معلولیت‌های دائمی؛ زن عراقی که درد را با امید و مبارزه شکست داد

ساره جاسم با اشاره به نگاه کلیشه‌ای به زنان، بر ضرورت ایجاد فضاهای امن تأکید کرد. او گفت این فضاها می‌توانند در قالب گروه‌های حمایت روانی یا سکویی برای بیان تجربیات باشند تا زنان بتوانند بر بحران‌های جسمی و روحی و چالش‌های اجتماعی غلبه کنند.

رجاء حمید رشید

عراق - زندگی ساره جاسم از سال ۲۰۰۷ دگرگون شد. آن روز، هنگامی که با هم‌کلاسی‌هایش به سمت دانشگاه المستنصریه بغداد رفت ، انفجار مهیب خودروی بمب‌گذاری شده در مقابل دانشگاه رخ داد. این حادثه آغاز داستانی از درد، مبارزه و انتظار شد.

این حادثه‌ی دردناک آسیب‌های ماندگاری برای ساره جاسم به همراه داشت. زانوی راست او آسیب دید و به التهاب مزمن همراه با تورم مکرر مبتلا شد که منجر به سه عمل جراحی و جلسات پرتودرمانی گردید. همچنین پردهٔ گوش راست او در اثر عفونت‌ها پاره شد و ۷۰ درصد شنوایی‌اش را از دست داد، به طوری که مجبور به استفاده از سمعک شد.

ساره جاسم در مورد لحظه حادثه گفت: «آن صبح زود با دوستانم به سمت دانشگاه راه افتادیم که ناگهان انفجار رخ داد.»

او ادامه داد: «تازه اول راه بود. هرگز فکر نمی‌کردم روزی مجبور شوم برای شنیدن از سمعک استفاده کنم. دنیا برایم ساکت‌تر شد و با هر قدم، دردی را تجربه می‌کردم که فقط کسی که خودش از سر گذرانده می‌تواند درکش کند. زندگی دیگر مثل قبل نبود. آنچه به نظر می‌رسید به سرعت بگذرد، تبدیل به چالشی همیشگی شد؛ سفری پر از درد و تحمل و صبر در برابر چیزهایی که نمی‌شد تغییرشان داد.»

ساره جاسم درباره سختی‌های جسمی و روحی‌اش گفت: «کنار آمدن با اتفاقی که افتاده بود و پیامدهایش اصلاً ساده نبود. روزهای اول در درد جسمی و روحی غرق بودم؛ شب‌ها کابوس می‌دیدم و صحنه حادثه جلوی چشمانم تکرار می‌شد. مدام از خودم می‌پرسیدم: چرا آنجا بودم؟ چرا من؟ چطور می‌توانم بعد از این حادثه به زندگی ادامه بدهم؟»

ساره جاسم گفت بازگشت به دانشگاه و ادامه تحصیل برایش سخت بود. حتی تصور رفتن به محل حادثه نفسش را بند می‌آورد، اما نمی‌خواست کم بیاورد: «احساس می‌کردم اگر کنار بکشم به کسانی که جانشان را از دست دادند خیانت کرده‌ام. برای همین تصمیم گرفتم برگردم. درد دل با نزدیکانم مثل هوای تازه بود و نوشتن شد پناهگاهی برای حرف‌هایی که نمی‌توانستم بلند بگویم. کم‌کم یاد گرفتم چطور با ترس‌هایم کنار بیایم و با خاطراتم زندگی کنم، بی آنکه نابودم کنند. فهمیدم که فقط قربانی نیستم، من جان به در برده‌ام و زندگی، هر چقدر هم سخت باشد، ارزش زنده ماندن دارد، حتی اگر مجبور باشیم زخم‌های گذشته را با خود حمل کنیم.»

ساره جاسم می‌گوید درمانش سفری طولانی و دردناک بود که سال‌ها با عمل‌های جراحی در داخل و خارج عراق ادامه داشت. هر عمل جدید، امید تازه‌ای برای بهبودی به همراه می‌آورد. او می‌گوید درد جسمی تنها بخشی از ماجرا بود؛ خستگی روحی و تلاش بی‌پایان برای بازگشت به زندگی عادی هم آزارش می‌داد.

او ادامه می‌دهد: «بیمارستان‌ها شلوغ بودند و وضعیت درمان اسفناک. پزشکان دسته‌جمعی از کشور می‌رفتند. پیدا کردن درمان درست با امکانات محدود و شرایط سخت کاری پزشکان، کار آسانی نبود. خودم را فقط یک شماره می‌دیدم در میان انبوه بیمارانی که زخم خشونت‌های فرقه‌ای را با خود داشتند، اما برای درمان و بهبود به هر دری می‌زدم.»

ساره جاسم می‌گوید: «این تجربه نه تنها زندگی‌ام را تغییر داد، که شخصیتم را از نو ساخت. قدر زندگی را بیشتر دانستم و به چیزهای کوچکی که قبلاً عادی می‌دیدم، بیشتر توجه کردم. فهمیدم هیچ چیز در زندگی قطعی نیست و قدرت واقعی یعنی بتوانی بعد از زمین خوردن دوباره بلند شوی.»

او درباره بحران روحی‌اش پس از از دست دادن شغل و بازنشستگی زودهنگام به دلایل پزشکی می‌گوید: «اخراج شدن یکی از سخت‌ترین تجربه‌های زندگی‌ام بود. شاید چون حق انتخاب نداشتم و باز هم آن روز شوم چیز دیگری را از من گرفت. عصبانی بودم، غمگین بودم و گاهی کاملاً ناامید می‌شدم. برای همین تصمیم گرفتم راه تازه‌ای برای زندگی پیدا کنم، حتی اگر با آنچه در ذهنم بود فرق داشت. با کسانی که مثل من چنین تجربه‌ای داشتند حرف زدم. بیشتر از نصیحت، به کسی نیاز داشتم که بدون هیچ قضاوتی فقط به حرف‌هایم گوش کند.»

او می‌گوید: «فکر می‌کردم کار همه هویتم است، اما کم‌کم راه‌های دیگری برای موفق بودن پیدا کردم. نوشتم، کتاب خواندم و کار داوطلبانه کردم. فهمیدم می‌شود جور دیگری هم مفید بود و بازنشستگی از کار به معنای کنار کشیدن از زندگی نیست. به سلامت روح و جسمم اهمیت دادم و وقتی حالم بهتر شد ورزش را شروع کردم. همین کارهای ساده به آرامش ذهنم کمک کرد و از اضطرابی که همیشه با من بود کم کرد. هدف‌های تازه‌ای برای خودم گذاشتم و به فکر پروژه‌های کوچک افتادم.»

ساره جاسم درباره کار فعلی‌اش در یک سازمان مدنی زنان می‌گوید: «این کار کمک کرد بهتر ببینم این سازمان‌ها چقدر می‌توانند به زنان آسیب‌دیده از جنگ و خشونت و مشکلات امنیتی و سلامتی کمک کنند. این زن‌ها به حمایت واقعی نیاز دارند تا دوباره روی پای خودشان بایستند و به زندگی ادامه بدهند. سازمان‌های مدنی از راه‌های مختلف می‌توانند کمک کنند، مثل جلسات حمایت روانی. همین که جایی امن داشته باشند برای حرف زدن و درد دل کردن، می‌تواند اولین قدم برای بهتر شدن باشد.»

ساره جاسم می‌گوید زنان باید باور کنند که می‌توانند بعد از ضربه‌های روحی دوباره زندگی کنند. به گفته او، داشتن استقلال مالی یکی از مهم‌ترین چیزهایی است که به زنان کمک می‌کند از بحران عبور کنند. سازمان‌ها می‌توانند با کمک‌های مالی کوچک، حمایت از طرح‌های زنان و ایجاد فرصت‌های شغلی به کسانی که به دلایل سلامتی یا اجتماعی کارشان را از دست داده‌اند، کمک کنند.

او می‌گوید تجربه شخصی‌اش باعث شد عمیق‌تر حقوق زنان را درک کند، به خصوص در زمینه سلامت روان و مشکلات سلامتی زنان در جوامعی که سیستم‌های حمایتی قوی ندارند: «دردی که کشیدم فقط یک تجربه شخصی نبود. از این راه دیدم با زنانی که مشکلات جسمی و روحی دارند چطور برخورد می‌شود و چطور می‌شود با تقویت حقوق زنان، این وضعیت را بهتر کرد.»

ساره جاسم می‌گوید: «فهمیدم سلامت روان یک امتیاز نیست، بلکه حق اساسی هر زن است. نظام سلامت و جامعه باید با ارائه خدمات روان‌درمانی رایگان یا ارزان از زنان حمایت کنند و درباره اهمیت درمان روانی آگاهی‌رسانی کنند، طوری که کسی برای دریافت این خدمات درمانی حراسی از انگ اجتماعی نداشته باشد.»

ساره جاسم در پایان پیامی برای زنان عراقی دارد: «به همه زنانی که با چالش‌های بزرگ روبرو هستند می‌گویم شما تنها نیستید. قدرتی که در وجودتان نهفته است بسیار فراتر از تصورتان است. می‌دانم زندگی می‌تواند سخت باشد و ما را به نبردهایی بکشاند که خود انتخاب نکرده‌ایم، اما باور دارم در دل هر زن عراقی روحیه‌ای هست که به او کمک می‌کند از درد عبور کند، چرا که درد بخشی از مسیر بهبودی است.»