تندیس‌ها چه روایتی از قدرت می‌سازند؟

وقتی از میان میدان‌ها و خیابان‌های شهر عبور می‌کنیم، چه چهره‌هایی به ما خیره شده‌اند؟ چه کسانی در سکوت سنگ و فلز، روایت قدرت را برای ما تکرار می‌کنند؟

نسيم احمدی

كرماشان- تاریخ و روایات می‌گویند که با نخستین ضربات تبر ابراهیم بر پیکره‌ی بت‌ها، بت‌پرستی به پایان رسید؛ اما تاریخ بصری گواه بر چیز دیگری دارد. گویی بت‌پرستی نه تنها پایان نیافته، بلکه در هیأتی تازه ادامه یافته است و این بار تنها مردان‌اند که پرستیده می‌شوند. در میادین، خیابان‌های اصلی، بلوارها و ورودی مراکز مهم، همیشه تندیس مردی دیده می‌شود که برای ستایش و تقدیر ساخته شده است. اما در میان این سنگ‌ها و فلزها، هیچ نشانی از زن و قامت زنانه‌ای که حافظه‌ی جمعی را به یاد آورد و یا سهمی از تاریخ را بازنمایی، نیست. اگر از خیابان‌های شهر کرماشان گذر کنیم، بت‌های مردانه‌ای را می‌بینیم که شهر را به تسخیر خود درآورده‌اند. آنان با نگاهی خیره و سرد، همچون فاتحان، به قلمروی مردانه‌ی خود می‌نگرند؛ گویی حتی در کالبد سنگی مجسمه نیز، مردان خود را برتر از هر چیز و هر کس می‌دانند. این تندیس‌ها تنها اشیای بی‌جان نیستند؛ آن‌ها حامل پیام‌اند. پیام این‌که قهرمان، فاتح، اندیشمند و شایسته‌ی ستایش همیشه مرد است.

 

 

غیبت زنان در حافظه بصری شهر

حذف زنان از این حافظه‌ی بصری، حذف آنان از تاریخ و آینده‌ی شهر است. دختران و زنان هر روز از کنار این مجسمه‌ها می‌گذرند و در ناخودآگاهشان تکرار می‌شود که سهمی در روایت عمومی ندارند. شهر در سکوت سنگی خود، روایت مردانه‌ای را بازتولید می‌کند؛ روایتی که زنان را به حاشیه می‌راند و مردان را در مقام بت‌های نوین می‌نشاند. این بت‌ها نه در معابد که در قلب شهرها جا خوش کرده‌اند، اما همچنان همان کارکرد را دارند: تثبیت قدرت، بازتولید برتری، و تداوم پرستش. اما برتری جنسیتی در مجسمه‌های مردانه هنوز به مطالبه‌ای اجتماعی و فرهنگی تبدیل نشده است که به‌طور جدی مورد بررسی قرار گیرد. در واقع، حضور پررنگ پیکره‌های مردانه در فضاهای عمومی، نه تنها بازتابی از تاریخ مردسالارانه هنر و معماری است، بلکه نشان‌دهنده‌ی غیبت آگاهانه یا ناآگاهانه‌ی زنان در حافظه‌ی جمعی و نمادهای شهری نیز محسوب می‌شود. این غیبت، به مرور زمان به یک عادت بصری و فرهنگی بدل شده است؛ عادتی که کمتر به چالش کشیده می‌شود و در نتیجه، بازتولید نابرابری‌های جنسیتی در عرصه‌ی نمادین را تداوم بخشیده است. این حذف نمادین زنان از یادبودها را می‌توان عادی سازی نابرابری دانست؛ یعنی فرآیندی که طی آن، نبود زنان در عرصه‌های نمادین به‌عنوان امری عادی پذیرفته می‌شود.

 

 

سلطه نمادین مردان در فضای شهری

سمیه.ی، هنرمند و مجسمه‌ساز کرماشانی، در نقد سلطه‌ی نمادهای مردانه بر فضای شهری چنین بیان می‌کند:(سلطه‌ی مردان بر فضای شهری بسیار فراتر از آن چیزی است که در نگاه نخست به نظر می‌رسد. در سال‌های اخیر، شهرداری کرماشان مجسمه‌های متعددی را در نقاط مختلف شهر ساخته و نصب کرده است؛ اما اغلب این آثار به بازنمایی چهره‌ها و قهرمانان مرد اختصاص یافته‌اند. چنین انتخاب‌هایی سبب شده است که من، به عنوان یک مجسمه‌ساز، کمتر به جای خالی مجسمه‌های زنان توجه کنم و حتی نیندیشم که چرا تاکنون مجسمه‌های زنان تأثیرگذار به ندرت ساخته شده‌اند. در سراسر شهر کرماشان تنها یک مجسمه زن وجود دارد؛ آن هم در نزدیکی پارک شیرین. نکته قابل تأمل این است که برای توصیف آن اثر معمولاً از عبارت "زنی که مردانه جنگیده است" استفاده می‌کنند.)

 

بازتولید مردسالاری در روایت‌های تاریخی و ادبی

قهرمان‌سازی مردان در روایات، تاریخ و ساخت مجسمه‌های یادبود از آنان در حقیقت بازتولید همان ساختارهای مردسالارانه‌ای است که طی قرون متمادی کوشیده‌اند صدای زنان را به حاشیه برانند و نقش آنان را کم‌رنگ سازند. این روایت‌ها و یادبودها نه تنها حضور مردانه را برجسته کرده‌اند، بلکه با حذف یا تحریف نقش زنان، تصویری یک‌سویه از تاریخ و ادبیات ساخته‌اند. در بسیاری از داستان‌های تاریخی و ادبی، زن هرگز در هیأت یک قهرمان مستقل ظاهر نمی‌شود؛ بلکه اغلب در جایگاه شخصیت شرور یا فریبنده قرار می‌گیرد که وظیفه‌اش گمراه کردن قهرمان مرد است.

 

محدودیت الگوهای زنانه و بازخوانی انتقادی تاریخ

 تنها در مواردی معدود، زن به عنوان قهرمان معرفی شده، آن هم زمانی که نقش او در خدمت به مرد یا حمایت از مسیر قهرمان مردانه تعریف شده است. این الگو نشان می‌دهد که چگونه نظام‌های فرهنگی و اجتماعی، با بهره‌گیری از روایت‌های ادبی و تاریخی، به بازتولید و تثبیت مردسالاری پرداخته‌اند. در چنین چارچوبی، زنان نه به عنوان سوژه‌های فعال و مستقل، بلکه به مثابه ابزاری برای تکمیل داستان مردانه تصویر شده‌اند. این امر نه تنها به حذف تجربه‌های واقعی زنان از حافظه جمعی انجامیده، بلکه امکان شکل‌گیری الگوهای زنانه‌ی قهرمانی را نیز محدود کرده است. بازخوانی انتقادی این روایت‌ها می‌تواند راهی برای بازیابی صداهای خاموش زنان و بازتعریف مفهوم قهرمانی در تاریخ و ادبیات باشد؛ قهرمانی که بر پایه‌ی مقاومت، استقلال و نقش‌آفرینی اجتماعی زنان بنا شود، نه صرفاً خدمت به مردان.

 

 

غیبت زنان در نمادهای شهری و تأثیر آن بر نسل‌های آینده

در سطح شهر کرماشان، بیش از صدها تندیس از قهرمانان مرد ساخته شده که بازتابی از نگاه مردسالارانه در حافظه‌ی جمعی و سیاست‌های فرهنگی شهری است. این انتخاب‌ها نه تنها تاریخ و اسطوره‌های مردانه را برجسته می‌کنند، بلکه غیبت زنان قهرمان، هنرمند و فعال اجتماعی را نیز آشکار می‌سازند. چنین رویکردی باعث می‌شود نقش زنان در تاریخ و فرهنگ کرماشان به حاشیه رانده شود و نسل‌های جدید کمتر با الگوهای زنانه‌ی مقاومت، دانش و هنر آشنا شوند. این غیبت نمادین، تنها یک مسئله‌ی هنری یا زیبایی‌شناختی نیست؛ بلکه بازتابی از ساختارهای قدرت و سیاست‌های حافظه‌ی جمعی است که در فضای عمومی شهر تثبیت می‌شوند. در حالی که تاریخ کرماشان سرشار از زنان شاعر، مبارز، هنرمند و کنشگر اجتماعی بوده است، حذف آنان از نمادهای شهری به معنای حذف آنان از روایت رسمی تاریخ است. چنین حذف‌هایی، به مرور زمان، حافظه‌ی اجتماعی را یک‌سویه می‌سازد و امکان شکل‌گیری الگوهای متنوع برای نسل‌های آینده را محدود می‌کند. اگر از منظر دیگری به مسئله نگاه کنیم، تندیس‌ها و نمادهای عمومی نه تنها بازتاب گذشته‌اند، بلکه آینده‌ی فرهنگی را نیز شکل می‌دهند. وقتی تنها مردان به عنوان قهرمانان شهری معرفی می‌شوند، پیام ضمنی آن است که زنان سهمی در ساختن تاریخ و فرهنگ ندارند. این پیام، هرچند نانوشته، می‌تواند بر ذهنیت عمومی تأثیر بگذارد و بازتولید نابرابری جنسیتی را در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی تقویت کند. نابرابری که حتی مردسالاری در جسم سرد و بی‌جان سنگی نیز سعی در تثبیت قدرت آن دارد.