تمام آرزوهای کودکیام بە حقیقت پیوستە بود.
تا اینکە مادرش فوت میکند. شهناز در این خصوص میگوید: «باز هم غم بزرگ از دست دادن عزیزترین و دوست داشتنیترین فرد زندگیام حالم را بە کلی نابود کرد، ولی خوشبختانە باتوجە بە درک بیشتر نسبت به مسائل و مطالعاتی کە داشتم، حالم نسبت به دوران از دست دادن پدرم خیلی بهتر بود.»
اولین کارش ثبتنام در گروە کوهنوردی راژان مهاباد بود. در همان چند ماە اول بە کوهنوردی موفق تبدیل میشود صعودهای زیادی از جملە صعود به قلەی «میدان استر» با ارتفاع ۲۷۰۰ متر، قلەی «دالانپر» با ارتفاع ۳۴۶۶ متر، قلەی «گومەشین» پیرانشهر و همچنین قلەی «علمکوە» با ارتفاع ۴٨۵٠ متر کە دومین کوە بلند ایران بعد از دماوند میباشد، را بە راحتی به انجام برساند.
او در مورد وضعیت ورزش زنان در ایران میگوید: خوشبختانە در مقایسە با گذشتە تفکر خانوادەها نسبت بە انجام فعالیتهای ورزشی فرزندانشان خیلی چشمگیرتر و بهتر شدە است. من بیشتر خانوادەها را میبینم کە روی ورزش دخترانشان سرمایەگذاری میکنند و از همان اوایل نوجوانی و حتی کودکی بستە بە سلیقە و انتخاب خود بچەهایشان آنان را در انواع رشتەهای ورزشی ثبتنام میکنند. ولی متٲسفانە در کشور ما قوانین محدودکنندەی زیادی برای فعالیت ورزشی زنان وجود دارد. از جملە حجاب کە از مهمترین محدودیت برای آنان است. تا جایی کە تا چند سال اخیر فعالیت زنان در رشتەهای ورزشی مانند کیکبوکسینگ، شنا، دوچرخەسواری و بدنسازی ممنوع بود. اگر هم فعالیتی وجود داشت، باید مخفیانە انجام میشد. بە خاطر اینکە مبادا در باشگاەها کسی بی حجاب باشد، حق هیچگونە فیلم گرفتن و عکاسی هم در سالن برگزاری مسابقات وجود ندارد. بە همین دلایل حق بسیاری از ورزشکاران بە خاطر داوری و قضاوت ناعادلانە پایمال میشود. از جملە خودم کە خیلی خوب در مسابقات کشوری مویتای شاخەی کیکبوکسینگ کار کردم، ولی دوربین و حتی فیلمی نبود کە من عملکرد خودم را ببینم و یا بعدها بتوانم از خودم دفاع کنم و یا حتی بتوانم نقاط ضعف خودم را مشاهدە کنم کە برای مسابقات بعدی آمادەتر باشم.
همەی اینها باعث ناامیدی و حتی از دست دادن انگیزە برای شرکت کردن در مسابقات بعدی میشود.
او بە ویژە در مورد تاثیر حجاب ادامە میدهد: شاید حجاب سادە بە نظر بیاید و بگویند کە حالا با پوشش هم میتوانی ورزش کنی، ولی برای شرکت در مسابقات خارج از کشور همیشە این ترس در دلت هست کە مبادا در حین رقابت حجابم بیفتد و یا اینکە خیلی دست و پاگیر هست و آدم را از انجام سریع و درست حرکات ورزشی باز میدارد. حالا بماند بسیاری از مشکلات مالی کە متٲسفانە ورزشکار باید فقط از جیب خودش هزینە کند. بە همین خاطر بسیاری از بهترین استعدادها و کارکشتەترین ورزشکاران بعضی وقتها بەخاطر نداشتن پشتوانەی مالی خوب از شرکت در مسابقات کشوری و حتی مسابقات جهانی و المپیک خودداری میکنند وکم کم دلسرد و ناامید میشوند.
در مورد کار زنان در بازار و استقلال مالی بر موفقیتهای زنان نیز میگوید: کارکردن زنان میتواند تٲثیر بسزایی در پرداختن ایشان بە امور ورزشی و فعالیتهای جسمانی داشتە باشد. چرا کە کار علاوە بر رفع نیاز مادی میتواند بر افزایش اعتمادبەنفس و عزت نفس زنان و همچنین احساس شادی و انرژی و انگیزەی آنان برای یک زندگی بهتر تٲثیر زیادی داشتە باشد. زنی کە استقلال مالی داشتە باشد فکرش آزادتر است و از این نمیترسد کە مبادا کسی ترکش کند و یا پدر و مادرش را از دست بدهد و یا هرگونە رفتار از طرف همسرش را تنها بە خاطر اینکە نیازهای مادیاش را برطرف میکند قبول نمیکند. چنین زنی چون استقلال مالی دارد و وابستە بە کسی نیست، بە فعالیتهایی کە باعث خوشحالیاش است میپردازد. از جملەی این فعالیتها میتوان به باشگاە رفتن و پرداختن بە ورزش مورد علاقە اشاره کرد. اگر بخواهم درمورد وضعیت مالی و استقلال مالی خودم صحبت کنم، باید بگویم که بلە تا حدودی استقلال مالی دارم و میتوانم از عهدەی خرج و مخارج زندگی و نیازهای خودم برآیم. هرچند کە وضعیت اقتصادی ایران اصلا جالب نیست و نمیتوان پولی پسانداز کرد، ولی همین کە انسان بتواند روی پای خودش بایستد، حس اتکا بە خود و با ارزش بودن بە او دست میدهد.
وی در آخر بە زنان توصیە میكند: اصلا مهم نیست فرد در چە سنی باشد و در چە شرایطی زندگی کند، همیشە راهی برای پیشرفت و پرداختن بە آنچە تو دوست داری پیدا خواهی کرد. فقط چیزی کە خیلی واجب و ضروری است کە هر زنی آن را بداند، حذف عذر و بهانە و تلاش بیشتر و کار بیشتر برا رسیدن بە اهدافش است و نادیدە گرفتن سخن افراد منفی نگر و گوش نکردن بە افرادی است کە انجام هر کاری را مخصوصا برای زنان غیرممکن می دانند. مهمتر از همە ایمان داشتن بە توانایی خویش است کە آنان را تا اوج موفقیت پیش میبرد و در کل با محدودیتهایی کە پیشرویشان است بجنگند و تسلیم نشوند.