نقش زن در خانواده

خانواده یکی از اصلی‌ترین بنیان‌های تشکیل جامعه است، وجود خانوادەای با تفکر و نگرش سالم طبعا جامعەای سالم بوجود خواهد آورد، زنان به‌عنوان ستون اصلی یک خانواده می‌توانند با ایفای نقش درست جامعەی خانواده را به جامعەی بزرگتر در اجتماع تسری دهند و آن را به درستی هدایت کنند.

 

سارا ارومیه

جایگاه زن در طول تاریخ همواره دستخوش هزاران تغییر بوده و به مثابەی این تغییرات، خانواده نیز دستخوش دگرگونی شده است، در اجتماعات اولیەی بشر شکل خانواده به‌صورت کنونی نبود و اکثرا به صورت قبیلەای و اجتماع بزرگتر تعریف می‌شد در نتیجه زنان و مردان و کودکان در پیشبرد این جامعه که به نام خانواده شناخته می‌شد نقش اساسی را ایفا می‌کردند.

 با ظهور دولت - ملت و نظام مردسالاری خانواده به جمع کوچکتر و فقط متشکل از زن و مرد و فرزندان محدود شده و اینگونه تعریف شد، در واقع با سیاست کوچک کردن جمع خانواده در عصر کنونی این سیستم اختیارات زن را در حوزەی مدیریت به فرزندآوری و خدمت به مرد و فرزندان تقلیل داد.

این در حالیست که در جامعەهای اولیەی بشری زنان رهبران اجتماع بودند و به درستی جامعەی انسانی را مدیریت می‌کردند.

در تاريخ، هيچ عصری به اندازه‌‌ی عصر كنونی، نيرو و آزمون استفاده از زنان به‌صورت يک ابزار استثمار همه‌جانبه را نشان نداده است. زنان به‌منزله‌ی اولين و آخرين مستعمره، در خطرناك‌ترين لحظه‌ی تاريخ به‌سر می‌برند. حال‌آنكه اگر زندگی مشتركی كه با زنان و از طريق فلسفه‌ای سرشار از آزادی، برابری و دموكراسی تنظيم شود، توانایی تحقق زيبايی، نيكی و درستی را در عالی‌ترين سطوح داراست، اما نظام مردسالاری کنونی مانع از ایجاد این بستر در خانواده شده است.

با توجه به نیروی ذاتی زن در امر مدیریت و تربیت فرزندان و امر اقتصاد که سه پایەی اصلی یک جامعەی کوچک برای رسیدن به تعالی محسوب می‌شود، زن با تکیه بر رفتار ذاتی خود در این زمینه می‌تواند خانوادەای درست با آرمان درست را تربیت کند.

تربیت در وهلەی اول باید در معنای واقعی کلمه در خانواده و سپس در جامعه نشر داده شود، این معنا باید آمیخته با احساساتی چون انساندوستی، همکاری و حس اجتماعی شدن و در خدمت جامعه و پاسداری از طبیعت صورت بگیرد، و صرفا منتهی به فردیات یک کودک نباشد، زنی که خود به شناخت ذاتی خود دست پیدا کند بی‌گمان به راحتی می‌تواند در شکل‌گیری شخصیت اجتماعی کودکان نقش موثری داشته باشد، اما اگر این زن در چارچوب سیستم مردسالار و ذهنیت اقتدارگرای او تربیت فرزندان را انجام دهد بی‌شک از کوزه همان تراود که درونش است، در واقع فرزندان دختر در نقش مادر ضعیفی که فقط در قالب ذهنیت اقتدارگرای مرد هستند تربیت شده و فرزندان پسر نیز با تمجید از نقش پدر دنبال کنندەی این ذهنیت خواهند بود.

رسیدن به تعالی در جامعه و بنیاد کردن دموکراسی واقعی نیازمند افراد واقعی است، افرادی که درست پرورش یافتەاند، می‌توانند جامعه را به آرمان واقعی برسانند، این افراد در جامعەای کوچک چون خانواده و سپس در مدرسه و اجتماع باورها و شخصیت و اندیشە و عمل آنها شکل می‌گیرد، اگر ریشه یعنی خانواده درست عمل کند، جامعه نیز با وجود همەی ناهنجاری‌ها و نابسامانی‌ها می‌تواند اصلاح شده و روبه تعالی شدن حرکت کند.

اگر بر نقش زن بیشتر تاکید می‌شود این  به معنی نادیده گرفتن نقش مردان در خانواده نیست، در واقع مردانی که خود نیز قربانی بی‌چون و چرای ذهنیت مردسالاری شدند اگر به آگاهی درست و آموزش درست دست یابند می‌توانند برابر با زن در این امر نقش‌آفرینی درستی داشته باشند.

آموزش باید در چارچوب ترویج رفتارهای درست باشد و به دور از جنسیت‌گرایی و اقتدارگرایی شکل بگیرد، زنی که به باور حقیقی از زندگی دست یابد می‌تواند نقش سازندەای در همراهی و ترویج باور درست به همسر و فرزندانش باشد، خانوادەای که بنیان فکری سالم و رو به تعالی داشته باشند بی‌شک برساخت جامعەی درست را نیز فراهم خواهد کرد.

رعایت حقوق و ارزش‌گذاری به نقش و جایگاه درست اعضای خانواده قطعا سبب خواهد شد که تعریف درستی از نقش‌ها در اجتماع کوچک خانواده شود، زن وقتی با عزم و ارادەی خویش بنیان‌گذار ارزش‌هایی چون حق بیان، حق آزادی، یکی شدن و همکاری، و در کنار آن پاسداری از طبیعت باشد، بی‌شک مردی که این روحیە و قدرت سازندگی را درک کند و خود نیز آموزش ببیند هر دو جنس می‌توانند خانوادەای با فرزندان درست و سالم را تربیت کنند.

 بدین ترتیب اگر نقش‌ها به درستی تعریف شوند و تک‌تک افراد جامعه به درستی از وظیفەی خود نسبت به جامعه آگاهی داشته و در زمینەی تقسیم کار، حفظ ارزش‌ها، احترام، اخلاق، آزادی اندیشه و بیان، حفظ و بقای محیط‌زیست آموزش ببینند قطعا جامعه‌ای درست و دموکراتیک با اندیشه‌ی آزاد شکل خواهد گرفت.