«سیاستهای مرکزگرا بر اساس صرفهجوییهای اقتصادی سبب کاهش تحصیلات»
یکی از معلمان اورمیە میگوید: تحصیلات به عنوان راهی برای یافتن شغل و تضمین آینده مورد توجە دانشآموزان قرار نمیگیرد. به جای اینکه تحصیلات را فرصتی برای بهبود وضعیت اقتصادی در آینده ببینند، به عنوان تداعیکننده بیکاری و فقر احساس ناامیدی میکنند.
نسیم محمدخواه
اورمیه- در سال تحصیلی ١۴٠٢-١۴٠١، یکی از چالشهای مهم در حوزه آموزش و پرورش در ایران، مسئله ترک تحصیل بوده است. با توجه به آمار رسمی در ایران، بیش از یک ملیون دانشآموز در سراسر ایران در مقاطع ابتدایی، متوسطه اول و دوم از تحصیل بازمانده یا ترک تحصیل نمودهاند.
طبق اعلام مرکز آمار ایران، در سال تحصیلی ١۴٠٢-١۴٠١، تعداد ٩٢٩ هزار و ٧٩٨ نفر از دانشآموزان در مقاطع ابتدایی، متوسطه اول و دوم بازمانده گزارش شده است. این در حالی است که جمعیت دانشآموزان در ایران، شانزدە میلیون و ٧٠٠ هزار نفر گزارش شده است.
فقر و ترک تحصیل
آمار رسمی در ایران نشان میدهد که استانهای سیستان و بلوچستان، آذربایجانغربی، خراسان رضوی، خراسان شمالی و گلستان در سال تحصیلی ۱۳۹۵-۱۳۹۴ و همچنین در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۴۰۱ دارای بیشترین فراوانی نسبی بازماندگان از تحصیل بودهاند. بهطور خاص، استان سیستان و بلوچستان در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۴۰۱ با تعداد ۱۴۵هزار و ۳۴۰ نفر (معادل بیش از ۱٨.۲ درصد از جمعیت دانشآموزی) بازمانده از تحصیل بیش از حد دیگر استانها بوده است.بر اساس گزارشها، عوامل اصلی ترک تحصیل در دانشآموزان، به ویژه در دهک اول و دوم، مرتبط با فقر و عدم تأمین مخارج زندگی است. ناتوانی خانواده در تأمین نیازهای اساسی فرزندانشان، انگیزه تحصیلی را از آنها گرفته و باعث ترک تحصیل میشود و پنج استان که بیشترین ترک تحصیل را داشتهاند جزو فقیرترین و محرومترین استانها محسوب میشوند. گزارشها نشان میدهد که حدود ٧٠ درصد از کودکان بازمانده از تحصیل در دهک اول تا پنجم قرار دارند. دهک دوم نیز بیشترین سهم را در این آمار دارد.
در این زمینه، با یک معلم به نام »و.م« گفتوگویی انجام دادیم و از ایشان درباره وضعیت ترک تحصیل دانشآموزان در ایران سؤالاتی مطرح کردیم.
آیا معتقدید که فقر یکی از عوامل اصلی ترک تحصیل در دانشآموزان است؟
»در یک دوره گذشته یا حداقل یک دهه گذشته، نگرش مردم و دانشآموزان نسبت به آموزش تغییر یافته است. قبلاً، خانوادهها و جریانهای اجتماعی به شدت بر ادامه تحصیل تأکید داشتند و یک الگوی مشترک در ذهنهای عمومی وجود داشت که تحصیلات موفق به شغل مناسب و رفاه کاری خواهد شد. اما در دهه اخیر، تجربیات جمعی نشان میدهد که داشتن تحصیلات به تنهایی کافی نیست و در واقع، یک جامعه به شمار آورندهای از فارغالتحصیلان داریم که یا بیکار هستند یا در مشاغلی فعالیت میکنند که بدون داشتن تحصیلات نیز میتوانستند مهارت لازم را یاد بگیرند. از طرفی، فارغالتحصیلان زمان و انرژی زیادی را برای تحصیلات میگذارند، اما نتیجه آن ممکن است به بیکاری و ناامیدی منجر شود. عدم وجود شغل برای فارغالتحصیلان به معنای مواجهه با مشکلات مالی و ناکامی در ارتباط با خود و خانوادههایشان است. دانشآموزان به عنوان اعضای جامعه، شاهد این واقعیتها هستند و تحصیلات به عنوان راهی برای یافتن شغل و تضمین آینده آنها مورد توجه قرار نمیگیرد. به جای اینکه تحصیلات را بهعنوان یک فرصت برای بهبود وضعیت اقتصادی در آینده ببینند، دانشآموزان به عنوان تداعیکننده بیکاری و فقر احساس ناامیدی میکنند.«
آیا میتوانید تجربیاتی از دانشآموزانی که به دلیل فقر تحصیل را ترک کردهاند، به اشتراک بگذارید؟
»در چندین نوبت در حین کلاس، زمانی که معلمان آموزههایی در راستای افزایش سطح تحصیلات ارائه دادهاند، دانشآموزان در کلاس به این موضوع مخالفت کرده و این سؤال را مطرح کردهاند که اگر تحصیلات به بهبود شغل منجر میشود، چرا معلمان همواره به دلیل مشکلات مالی اعتراض دارند.«
آیا در مناطقی که دیگر اتنیکهای غیر فارس در آن زندگی میکنند، یادنگرفتن زبان فارسی، بر ترک تحصیل تأثیرگذار بوده است؟
»در واقع، انواع متعددی از موارد ترک تحصیل به دلیل مشکلات دو زبانگی وجود دارد. در این حالت، دانشآموزان به دلیل عدم موفقیت در یادگیری زبان رسمی، یعنی فارسی، به ترک تحصیل مجبور شدهاند. لازم به ذکر است که یادگیری زبان فارسی برای دانشآموزان آسان نیست و آنها چون نمیتوانند به زبان مادری خود تحصیل نمایند، اگر دانشآموزی زبان فارسی را به خوبی یاد نگیرد، قادر به پیشرفت موفقیتآمیز در دروس دیگر نیز نخواهد بود. به این دلیل است که درسهای مختلف نیز به زبان فارسی تدریس شدهاند و دانشآموزان باید بتوانند با این زبان به خوبی ارتباط برقرار کنند.«
آیا احساس میکنید که سیاستهای مرکزگرایی در ایران در رابطه با آموزش و پرورش تأثیر مستقیمی بر وضعیت ترک تحصیل دارد؟
»میزان جذابیت مدارس و نقش حمایتگر مدرسه در قبال دانشآموزان بستگی به نوع و کیفیت سیاستهای مرکزی دارد. سیاستهای مرکزگرا برای پیرامون ممکن است مناسب نباشند، سیاستهای آموزشی بر اساس ملیگرایی ایرانی و مذهب شیعی نوشته شدهاند. از این رو یک نسخه پاسخ گوی همه نیاز های آموزشی مناطق مختلف نیست. این تحمیل برنامه درسی میتواند به یک نوع بیگانه شدن به مدارس بیانجامد از طرف دیگر خود سیاستهای مرکزگرا هم بر اساس صرفهجوییهای اقتصادی اتخاذ شدهاند پس در این محیط که نیازهای روانشناختی دانشآموزان مانند(نبود فضای کافی-نبود وعدههای غذایی-کلاسهای پرجمعیت و فشرده و...) نادیده گرفته میشوند طبعا جذابیت تحصیلات کاهش پیدا میکند.«